«کمی حوصله کن»


 

3217

 

محمود طوقی

کمی حوصله کن

کمی حوصله کن
تخم بدی را ملخ نمی خورد

تا حوصله این روزها و
رد بی پایان ستاره باقی ست
گزمگان گرسنه چشم و خنجر بدست
از دهان هر حربا و
لبخند هر اجنه سبز می شوند

از ما گذشته است
من دیگر چشم براه هیچ بهار و هیچ سوسن بُری نیستم
هزار بار هم که کفش هایم جفت شوند
می دانم
آن سوار نیامده
از خواب هیچ آینه ای گذر نمی کند

من به این پائیزهای آمده و
آن بادهای جاخوش کرده
در شلال گیسوان و شقیقه های تهی
عادت کرده ام

تا این اوراد کهنه باقی ست
شب چون بوریایی کهنه
از خواب و کابوس های ما دست نمی کشد
هزار سال هم که در بر این پاشنه بچرخد
هق هق شبانه پرندگان بی آواز
در پشت پرچین خواب های ما باقی ست

بدنبال کدام سئوال بی پاسخ
در گنجه های تاریخ می گردی
به روزها نگاه کن
رد پای هیچ ملاطفتی را
بر پشت پنجره های بسته نمی بینی

راستی تو فکر می کنی
من دیوانه ام
که بیایم در کنار این بندرگاه متروک بنشینم
و شعرهای نانوشته ام را
با ملاحان پیر این شط شکسته قسمت کنم

ما از نا هرکجا
به بی هر کجای این شب تیره رسیده ایم

کمی دیگر حوصله کن