نقش قهر در تاریخ


 

نقش قهر در تاریخ

پس از مرگ انگلس در میان یاد داشت های او پاکتی یافتند که روی آن نوشته شده بود «نظریه قهر». انگلس فرصت نیافته بود که این مقاله را تمام کند و در نیمه راه از نوشتن باز مانده بود .
این نوشته شامل:۴ فصل و چند یاد داشت است.۱.

بهانه انگلس در نوشتن این جزوه نقد نظریات «کارل اوگن دورینگ ۱۹۰۲-۱۸۳۳» فیلسوف و اقتصاددان آلمانی که نماینده سوسیالیسم خرده بورژایی بود و در دانشگاه برلین درس می داد، بود
تزهای دورینگ
دو پرسش؛ دو پاسخ
بحث این بود که وضعیت اقتصادی موقعیت سیاسی را تعیین می کند یا برعکس این موقعیت سیاسی است که تعیین کننده وضعیت اقتصادی است.
پاسخ دورینگ این بود: موقعیت های سیاسی تعیین کننده وضع اقتصادی اند.
پرسش دوم این بود: قهر وسیله است یا هدف.
پاسخ دورینگ این بود: قهر عامل بنیادی تاریخ است
«۱- صورت بندی های سیاسی اصل و وابستگی های اقتصادی فرع اند .
۲- عامل اصلی را باید در قهر بلا واسطه سیاسی جستجو کرد نه عمدتاًدر یک قدرت غیر مستقیم اقتصادی .»

طرح درست مسئله
قبل از آن که مسئله تسلط سیاسی و قهر مطرح شود ،امری که دورینگ آن را فی نفسه می داند . برده دار باید ۲چیز را در اختیار داشته باشد:
۱- ابزار و وسایل کار برده
۲- حداقل وسایل تامین معاش ضروری

بنابر این قبل از آن که برده داری تحقق یابد مرحله مشخصی از تولید فرا می رسدو درجه معینی از نابرابری توزیع پیش می آید. و این بمعنای آن است که در جوامع اولیه تولید و توزیع در حد اقل ممکن است . برده داری وجود نداشته است و امکان بوجود آمدن آن هم نبوده است .
انسان در مراحل آغازین درجنگ با همسایگانش اُسرا را می کشت . جنگ بر سر مناطق حاصل خیز و یا غذا بود. واین غذا تنها برای سیر کردن شکم او و قبیله اش کافی بود . پس اسیر بعنوان یک خورنده غذا جایی نداشت.
اما در دوره های بعد که تقسیم کار اجتماعی بوجود آمد. امکان کار اسیر جنگی در زمین های کشاورزی بوجود آمد ،پس دیگر نیازی به کشتن اسیر نبود.اسیر می توانست بیش از نیاز خود غذا تولید کند .پس اسیر به برده تبدیل شدو امکان حیات یافت .و تسلط سیاسی از این مرحله به بعد مطرح شد .و قهر بعنوان ابزار این تسلط ضرورت یافت.

مالکیت خصوصی
بر خلاف نظر دورینگ در بستر تاریخ مالکیت خصوصی به هیچ وجه به مثابه نتیجه غارت و قهر پدیدار نشد . بر عکس در جوامع اشتراکی مالکیت خصوصی محدود به اشیاء شخصی وجود داشت .این مالکیت ابتدا در روند مبادله با بیگانگان بصورت تهاتر تکوین یافت و هر قدر فرآورده جوامع بیشتر و شکل کالایی بخود گرفت،یعنی هر چه بیشتر به منظور مبادله تولید شد و هر قدر مبادله شکل تقسیم کار طبیعی -ابتدایی را در درون این جوامع بیشتر در تنگنا قرار می داد بهمان اندازه میزان ثروت یکایک اعضای این جوامع نا برابر می شد .و بهمان اندازه مالکیت دسته جمعی بر زمین ضعیف تر می شد.
جامعه اشتراکی اولیه سریع تر به استقبال استحاله خود و تبدیل به روستای اقطاعی می رفت .
بهر روی مالکیت خصوصی در هر کجا بوجود آمددر نتیجه تغییر در مناسبات تولید و مبادله  و به نفع افزایش تولید و توسعه حمل و نقل یعنی به علل اقتصادی صورت گرفت . در این میان قهر اصلاً نقشی بازی نمی کرد.
باید نهاد مالکیت خصوصی باشد تا غارتگر بتواندتوسط اعمال قهر آن را تصاحب کند .
قهر در واقع صاحبان املاک را تغییر می دادولی نمی توانست فی نفسه مالکیت خصوصی را بوجود بیاورد .

یک امر تاریخی
قهر و سلطه یک امر تاریخی اند. بدین معنا که از ابتدای تاریخ انسان نبوده اند . درمیانه راه پیدا شده اند و عامل آن اقتصاد بوده است .
نبرد چالدران؛یک کج فهمی تاریخی
انگلس در کتاب قهر د رتاریخ به نکته مهمی اشاره می کند . نخست آن را بازخوانی می کنیم و بعد به کج فهمی خود که یک کج فهمی تاریخی است می رسیم :
۱- «در یک کلام پیروزی قهر منوط به تولید سلاح است . واین نیز به نوبه خود و به طور کلی مربوط به تولید است و بنابراین در ارتباط با «قدرت اقتصادی » است.در رابطه با وسایل مادی است که در دسترس قهر قرار می گیرد .

۲- دقیقاٌ هیچ چیز بیش از ارتش و نیروی دریایی به شرایط لازم اقتصادی وابسته نیست .تسلیحات،ترکیب،تاکتیک و استراتژی پیش از هر چیز به سطح تولید و وسائل ارتباطی هر زمان وابسته اند .

در این میان اختراع سلاح های بهتر و تغییر کیفیت سپاه بود که موجب اثرات دگرگون کننده می شد نه خلاقیت های ذهنی رهبران نظامی نابغه.
تاثیر رهبران نابغه نظامی در بهترین حالت منحصر به آن می شد که شیوه جنگ را با سلاح ها و جنگندگان انطباق دهند.

۳- تدارک باروت و سلاح های آتشین مستلزم بر خورداری از صنعت و پول بود.

۴- با تکامل بورژازی،پیاده نظام و نیروی توپخانه به نحو روز افزونی به تعیین کننده ترین بخش نیروهای مسلح تبدیل شدند. وجود نیروی توپخانه مستلزم ایجا یک بخش فرعی صنعتی یعنی بخش مهندسی نظامی بود.

۵- تمام تشکیلات و شیوه نبرد ارتش و در نتیجه پیروزی و شکست وابسته بودن خودرا به شرایط مادی یعنی شرایط اقتصادی به اثبات می رساند. همه جا و همیشه شرایط و ابزار قدرت اقتصادی است که قهر را به پیروزی می رساند .

نبرد چالدران
در این نبرد ۳۰۰۰۰ قزلباش در برابر ۱۰۰۰۰۰ ینی چری قرار گرفت . محل نبرد چالدران بود .
شاه اسماعیل و رهبران نظامی قزلباش (کلاه قرمز ها)که در دوران ما قبل صنعت می زیستند از سلاح آتشین بی خبر بودندو جز این استفاده از سلاح آتشین را در جنگ خلاف مروت و جوانمردی می دانستند. و از آن بالاتر هنگامی که یکی از رهبران قزلباش پیشنهاد کرد که قبل از استقرار توپخانه سپاه عثمانی به آنان شبیخون بزنندو اجازه ندهند آرایش نظامی بگیرند . شاه اسماعیل بر آشفت و گفت :مگر ما راهزنیم ما با ایمان به مولا علی وارد کارزار می شویم اگر خدا خواست پیروز بیرون می آئیم .و در آن روزگار شاه اسماعیل خود مرشد کامل بود . بالاترین درجه مذهبی بین قزلباش ها.

بگذریم از فرجام نهایی نبردکه از سپاه۳۰۰۰۰ نفره قزلباش فقط ۳۰۰ نفر زنده به تبریز باز گشتند .اما از آن مقطع ببعد ما دچار یک کج فهمی تاریخی شدیم.
شکست در چالدران را از چشم سلاح آتشین دیدیم که عثمانی داشت و مانداشتیم.پس برادران شرلی به ایران آمدندتا توپ و سلاح آتشین بسازند و غافل شدیم که سلاح اتشین زاده صنعت است و صنعت مخلوق بورژازی است .و بجای حرکت در جهت ساخت سلاح آتشین باید تلاش کنیم در ساخت فئودالی اقتصاد زمینه های مادی صنعت را فراهم کنیم.
ذهن بسته و فئودالی رهبران سیاسی و نظامی و فکری جامعه از درک این نکته اساسی غافل بود .
در دوره های بعد هم  که از انقلاب مشروطه شروع می شود ،امثال تقی زاده و داور وتیمور تاش و رضا شاه و پسرش به همین سیاق به مدرنیته نگاه کردند.
علل عقب ماندگی ایران را در لباس و خیابان و ماشین و توپ و تفنگ دیدند پس شعار غربی شدن تمامی مظاهر زندگی را دادند.
به ضرب باتوم آژان چادر ها را از سر بر داشتند و کلاه نمدی را با کلاه پهلوی عوض کردند و با ساختن چندپل و جاده و خرید چند هواپیما و توپ و تانک فکر کردند مدرن شده اند و دیر نیست که عنقریب به دروازه های بزرگ تمدن برسند.
مدرنیته را با مدرنیزاسیون اشتباه گرفتندو بجای تحول در عین و ذهن ،در فکر و روح ،در ساخت اقتصادی و روبنای سیاسی جامعه دلخوش کردن به چند فکلی و چند ساختمان بزرگ.
نفهمیدند که غرب در بستر یک  رنسانس فرهنگی و یک بده بستان فکری وآزاد اندیشی و تولرانس اجتماعی غرب شد.
دموکراسی غرب را غرب کرد و همه دست به دست هم دادند تا به فتح قلل دانش برسند . یک شبه به هزاران اختراع و اکتشاف نرسیدند.
چیزی به کسی یا آن طور که ملا صدرا می فهمید با شوارق ربانی به مغز کسی نرسید .صنعت بود و آزمایشگاه و علوم عقلی و نقلی و بحث آزاد  و انتقاد و اندیشه انتقادی و در یک کلام دموکراسی درهمه سطوح باعث شد که غرب از دوران اسکولاستیک ،کلیسا و حکومت مذهبی عبور کند و با برپایی یک حکومت سکولار و دموکرات به خرد ناب و خرد انتقادی برسد وشد چیزی که امروز می بینیم.
ما هم از عصر شاه اسماعیل شروع کردیم و خواستیم «مرشد کامل»باشیم و سلاح آتشین هم صد البته داشته باشیم . خواستیم با چکمه وسبیل های رضاخانی باشیم و یک کشور پیشرفته هم داشته باشیم و بعد ظل الله باشیم و به دروازه های بزرگ تمدن برسیم.
وبعد نیز در برهمین پاشنه چرخید و دلخوش کردیم به توپ و تفنگ هایی که به یمن فروش چاه های نفت انبار کرده ایم و این کج فهمی را همن طور ادامه دادیم.

تسلط انسان بر انسان
دورینگ تسلط انسان بر انسان را پیش شرط سلطه انسان بر طبیعت می داند.اما چنین نیست .بشر از هنگامی که از جرگه حیوانات جدا شد در برابر قوای طبیعت ناتوان بود .و به زحمت قادر به تولید بود با این همه بر حیات اجتماعی او مساوات برقرار بود.
در جوامع اشتراکی اولیه منافع مشترکی وجود داشت که حراست از آنها به یکایک افراد منتقل می شد.،حکمیت در منازعات ،دفع تجاوز افرادبه خارج از محدوده استحقاقی شان ،نظارت بر منابع آب و فرایض مذهبی.
نیروهای تولیدی تدریجاً افزایش می یابند و جمعیت زیاد می شود .از این جا منافع مشترک و متناقض مطرح می شود .و رفته رفته تشکیلاتی برای حراست از منافع مشترک و دفاع در مقابل منافع متضاد پدید می آید.
این تشکیلات بزودی استقلال بیشتری می یابد و جنبه موروثی بخود می گیرد بعد ها این خدمت گزاران جامعه فرصت می یابند رفته رفته خودرا بعنوان ارباب به جامعه تحمیل کنند.

علت جنگ های نخستین
به موازات تشکیل طبقات ،فرآیند دیگری در جریان وقوع بود ؛ تقسیم کار طبیعی.
در درون خانواده زارع امکان این بود که در سطح معینی از رفاه و یک یا چند بیگانه به عنوان نیروی کار اضافی در اختیار گرفته شود . این حالت بخصوص در سرزمین هایی وجود داشت که مالکیت اجتماعی قدیم در آن مضمحل شده بود و تولید آن حد تکامل یافته بود که نیروی کار انسان می توانست بیش از نیازش تولید کند.

ارزش یافتن نیروی کار
در این مرحله هم وسایل موجود بودو هم امکان تغذیه نیروی کار بیشترو کسانی نیز بودند که به خدمت گرفته شوند .در این مقطع نیروی کار ارزش یافت .اما نیروی کار مازادبه حد کافی دردسترس نبود، و جنگ می توانست این نیروی کاررا فراهم کند.
قدمت جنگ به قدمت همین گروه های همجواربود . از این مرحله به بعد اسیران جنگی ارزش پیدا می کنند . به این ترتیب قهر بجای آن که وضع اقتصادی را تحت سلطه خود در آورد ،برعکس در خدمت وضع اقتصادی قرار می گیرد .

علت تداوم دسپوتیسم شرقی
جوامع اشتراکی پا به دوران برده داری نهادند.برده داری امکان تقسیم کار زراعی وصنعتی رابه مقیاس وسیعتری میسر کرد.و بدین وسیله به شکوفایی ورونق دنیای قدیم کمک کرد .
بدون برده داری نه حکومت یونان و نه هنر و دانش یونان امکان تحقق می یافت .و بدون شالوده حکومت یونان امپراطوری روم و بدون امپراطوری روم اروپای امروزی بوجود نمی آمد.
هرگز نباید فراموش کنیم که تکامل اقتصادی سیاسی و روشنفکری مشروط به موقعیتی بود که در آن برده داری هم ضروری بود.
و باید بگوئیم که رواج دادن برده داری تحت شرایط آن زمان پیشرفت محسوب می شد.چون حقیقت این است که آدمی از حیوان بوجود آمد.به همین جهت وسایل بهیمی و تقریباً حیوانی لازم داشت تا بتواند خودرا از توحش بیرون بیاورد .
آن جا که جوامع اشتراکی جهان باستان دوام آوردند طی هزاران سال شالوده خشن ترین و ابتدایی ترین شکل حکومتی استبداد شرقی را پی ریختند.

قهر انقلابی
قهر برخلاف نظر دورینگ بدی مطلق نیست.می تواندنقش انقلابی هم داشته باشد و بقول مارکس قابله هرجامعه قدیمی است که آبستن جامعه جدید است .
قهر ابزاری است که به وسیله آن جنبش اجتماعی به نیت خود جامه عمل می پوشاند و اشکال مرده و جامد سیاسی را خرد می کند .
در قرن ۱۶ شرط اصلی تبدیل مالکیت ارضی فئودالی به بورژازی و تکامل بورژازی قهر بود. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه نیز به همین صورت به قهر تبدیل شد .
در تمامی دوران های خطیر و تعیین کننده این قهر انقلابی است که حرف آخر را می زند .

قهر چیست
قهر چیست و آدمی چرا به آن متوسل می شود .؟
تضاد اساسی در هستی تضاد انسان -طبیعت است .آدمی برای زیستن در این کره خاکی باید بر طبیعت سلطه یابد تنها و تنها بدین گونه است که می تواند بقاء خودرا ادامه دهد .
زیستن مستلزم آب و غذاست . پس از زمانی که آدمی از مرحله دانه چینی و استفاده از میوه درختان گذر کرد جنگ بر سر مناطق حاصلخیز شروع شد .با گذر انسان از جوامع اشتراکی آغازین و شکل گیری طبقات و تقسیم جامعه به دارا و ندار ،فقیر و غنی،برده و برده دار،فئودال و رعیت،کارگر و سرمایه دار این اعمال قهر از خارج متوجه داخل شد و در واقع قهر ۲ شعبه یافت:
۱- اعمال قهر بر علیه همسایگان و حراست از ثروت های قبیله و هجوم به همسایگان برای تصاحب آب و غذا و نیروی کار اضافی
۲- اعمال قهر برعلیه طبقات تحت ستم

تقسیم جامعه به طبقات فرادست و فرو دست ،همیشه با اعتراض طبقات فرو دست که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند روبرو بوده است .
برده بعد از مدتی به وضعیت خود اگاهی می یافت و به این نتیجه می رسید که او نیز چون برده دار، انسان است وحق زیستن  و استفاده از مواهب طبیعت را دارد. پس ما با شورش بردگان روبروئیم.که برجسته ترین آن در جهان باستان شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس است .و بعد از کذار برده داری به فئودالی ما با شورش های بی پایان دهقانی روبروئیم و اعمال سرکوب وقهر از سوی فئودال ها .
اعمال قهر در دوران معاصرشکل پیچیده ای به خود گرفته است . گسترش صنعت و تکنولوژی به طبقات حاکم این فرصت و قدرت را داده است تا اعمال قهر را سیتماتیک کنند.و در واقع در نظام سرمایه داری قهر به جزء لانفک آن تبدیل شده است . بدون اعمال قهر نظام سرمایه داری قادر نیست به استثمار خود در داخل و خارج ادامه دهد.
نگاه کنیم به بودجه تمامی کشور های سرمایه داری پیشرفته و عقب مانده بیش از یک سوم بودجه صرف تجهیزات و حیات ارگان های سرکوب می شود واین ارگان ها برای ادامه حیات خود هر روز پیچیده تر و مجهزتر می شود .

قهر انقلابی
اعمال قهر از سوی طبقات حاکم همیشه به شکلی مشروعیت می یابد . حفظ نظام ،حفظ ناموس ،حفظ دین،حفظ آب و خاک ،حفظ میهن ،حفظ شرف و افتخارات اجدادی . اما نکته ای که در این حفظ ها مغفول می ماند این است که تمامی نظام های اقتصادی ،سیاسی،مذهبی به این خاطر بوجود آمده اند که انسان قادر باشد از مواهب طبیعت به نحو بهتری استفاده کند و این نحوه و میزان  استفاده را ابزار و اعمال قهر تعیین نمی کند،حقوق انسانی تعیین می کند.
هر انسانی حق دارد به تساوی از آب،هوا،غذادر حد نیاز یک انسان از کره ای که درآن زندگی می کند بهره ببرد.
حاکمان که در ابتدا از خدمت گزاران جوامع انسانی بودند و هیچ حق ویژه ای در استفاده بیشتر از این مواهب را نداشته اند.
اگر تقسیمات اجتماعی سلاح  به دست عده ای دادتا ازجمع دفاع کننداین تقسیم وظائف حق ویژه ای برای بکار برنده سلاح ایجاد نمی کرد . قرار نبود آن که سلاح در اختیار دارد تمامی مواهب طبیعت را از آن خود کند
بهر روی طبقات حاکم برای سهم بیشتر از آنچه زمین و انسان به انسان ارزانی می دارد و محروم کردن توده های وسیع از حداقل های زندگی نیازمند اعمال قهرند.
برخلاف تصور دورینگ قهر عامل سلطه نیست ،ابزار سلطه است. با این ابزار سلطه ادامه پیدا می کند .
در مقابل این قهر ضدانقلابی،قهر انقلابی است. توده های تحت ستم برای گذار راه دیگری جز شکستن مقاومت های ارتجاعی طبقات فرا دست ندارند . قهر بقول مارکس قابله دوران های نوتاریخ است.از انقلاب  انگلستان گرفته تا انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه و بعد.

یک پرسش
اما براستی حد ومرز قهر انقلابی کجاست؟
آیا در شرایط انقلابی و گذار از مرحله کهنه به نو این قهر مجاز است؟
اگر چنین است با قهر ضد انقلابی چه باید کرد؟
انگلس در این جزوه به این سئوال پاسخ نمی دهد اما این سئوال همچنان روی میز انسان معاصر هست و باید تکلیف خود را با آن روشن کند.
برای مارکس و انگلس با وجود دموکراسی های بورژایی و احزاب قدرتمندسوسیالیستی و جنبش های  کارگری فراگیر مسئله قهر بعنوان کاتالیزور انقلاب مطرح بود اما در کشورهای پیرامونی با حکومت های توتالیتر و سرکوب مداوم و قهر عریان مسئله قهر شکل دیگری بخود می گیرد.
سئوال اساسی این جاست که در نبود دموکراسی و غیر قانونی بودن هر گونه تشکلی از حزب گرفته تا سندیکا، وظیفه حزب و سازمان انقلابی چیست؟
آیا حزب و سازمان انقلابی مجاز است برای شکستن این بن بست دست به سلاح ببرد یا نه.
و در آخر راه غلبه بر قهر ضد انقلابی چیست؟

————————
۱- نقش قهر در تاریخ: مترجم دکتر ناصر طهماسبی