کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت هژدهم
محمود طوقی
۱۴۷
دموکراسی به سبک آمریکایی؛ حکومت الیگارشی، اشراف سالار
۱- سیستم انتخابات دست ایالت هاست نه دولت
۲- سیاست در انحصار دو حزب است
۳- تنها میلیاردرها می توانند شرکت کنند
۴- برای شروع کارزار انتخاباتی ۳۷ میلیون دلار لازم است
۵- کاندیدایی بجز این دو حزب بشکل قانونی حذف می شود چرا که رای الکترال در اختیار این دو حزب است
۶- کمیته مناظره ملی کاندیداها را گزینش می کند
۷- شرکت در مناظره ها نیازمند پولی زیاد برای دادن به رسانه هاست
۸- رای گیری بر مبنای رای های الکترال است و دارندگان این حق وابستگان حزب دموکرات و جمهوری خواه اند
۹- رای الکترال در واقع کنترل رای مستقیم مردم است
۱۰- اصل برنده همه چیز را می برد رأی اقلیت ها را در مناطقی که برده است از آن خود می کند
در چنین سیستمی صدای فرودستان شنیده نمی شود.
۱۴۸
اعدام دکتر فاطمی توسط دولت کودتا
کودتای ارتجاعی استعماری ۱۳۳۲ برای تثبیت خود لازم می دید که دست به کشتار بزند تا جامعه مرعوب شود. این اعدام ها از افسران حزب توده قابل فهم است. حزبی که هم کمونیست بود و هم انگ وابستگی به شوروی را داشت و افسرانی که می توانستند کودتا کنند.
اما اعدام دکتر فاطمی بعنوان تنها فرد ملی نیازمند بررسی بیشتری است.
نخست نگاهی بکنیم به آخرین مقاله دکتر فاطمی در باختر امروز در ۲۵ مرداد یعنی بعد از شکست نخستین کودتا:
«ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر به دست مثل راهزنانی که در کتاب های افسانه قرون وسطایی خواندهاید به خانه من ریختند و بدون این که حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده ماهه و مادرش مرا به سعدآباد –کاخ سلطنتی– توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اطاق خانهام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند. در این مقاله نمیخواهم ماجرای این جنایت –این کودتای ننگین– این دستبرد و تجاوز «شاهنشاهی» را به حقوق ملت شرح دهم بلکه میل دارم حقایقی را که تا امروز قسمت مهم آن از مردم مخفی مانده است ذکر کنم.
…… دربار با رفتار ننگآوری که دیشب مرتکب شد آخرین خط وصلی را که با ملت داشت برید.»
کودتا اگر معنای واقعیش تجاوز به جان و مال و ناموس مردم باشد که براستی چنین است از تعدی نسبت به همسر دکتر فاطمی شروع می شود امری که در این مقاله دکتر به ابهام از آن می گذرد. و از آن بعنوان رفتار ننگ آوری یاد می کند که آخرین خط اتصال ملت با دربار را برید.
دکتر فاطمی بعد از کودتای دوم در ۲۸ مرداد مخفی شد و به خانه یکی از افسران حزب توده پناه برد. اما بلاخره دولت کودتا او را یافت. و او را به زنجیر کشید. شاه که بخاطر برخوردهای تند فاطمی با دربار کینه او را بدل گرفته بود دستور کشتن او را داد. دولت کودتا سعی کرد او را توسط چاقوکشان شعبان بی مخ در جلو شهربانی کل کشور ترور کند. اما حضور بموقع خواهر دکتر در آن روز و حائل شدنش بین دکتر و چاقو هایی که حواله بدن دکتر می شد او را از مرگ نجات داد. و دولت کودتا مجبور شد این ننگ را خود به جان بخرد.
دکتر حسین فاطمی در حالی که در تب چهل درجه می سوخت، در سحرگاه نوزدهم آبان ۱۳۳۹ تیرباران شد. تیر خلاص او را رئیس اداره ساواک، تیمور بختیار به سر دکتر فاطمی شلیک کرد.
تیمور بختیار مدتی بعد از شاه جدا شد و به عراق رفت تا با کمک عمالش در ساواک به قدرت برگردد غافل بود از بازی روزگار که دیری نمی گذرد که در کوه های کردستان عراق همین گلوله ها توسط عمال ساواک در مغز او شلیک می شود.
۱۴۹
گذار ده مرحله ای انقلاب ها
جَک گلدستون با بررسی انقلاب های انگلیس ۱۶۴۰ و امریکا ۱۷۷۶ و فرانسه ۱۷۸۹ و روسیه ۱۹۱۷ به این نتیجه می رسد که این انقلاب ها از ده مرحله گذشته اند که می توان آن را ذیل تاریخ طبیعی انقلاب ها مورد پژوهش قرار داد؛ نگاه کنیم:
۱- جدا شدن بخش عظیمی از روشنفکران از رژیم.
۲- اصلاحات دیررس رژیم؛
٣- یک بحران سیاسی حاد که کلید آغاز انقلاب را می زند و سقوط رژیم.
۴- شروع منازعات داخلی
با پیروزی انقلاب نیروهایی که بر سر سقوط رژیم نه برنامه بعد از سقوط متحد شده بودند این وحدت از بین می رود و به سه دسته تقسیم می شوند:محافظهکاران که به دنبال حداقل تغییرات هستند
تندروها که به دنبال تغییرات سریع و گسترده هستند
و میانهروها که تلاش میکنند موضع متعادلی میان این دو اتخاذ کنند
پیامد چنین اختلافی میان انقلابیون میتواند از کودتا تا جنگ داخلی و یا تصفیه های خونین باشد
۵- نخست اصلاحطلبان میانهرو زمام دولت را به دست میگیرند. اما این زمان دیری نمی پاید
۶- تندروها با بسیج تودهای و اشکال سازمانی جدیدی سر بر میآورند
۷- تندروها میانه روها را با استفاده از پتانسیل آزاد شده انقلاب کنار می زنند
۸- عصر ترور آغاز می شود
۹- و بدنبال آن نظامی ها به صحنه می آیند
۱۰- و در نهایت انقلاب به مرحله عملگرایی می رسد و مهار کار بدست میانه روها می افتد.
هر انقلابی جدا از موتور محرکه اش با جدا شدن روشنفکران از حکومت آغاز می شود. در این مرحله مشروعیت سیاسی حکومت زیر سئوال می رود و در یک کارزار پیچیده موقعیت انقلابی بر جامعه حاکم می شود.
رژیم دست به سرکوب می زند تا آب رفته را به جوی باز گرداند و چون موفق نمی شود عقب نشینی می کند و سعی می کند با اصلاحات نیم بند در صف انقلاب شکاف بیندازد تا بتواند به نوبت همه را سرکوب کند. اما این اصلاحات دیرس راه بجایی نمی برد چرا که جامعه از اصلاح امور گذشته است و وارد فاز سرنگونی شده است. و در نهایت رژیم سرنگون می شود. از این مرحله ببعد عامل وحدت از بین می رود و نیروهای شرکت کننده در انقلاب با توجه به خواسته های شان از قطار انقلاب پیاده می شوند.
نخست میانه روها به حکومت می رسند. بعنوان محور وحدت بین محافظه کاران و تندروها. اما پتانسیلی که از پس انقلاب آزاد شده است نمی پذیرد که برنامه میانه روها که اصلاحاتی نزدیک به سیستم گذشته است اعمال شود. پس تندروها نیرو می گیرند و حکومت را از دست میانه روها خارج می کنند. از این جا ببعد عصر ترور یا تصفیه های خونین آغاز می شود. یکدست سازی و حذف مخالفان راهی است که تندروان در پیش می گیرند با این تصور که اگر صدای مخالفی نباشد آنان موفق می شوند شعارهای خود را متحقق کنند. سرکوب بالاجبار پای نیروهای نظامی را به صحنه می کشد. چرا که سرکوب باید توسط اینان اعمال شود. و بعد از مدتی نیروهای نظامی همه کاره انقلاب می شوند. اما این مرحله پاسخ گوی خواسته ها و برنامه ها نیست و انقلاب به مرحله عمل گرایی وارد می شود. انجام کارهایی که در توان امکانات انقلاب هست.
این بررسی از یک نکته مهم مغفول می ماند چرا انقلاب ها درسراشیب سقوط می افتند.؟
چرا جامعه به آن حد از رشد و تعالی نمی رسد که نیروهای شرکت کننده در انقلاب به نقطه مشترکی برسند که جامعه را به دوران توسعه وارد کنند و در آن توسعه یافتگی جامعه به آگاهی و تشکل برسد و این آگاهی و تشکل تعیین کند چه نیرویی و چرا استحقاق این را دارد که سکان رهبری جامعه را بدست گیرد و برنامه های خود را برای رشد و تعالی جامعه به پیش برد و اگر نتوانست در یک پروسه دموکراتیک کنار بیاید و اجازه دهد حزبی دیگر با اجماع کلی به رهبری جامعه صعود کند.
انقلاب پیش از آن که رسالتش سرنگونی حکومت باشد وظیفه اش این است که جامعه را از گند و کثافت افکار طبقاتی پاک کند. اگر انقلاب موفق نشود در پروسه خود انسان طراز نوین و انسان انقلابی خلق کند با از بین رفتن عامل وحدت و سرنگونی دیکتاتور بجان هم می افتند و دوران فروپاشی آغاز می شود
۱۵۰
عوام فریبی
دماگوژی از اصل یونانی دماگوگیا به معنای رهبری مردم گرفته شده است اما رفتهرفته در زبان سیاسی امروز معنای عوامفریبی و مردمفریبی به خود گرفته است و در اصطلاح به گمراه کردن مردم از طریق دادن وعدهها و شعارهای دروغین اطلاق می شود و دماگوگ یا عوام فریب کسی است که با ادعا و دروغ و وعدههای بیپایه و اساس با تحریف حقایق سعی میکند مردم را بهسوی خود بکشد و موافقت و پشتیبانی آنان را جلب کند.
عوام گرایی
پوپولیسم، عوامگرایی است هر چند ممکن است با عوام فریبی یا دماگوژی شبیه بنظر بیاید اما یکی نیستند.
پوپولیست متوهم است به آنچه که میگوید واقعاً باور دارد و در صدد آن است تا ادعاهایش را عملی کند. اما این شعارها وادعاها عملی نیستند.
اما یک دماگوژیست یا عوام فریب به آن چه که می گوید باوری ندارد.
۱۵۱
آزادی و چند پرسش
آزادی چیست
چه ارزشی دارد
چرا ارزش دارد
و به چه کار می آید
هر انسانی برای این پرسش ها پاسخی دارد و با این پاسخ ها به زندگی و تلاش هایش معنا می دهد. و با این پاسخ ها خوش و زندگیش را معنا می بخشد.
۱۵۲
موجودی اندیشنده
اگر بپذیریم انسان موجودی ست اندیشنده و برای تشخیص بین نیک و بد، درست و نادرست نیاز به اندیشیدن دارد.
این اندیشیدن و ضد آن نااندیشیدن از چه روست. چه اتفاقی می افتد که این اندیشیدن تعطیل می شود.
آیا اشکال کار در توانایی اندیشیدن ماست یا در شیوه اندیشیدن ماست.
و اگر بپذیریم نیاز به اندیشیدن جز با اندیشیدن ارضاء نمی شود ناتوانی ما در اندیشیدن در پی بی نیازی ما از اندیشیدن است؟. اگر چنین است این بی نیازی از کجا ریشه می گیرد.؟
۱۵۳
سقراط و متدولوژیش
Portrait of Socrates. Marble, Roman artwork (1st century), perhaps a copy of a lost bronze statue made by Lysippos
سقراط تنها طرح پرسش می کرد و بر آن بود که خود نیز پاسخ پرسش هایش را ندارد.
جدا از آن که او پاسخ مناسبی برای پرسش هایش داشت یا نداشت برای او پاسخ پرسش ها اهمیتی نداشت. طرح پرسش بود که تمامی خواستن او بود. او می خواست اندیشیدن را در جامعه بیدار کند و از پس اندیشه هر کس به پاسخ پرسش هایش برسد. به او لقب خرمگس و ماما و اژدر ماهی داده بودند. و خود با این لقب ها مشکلی نداشت.
خرمگس کارش چه بود؟ بیدار کردن کسانی که به خواب رفته اند و یا در حالت چرت زدنی دائمی بودند با ویزویزکردن خود و یا با گزیدن مدام خود. برای جامعه آتن پرسش های پایان ناپذیر سقراط ویزویز و نیش مداومی بود که خواب را از سر آنان می پراکند.
اما سقراط کار خود را به مامایی نزدیک تر می دانست.
کار یک ماما چیست؟ بدنیا آوردن نوزاد که زمان تولدش فرا رسیده است و خلاص شدن مادر از دست موجودی که دارد از جان او تغذیه می کند.
سقراط تلاش می کرد با پرسش هایش آدم ها را از افکار و اندیشه هایی که در روح و روان آن ها ریشه دوانده بود و آنان را آنی راحت نمی گذاشت رها کند و به آن ها یاری دهد تا از اندیشه های بد خلاص شوند.
اژدر ماهی چه می کند؟ اژدر ماهی به موجودات دیگر نزدیک که می شود با آزاد کردن باری الکتریکی آن ها را بیهوش می کند و نوعی فلج موقت بوجود می آورد. سقراط سعی می کرد نخست فرد را از هر فعالیتی باز بدارد و بعد او را از آن چه می پنداشت قطعی است رها کند.
روش سقراط به باد نیز شبیه بود. بادی که بر اندیشه دیگران می وزید او را از خواب بیدار می کرد تا در هشیاری ببیند قید و بندهایی که او را در خود گرفته است چیست و باید خود را از دست این قید و بند ها خلاص کند.
۱۵۴
تغییر باورها
پرسشی که به میان می آید این است که چگونه یک جامعه بر بستر برخی از تحولات سیاسی اجتماعی به آسانی تغییر باور و آئین می دهد و از این رو به آن رو می شود.
این تغییر و دگرگونی را باید در بسته بودن این جوامع دید. هر چقدر یک جامعه وابسته به قواعد و باورهای معینی باشد و هر چقدر یک جامعه به باور خاصی خو گرفته باشد. و هر چقدر مردم عادت کنند که هرگز خود تصمیمی نگیرند و پرسایی و اندیشیدن در پرتو باور به آئین های کهن جایی در آن جامعه نداشته باشد جامعه را وارد ریل خواب آلودگی تاریخی می کند. این گونه جوامع اگر در معرض تحولی سیاسی و فکری قرار بگیرند به آسانی به عقاید جدید می پیوندند. گویی همه چیز در خواب رخ می دهد. گویی از پهلویی به پهلویی می چرخند.