پلنگان دیلمان و طبرستان؛ گروه جنگل


 

 

583

 

—————————————-

نارنجکی رها کن از دست
خورشید را برویان
خونین و خشمگین
۱

 

پلنگان دیلمان و طبرستان؛ گروه جنگل

تجدید سازمان گروه پیشتاز

زندگی سیاسی گروه پیشتاز۲ را باید به دوبخش تقسیم کرد:
۱-از سال ۴۶-۱۳۴۲
۲- از سال۴۹-۱۳۴۶

دوران اول که با تلاش جزنی، ظریفی و سورکی به تشکیل گروه پیشتاز منجر می شود و در ورود به فاز عملی با خیانت ناصر آقایان به پایان می رسد.

دوران دوم حیات گروه پیشتاز با پایمردی غفور حسن پور و حمید اشرف برای تجدید سازمان شروع می شود .
غفور ابتدا ابوالقاسم طاهر پرور و رحمت پیرو نذیری را جذب و هر دو را به صفایی فراهانی وصل می کند. نوشیروان پور توسط مهدی سامع عضو گیری می شود او نیز به فراهانی وصل می شود .
مهدی سامع، رضا عابدین پور و علی بوستانی توسط غفور به صفاری آشتیانی وصل می شوند .

در خیابان مولوی گروه خانه ای تهیه می کند و مهدی سامع و حسن صالح پور، محمود نوابخش و رشیدی به آنجا منتقل می شوند.
گروه در بحث های طولانی خود به این نتیجه می رسد که باید عملیات چریکی همزمان در کوه و شهر آغاز شود . پس عضو گیری بدین منظور در دستور کار قرار می گیرد.
هوشنگ دلخواه که فراهانی با او در هنرستان و در جریان «گروه کوه کاوه»آشنا شده بود و جلیل انفرادی و اسکندر صادقی نژاد که هر دو عضو سندیکای کارگران فلز کار و هر دو کوهنورد بودند و با آن ها آشنا بود عضو گیری می شوند .

نخستین عملیات
برای تامین هزینه های مالی گروه، ماشین حمل پول های گوشت به پیشنهاد و طراحی صفاری آشتیانی مصادره می شود.

خروج از کشور
ساواک در پی گیری هایش به مشعوف کلانتری رسید. با رفتن ساواک به خانه مشعوف طرح خروج از کشور به ۲ دلیل در دستور کار گروه قرار گرفت:
– دور شدن از دسترس ساواک
– یافتن آمادگی رزمی

صفایی فراهانی و کیان زاد مسئول تهیه شناسنامه و پاسپورت های جعلی می شوند .

عباسعلی شهریاری و خیانتی دیگر
برای خروج از کشور گروه بناچار با دکتر ایرج واحدی پور از تشکیلات تهران حزب توده تماس گرفتند. واحدی پور آن ها را به «مهندس»، که همان شهریاری بود وصل کرد. شهریاری قول مساعد داد و برای این که ایز گم کند و ظن خیانت به او برده نشود تصمیم بر این شد که فراهانی و آشتیانی را رد کند اما با یک برنامه ساختگی، کلانتری و چوپان زاده و کیان زاد دستگیر شوند.
کلانتری و همراهان طبق برنامه داده شده خود را به آبادان می رسانند و در خانه یک قاچاقچی منتظر آمدن بلم می شوند. مامورین پاسگاه برای پیدا کردن سیگار قاچاق می آیند و پاسپورت آن ها را نزد قاچاقچی پیدا می کنند. آنها را چشم بند می زنند و می برند در بین راه جیپ ژاندارمری در گل گیر می کند لندرور ساواک از راه می رسد و هر ۳ نفر راهی تهران می شوند.
از سویی دیگر بیژن جزنی از طریق همسرش خبر می دهد که شهریاری پلیس است. اما شهریاری، توده ای ها را متقاعد می کند که بی گناه است .
با دستگیری کلانتری و چوپانزاده و کیان زاد ساواک برای بازگرداندن فراهانی و آشتیانی اقدام می کند. نخست طی نامه ای به تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۴۷ از شهربانی می خواهد از طریق انترپل، پلیس بین الملل فراهانی و آشتیانی را برگرداند و بعد در مذاکره با سفیر عراق در ایران حاضر می شود با تحویل دادن ۲ کمونیست عراقی که از زندان عراق گریخته بودند فراهانی و اشتیانی را معاوضه کند .۳

زندان بغداد
فراهانی و آشتیانی بعد از رسیدن به بصره راهی بغداد می شوند تا گروه کلانتری را در آنجا ملاقات کنند. ولی از گروه ۳ نفره خبری نمی شود. فراهانی و آشتیانی از دستگیری آنها خبری نداشتند. پس موقتاً در مسافرخانه ای ساکن می شوند تا شاید همراهان از راه برسند اما کمی بعد توسط پلیس امنیتی عراق دستگیر می شوند. چرا که تاریخ گذر نامه آنها تمام شده بود. و آنان باید توضیحی قانع کننده می دادند. پلیس تصمیم می گیرد آنها را به ایران تحویل دهد. فراهانی به پلیس می گوید: آن ها برای پیوستن به الفتح آمده اند و بهتر است آنها را به سوریه تحویل دهند، اما پلیس نمی پذیرد.

کودتا در عراق
در ۲۶ تیر در عراق کودتا می شود و آن دو پس از دو ماه اسارت به سوری ها تحویل داده می شوند واز سوریه به اردن و از اردن خود را به کمپ های الفتح می رسانند و پس از آموزش های نظامی فراهانی با نام ابوعباس فرمانده یک واحد و آشتیانی مسئول لجسیتک کمپ می شود.

احیاء گروه
از تیر ۱۳۴۷ که ارتباط غفور و حمید اشرف قطع می شود. غفور در صدد احیا گروه برآمد و بعد از مدتی توانست ۴ تیم را سازماندهی کند:
– تیم کوه
– تیم شهر
– تیم اسلحه
– تیم علمی

مهدی سامع، ابراهیم نوشیروان پور و دانش بهزادی عضو تیم علمی بودند.
محمد فاضلی، سیف دلیل صفایی و هوشنگ دلخواه عضو تیم کوه بودند.
غفور و اسکندر رحیمی و رحمت پیرونذیری عضو تیم اسلحه بودند.

شعاع الدین مشیدی که از دوستان غفور بود توسط خود غفور عضوگیری شد و با نام مستعار رضایی به محمد هادی فاضلی وصل شد.
فاضلی و سیف دلیل صفایی هر دو سال ۴۷ توسط غفور عضو گیری شده بودند.

در تیم علمی فاضلی و سیف و سامع قرار بود، تی .ان. تی بسازند. غفور هوشنگ دلخواه را با نام مستعار رضا به سیف وصل کرد تا با هم پوسته های نارنجک بسازند دلخواه بعد از مدتی از گروه جدا شد.
غفور از طریق مرتضی (اسکندر) رحیمی که در رضائیه بود ۱۰ قبضه اسلحه کمری و ۲ قبضه اسلحه بلند تهیه کرد. غفور هم چنین از طریق هوشنگ نیری که در سال ۴۸ در لرستان سپاهی دانش بود نیز مقداری سلاح خرید. ۲ قبضه اسلحه قلمی ضعیف و یک کلت و یک پنج تیر که بعداً تحویل حمید اشرف داد.

غفور به شکل تصادفی در بهمن ۴۷ حمید اشرف را دید و با آمدن او دو تیم کامل شد:
۱- تیم کوه: که وظیفه اش شناسایی مناطق البرز مرکزی و کوه های ۲۰۰۰ و ۳۰۰۰ بود
۲-تیم شهر: که وظیفه اش تهیه وسایل برای کار مخفی و شناسایی شهر و نقاط ضربه پذیر دشمن و ساختن مواد منفجره و شناسایی شبکه های توزیع برق بود

در سال ۱۳۴۸ اسماعیل معینی عراقی برای ساخت فرستنده و گیرنده و در اوایل تیر ۴۹ احمد خرم آبادی برای ساخت تی. ان .تی به تیم علمی دعوت شدند.
تیم علمی موفق شد گیرنده ای با برد ۳۰۰ متر بسازد و در ساخت تی. ان .تی نیز موفق بود. دراوایل سال ۱۳۴۹هادی خدابنده لنگرودی توسط غفور عضو گیری شد و به اسکندر صادقی نژاد وصل شد.

ورود به فاز عملیاتی
در زمستان ۱۳۴۸ صفایی فراهانی توسط یک عراقی اهل بصره که عضو جبهه آزادی خلق بود به خرمشهر آمد. شب را در کنار ریل های راه آهن خوابید و صبح خود را با قطار به تهران رساند. در تهران هوشنگ دلخواه را دید. و دلخواه او را به غفور وصل کرد
در ملاقاتی که سامع با فراهانی داشت، سامع فراهانی را به دیدن حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد برد.
فراهانی به ایران آمده بود تا رفقای سابق را جمع کند و یک جنبش روستایی راه بیندازد اما با کمال تعجب دید همه چیز آماده است. فراهانی دو ملاقات دیگر با غفور و حمید اشرف داشت. و بعد به اردن رفت تا با خود سلاح بیاورد.
فراهانی به اتفاق اسکندر صادقی نژاد به خانه ابوالقاسم طاهرپرور در اهواز رفت. و از آنجا به خرمشهر رفت.
صفایی از طریق بیابان خود را به اروند رساند جایی که محل قرارش با دوست عراقی اش بود. قرار انجام شد و فراهانی به عراق و از آنجا به اردن رفت. و با تعداد زیادی سلاح به همراه صفاری آشتیانی به طرف ایران حرکت کرد. در عراق اسلحه های جا سازی شده توسط پلیس عراق کشف شد که با وساطت الفتح سلاح ها پس داده شد. فراهانی و آشتیانی به ایران آمدند و سلاح ها را در بیابان خرمشهر خاک کردند.
در تهران فراهانی با ( نام مستعار ناصر) با فاضلی (با نام مستعار وفا) تماس گرفت .
مدتی بعد سلاح های خاک شده در خرمشهر توسط معینی عراقی و صفاری آشتیانی ( با نام مستعار اکبر) و اسکندر صادقی نژاد به تهران آورده شدند؛ مسلسل دستی، نارنجک و فشنگ.

مصادره بانک ملی وزرا
برای زندگی در کوه، خوراک، دارو، کوله پشتی و دهها نوع وسیله لازم بود. پس تهیه پول در دستور کار گروه قرار گرفت. بانک ملی وزرا شناسایی شد و عملیات توسط فراهانی، آشتیانی، اشرف، صادقی نژاد و معینی عراقی انجام گرفت. با این پول کوه وارد فاز عملی شد.

فراهانی که بود
علی اکبر صفایی فراهانی در سال ۱۳۲۰ در تهران بدنیا آمد و در ۱۶ سالگی با کارگری بنام علی در چاپخانه تابان آشنا شد. علی او را با «وضعیت جامعه و نحوه تغییر آن و مساوات و برابری» آشنا کرد. همو بود که کتاب «تاریخ مختصر حزب بلشویک» را به او داد و چون او را مستعد دید با جعفر طاهری او را آشنا کرد .
طاهری از کارگران قدیمی بود که قبل از شهریور ۲۰ فعالیت کمونیستی داشت و بعد از تشکیل حزب توده به تشکیلات کارگری حزب پیوست اما با رضا روستا دبیر شورای متحده مرکزی اختلاف پیدا کرد و از حزب جدا شد. بعدها نشریه ای بنام «تضاد» را منتشر کرد و از حزب خالص کارگری بدون حضور روشنفکر دفاع کرد. گروهی درست کرد که از اصول عضویت آن اشتغال به کار یدی و نداشتن مالکیت منقول و غیر منقول کمتر از۲۰۰۰ تومان بود .
طاهری دست فروش بود و لباس های کهنه می فروخت. در سال۱۳۴۰ چند درجه دار را به عضویت گروه خود در آورد همین امر باعث حساسیت پلیس شد. و همه آن ها دستگیر شدند. اما در زمان بازداشت زبونی و درماندگی وحشتناکی از خود نشان داد و بدون محاکمه آزاد شد.

فراهانی در هنرستان صنعتی با مشعوف کلانتری آشنا شد که از فعالین هنرستان بود. طاهری که مخالف هرگونه فعالیت علنی بود با فراهانی قطع رابطه کرد .
کلانتری به جرم توزیع اعلامیه بازداشت شد و بعد از آزادی با فراهانی «کمیته دانش آموزی» را درست کرد. که بوسیله مسعود حجازی با جبهه ملی مرتبط می شد. و در تعطیلی مدارس و شرکت دانش آموزان در متینگ های جبهه ملی فعال بود.
فراهانی در سال۱۳۴۰ در مراسم بزرگداشت شهدای ۳۰ تیر در ابن بابویه بازداشت شد و مدتی در زندان بود بعد از آزادی دیپلم گرفت و در آزمون معلمی قبول شد و به هنرستان پسرانه به ساری رفت. تماس او با کلانتری قطع شد. در سال ۱۳۴۲ به هنرستان عالی نارمک آمد و بار دیگر با مشعوف کلانتری مرتبط شد و از طریق او  به منوچهر کلانتری وصل شد که از مسئولین گروه جزنی بود و او فراهانی را به شهرزاد وصل کرد.

آشتیانی که بود
محمد رضا صفاری آشتیانی در سال ۱۳۱۳ در اراک بدنیا آمد و بعد از اتمام تحصیلات به نیروی هوایی رفت تا گروهبان شود اما در سال ۱۳۳۹ به خاطر تمایلات کمونیستی اخراج شد. (احتمالاً هواداری از حزب توده) در شهریور ۱۳۴۴ به خاطر پخش اعلامیه به نفع جبهه ملی یک هفته بازداشت شد.
در سال۱۳۴۲ د ر حالی که دانشجوی حقوق بود بعنوان نماینده دانشجویی برگزیده شد و در حالی جذب گروه پیشتاز شد که خود محفلی را اداره می کرد .

نخستین گام های وحدت
سیف دلیل صفایی فراهانی را با عباس مفتاحی، که از گروه احمد زاده بود آشنا کرد۴. فراهانی از سال ۱۳۴۱ هنگامی که در ساری معلم بود مفتاحی را می شناخت. فراهانی می خواست دیپلم بگیرد و بدنبال کسی بود که با او ریاضی کار کند. یکی از معلمین مفتاحی را معرفی کرد که شاگرد اول ششم ریاضی بود.
فراهانی و مفتاحی چند بار همدیگر را دیدند اما این ملاقات ها حاصل چندانی نداشت. گروه احمد زاده بر تجارب و تئوری انقلاب برزیل به چریک شهری و تقدم شهر بر روستا باور داشت. اما گروه فراهانی به همزمانی و شروع در شهر با تقدم تاکتیکی باورمند بود اما برای گروه احمد زاده این تقدم استراتژیک بود .۵
قرار بعدی دو گروه به عهده حمید اشرف و مسعود احمد زاده واگذار شد برای فراهانی امکان حضور در این مذاکرات نبود . شناسایی جنگل های شمال آغاز شده بود.

شناسایی جنگل های شمال
در تاریخ ۱۱ شهریور ۴۹ در دره هفت حوض درکه جلسه ای با حضور فراهانی، انفرادی، رحیم سماعی، عزیز سرمدی، اسحاقی، هادی بنده خدا لنگرودی، عباس دانش بهزادی، حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد برگزار شد و در باره چگونگی عزیمت به مناطق کوهستانی برای شناسایی توافق شد.
در تاریخ ۱۴ شهریور گروه عازم چالوس شد تا شناسایی خود را از«دره مکار» آغاز کند. حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد که با گروه تا چالوس رفته بودند با تعیین «جواهر دشت» از توابع رامسر بعنوان نخستین محل قرار گروه شهر با کوه به تهران باز گشتند.
گروه از«بیجد نو» و«فشکور» گذشته و شب را در بالاتر از «کنس دره» استراحت کردند.
صبح از«فاطر» گذشتند و به ارتفاعات «کندی چال» رسیدند. ۲ روز آنجا ماندند و تمرین تیراندازی کردند.
در زیر باران شدید به «حریص دره» رسیدند. انبارکی ساختند و مقداری غذا و دارو در آن جا گذاشتند.
روز بعد از دامنه های جنوبی «علم کوه» بالا رفتند و به معدن «گورت» رسیدند. شب را در آن جا ماندند.
فردا به «کرماکو» رفتند با ارتفاع ۴۲۲۰ متر که سرچشمه رودخانه چالوس است. شب را در آن جا ماندند.
روز بعد با عبور از «داغ کوه» به ارتفاعات ۲۰۰۰ رسیدند.
روز بعد از«هلوکه» و «عسل محله» گذشتند و به «دریا سر» رفتند. شب را در آن جا ماندند.
روز بعد به «کوه سیالن» رفتند به ارتفاع ۴۱۷۵ متر در جنوب تنکابن و شب در «در تیار دره» ماندند.

قرار بعدی دو گروه به عهده حمید اشرف و مسعود احمد زاده واگذار شد برای فراهانی امکان حضور در این مذاکرات نبود. شناسایی جنگل های شمال آغاز شده بود.
شناسایی جنگل های شمال صبح به طرف «زیارت چال» حرکت کردند و دو روز در آنجا ماندند و دومین انبارک خود را در آنجا ساختند.
سپس از کوه «سلطان چال» و ارتفاعات نزدیک به کوه «شماموس» گذشتند و بعد از چند روز به «جواهر دشت» رسیدند و با گروه شهر، حمید اشرف، فاضلی و دهقانی ملاقات کردند و وسایلی را که گروه شهر آورده بود گرفتند. و پس از چند روز به سوی ارتفاعات «طول لات» رفتند و شب را در آن جا ماندند.
فردا به طرف جنوب رفتند تا به «مرجا- دشت» رسیدند و شب را در «آربو دشت» سر کردند.
روز بعد از «ناتیش کوه» گذشتند و به «تبرین کوه» رسیدند.
پس از ۳ روز کوه پیمایی به «کاکوه» رسیدند که در ۳۰ کیلومتری سیاهکل واقع است.

دومین ملاقات با گروه شهر، حمید اشرف، اسکندر رحیمی و ایرج نیری انجام شد. گروه شهر با خود پوشاک و مواد غذایی آورده بود و ۳ انبارک مواد غذایی ساخته شده را به گروه کوه نشان دادند و به شهر بازگشتند.
گروه پس از ۳ روز توقف از رودخانه و جاده «سیاهکل -لوتک» به طرف کوه «دُرفک» رفتند. شب را در دامنه ماندند.
و فردا از «سی-سرا» گذشتند و شب بعد به «درفک» رسیدند شب را در پای کوه درفک ماندند.
روز بعد به طرف سفیدرود رفتند و شب را در ارتفاعات جاده رشت-تهران گذراندند.
پس از چند روز راه پیمایی و عبور از «میان دیر» شب را در «سردیر» که دامنه شمالی رشته کوه بود گذراندند.
فردا به طرف «ونیم» از توابع فومن که محل قرار آن ها با گروه شهر، اسکندر رحیمی و منوچهر بهایی پور بود، حرکت کردند.

گروه در اینجا دو دسته شدند:
– لنگرودی، فراهانی، اسحاقی، رحیمی به طرف «امامزاده اسحاق و دره سیاهمزگی» رفتند و در آنجا انبارک موادغذایی درست کردند، ششمین انبارک.
– بهزادی، انفرادی و رحیم سماعی بطرف «افسر -سر» رفتند.
گروه اول در نزدیک «لیندان» به کوه زد و رحیمی به شهر رفت تا موادغذایی را تهیه کند و بقیه در ارتفاعات «لیندان» انبارکی ساختند. سپس به طرف «قلعه رود خان» رفتند. و به گروه دوم ملحق شدند.
و از آنجا پس از ارتفاعات «مرتع خانی» به سوی ماسوله رفتند.
لنگرودی و سماعی برای تهیه مواد غذایی به فومن رفتند و شب را در خانه اسکندر رحیمی ماندند و فردا با موادغذایی به گروه ملحق شدند.
گروه از دره و جاده ماسوله گذشتند و به کوه رفتند. در اینجا با حمید اشرف و رحیمی ملاقات گردند و غذا و پوشاکی را که گروه شهر آورده بود گرفتند و راهی ارتفاعات «ماسوله  و شاندرمن» شدند.
در ارتفاعات مشرف به جاده اسالم-خلخال انبارکی برای موادغذایی ساختند. در این منطقه ایرج صالحی با «نام مستعار آرش» در اول آذر ۴۹ به گروه ملحق شد.
حمید اشرف از طریق دانش بهزادی با صالحی تماس گرفت و او را به جنگل آورد.

مرحله اول شناسایی بعد از ۳ ماه پایان یافت.

مرحله دوم شناسایی
گروه ۸ نفره به همراه حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد راهی چالوس شدند تا مرحله دوم شناسایی را از «مرزن آباد» آغاز کنند.
آنان به «کدبر» شرق رود کجور از توابع نور رفتند.
روز بعد با عبور از «وازک»غرب گلند رود. ارتفاعات «گنگر چال» به دره منگل رسیدند و با حمید اشرف ملاقات کردند.
حمید اشرف با خود محدث قندچی را با ( نام مستعار اسماعیل اصغر زاده) به گروه جنگل تحویل داد.

کناره گیری صالحی؛ یک حرکت درست
ایرج صالحی در دره منگل هنگام جمع آوری هیزم خو درا به جاده هراز رساند و به تهران بازگشت.
جدا از آن که صالحی بعدها در بازجویی هایش چه می نویسد که قابل فهم است در همان مدت کوتاه او فهمید مرد این عرصه از میدان نبرد نیست. پس باز پس نشست و در این کار هیچ انتقادی به او وارد نیست.

گروه ۷ نفره فراهانی پس از ۲ روز با عبور از «سنگچال»، «فیل بند» و «سجاده رود» به ارتفاعات بابل رسید که محل قرار با گروه شهر بود.
رابطین نیامدند و گروه به حرکت خودش ادامه داد و در نزدیکی بهشهر سماعی برای تماس به تهران رفت و پس از چند روز با اشرف و رحیمی به جنگل بازگشت.
گروه به طرف ارتفاعات «بندرگز» و «نوکنده» حرکت کرد و در اینجا با گروه شهر ملاقات کرد. هوشنگ نیری که به تازه گی با آشتیانی از عراق آمده بود به گروه پیوست.
گروه ۸ نفره پس از ۳ روز اطراق در اطراف «شاه کوه» به طرف «دره زیارت و نهارخوران» رفتند تا به ده «چه جا» رسیدند. شب را همان جا ماندند.
صبح به طرف کوه «شادار» رفتند و پس ار چند روز به ارتفاعات «دشت شاهرود» رسیدند و شب را در «میانستاق» ماندند.
صبح بطرف کوه«قلعه بران»حرکت کردند.
گروه صبح زود به جاده «ولند-رامیان» رسید که محل قرار با گروه شهر بود.
گروه تا ۹ بهمن در مازندران بود و بعد با ۳ ماشین جیپ، فولکس و وانت به طرف سیاهکل و بالارود حرکت کردند.

دور دوم مذاکرات وحدت
دور اول مذاکرات فراهانی-مفتاحی به نتیجه ای نرسید. دور دوم مذاکره بین حمید اشرف و مسعود احمد زاده بود که در سراسر پائیر ۴۹ ادامه یافت. بحث بر سر ۲ مسئله بود:
۱- مبارزه چریکی در شهر
۲- زندگی مخفی

فراهانی بهای زیادی به این ۲ مسئله نمی داد. و بالاخره بعد از بحث های بسیار به این نتایج رسیدند:
– با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی روستاهای کشور
– با توجه به شرایط جغرافیایی و استراتژیک جنگل های شمال
– با توجه به آمادگی بدنی و انطباق گروه رفقای کوه با شرایط سخت
– با توجه به شناسایی و آماده کردن انبارهای مواد غذایی

یک هسته چریکی با تحرک قابل ملاحظه، بقای نسبی تضمین شده ای دارد که وظیفه آن نه تبلیغ و تشجیع روستائیان که عهده دار تبلیغ و تاثیر گذاری بر سراسر ایران و کل جنبش انقلابی است.
از همین جا تقدم تاکتیکی چریک شهری به عنوان مبلغ چریک کوه و گسترش اثر تبلیغی وجود و فعالیت چریک کوه بر سراسر کشور آشکار شد.
بنا به تحلیل گروه احمد زاده مبارزه چریکی آنگاه در کوه شروع باید بشود که شهر فعالیت خود را آغاز کرده و بقای نسبی خود را نیز بدست آورده باشد.

ضربه خوردن گروه شهر
در سال ۱۳۴۸ ایرج محمودی، فراکتی و عبدالرضا نواب دستگیر شدند به چه علت و چرا روشن نیست باید بخاطر فعالیت های محفلی باشد.
در زیر شکنجه حرف می زنند و نام ۶ تن دیگر را می گویند که فعالیت محفلی دارند. در این رابطه مهدی سامع و ابراهیم نوشیروان پور دستگیر می شوند. اما غفور حسن پور که از او بنام های ایرج حسن پور و ایرج محمدی نام برده بودند شناخته نمی شود.
در واقع ۲ نفر از کسانی که به نوعی با «گروه احیا» رابطه دارند از سوی محفلی که هیچ ارتباطی با گروه ندارد دستگیر می شوند. حسن پور دستگیر نمی شود. کسی که بیشترین اطلاعات را در جریان احیای گروه جزنی دارد. چرا که بیشترین عضو گیری ها توسط او انجام می شود.
در سال ۴۹ ابوالحسن خطیب ۶، مهدی فردوسی و محمد نوابخش در رابطه با فعالیت محفلی دستگیر شدند. در بازجویی از این ۳ نفر بار دیگر نام مهدی سامع و غفور حسن پور مطرح شد که فعالیت کمونیستی دارند.
۱۹ آذر سال ۴۹ مهدی سامع دستگیر شد.

۲۳ آذر غفور دستگیر شد۷ و در بازرسی از خانه پدریش در لاهیجان ۳ مدرک بدست ساواک افتاد:
– نقشه ای از شهرستان رودسر و شناسایی ژاندارمری شهر.
– یک نامه از مسعود بطحایی که دریافت کننده آن رضوان و کسانی بودند که در عراق فعالیت داشتند. این نامه توسط مهدی سامع از زندان بیرون آورده شده بود و او به محمود نوابخش داده بود تا به غفور بدهد تا توسط عبدالعلی رحیم خانی به عراق برده شود اما چون رحیم خانی زودتر از نامه به عراق رفته بود نامه نزد غفور مانده بود.
– نوشته هایی در مورد انقلاب قهرآمیز به عنوان تنها راه رهایی خلق ایران

یک اشتباه تاکتیکی
گروه جنگل و شهر فکر می کردند چون دستگیری غفور و سامع در رابطه با فعالیت های خود آن ها نیست پس غفور و سامع حرفی نمی زنند. اما آنها از مدارک بدست آمده در خانه پدری غفور بی اطلاع بودند.
و گروه شهر که ۲ هفته فرصت داشت تا مخفی شود و ارتباطات غفور و سامع را کور کند نکرد و ضربه خورد.
در ۱۱ بهمن معینی عراقی، محمد فاضلی، شعاع الله مشیدی دستگیر شدند.
در ۱۲ بهمن سیف دلیل صفایی دستگیر شد.

در ۱۴ بهمن ساواک به اطلاعات زیر دست یافت:
– گروه کوه از مازندران به گیلان رفته است
– قرار ملاقات با رابط شهر ۲۳ بهمن است
– رابط  شهر عباس (حمید اشرف) در ۱۰ بهمن ۲/۵ کیلو تی . ان .تی به جنگل برده است
– ایرج نیری رابط کوه است
– رحمت پیرونذیری از اعضای گروه است که باید دستگیر شود
در ۱۵ بهمن هویت صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی برای ساواک روشن شد و ساواک طی اطلاعیه ای دستور دستگیری آن ها را داد
در۲۰ بهمن احمد خرم آبادی دستگیر شد.

زنده باد صدای زمستان چهل و نه
پوینده با آن دست
که تفنگ روی کتاب نهاد

روز شمار حماسه سیاهکل:

۱۶ بهمن: ملاقات اشرف با فراهانی. اشرف خبر ضربه به گروه شهر را به فراهانی داد. فراهانی از اشرف خواست آشتیانی به عراق برود تا خط اتصال گروه با منوچهر کلانتری که در انگلستان بود برقرار شود.
– فرهودی به گروه جنگل پیوست
– نخستین تیم ساواک وارد لاهیجان شد۸

۱۷ بهمن: اعلام آماده باش هنگ ژاندارمری لاهیجان۹
– آمدن گروه از ارتفاعات به دامنه
– از آن جا که امکان دستگیری ایرج نیری بود هادی لنگرودی به روستایی که نیری معلم بود رفت اما او را نیافت

۱۹ بهمن: رفتن مجدد لنگرودی به روستای نیری و دستگیری لنگرودی توسط مامورین ژاندارمری که با لباس مردم عادی در کمین او نشسته بودند
– حمله گروه به پاسگاه سیاهکل برای آزادی لنگرودی. لنگرودی چند دقیقه قبل از حمله توسط رئیس پاسگاه به لاهیجان برده شده بود. ۸ نفر در این حمله شرکت داشتند؛
– علی اکبر صفایی فراهانی
– عباس دانش بهزادی
– محمد علی محدث قندچی
– احمد فرهودی
– رحیم سماعی
– مهدی اسحاقی
-هوشنگ نیری
– جلیل انفرادی

۲۰ بهمن: نخستین اعلامیه جنبش انقلابی ایران
– دستور مستقیم شاه به تیمسار اویسی، فرمانده ژاندارمری کل کشور برای سرکوب گروه
– تعیین سرلشگر محققی بعنوان فرمانده عملیات
– رفتن سرلشگر پاسدار، رئیس رکن سوم ستاد ژاندارمری به سیاهکل۱۰

۲۱ بهمن: تشکیل کمیسیون جنگی؛ سرلشگر پاسدار، سرهنگ ستاد بابایی، سرهنگ۲ ابراهیمی۱۱
– اعزام ۳ هلی کوپتر و ۸۰ کوماندو به سیاهکل۱۲
– حرکت ستون عملیات تعقیب در سیاهکل

۲۲ بهمن: گرفتن تعهد کتبی ژاندارمری از کدخدایان، دهبانان، اعضا انجمن دهات و خانه های اصناف جهت همکاری و دادن خبر و کمک به دستگیری گروه۱۳
– رفتن گروه به جنگل و حرکت به سوی ارتفاعات در زیر بارش شدید برف
– برخورد گروه در جواهر دشت و کاکا کوه با هلی کوپتر های ارتش
– کشف انبار های مواد غذایی توسط ژاندارمری
– رسیدن گروه از کاکا کوه به «دره لیل»
– رفتن فراهانی و انفرادی به شهر برای درمان ایرج نیری. نیری در درگیری پاسگاه گلوله خورد ه بود.

۲۹ بهمن: دستگیر شدن فراهانی و انفرادی و نیری در روستای چهل ستون
ژاندارمری پیشاپیش روستائیان را برعلیه گروه تهدید و تطمیع و بسیج کرده بود
– در گیر ی گروه با گردان تعقیب به فرماندهی سروان اصلاحی و سروان آتشی۱۴
– زخمی شدن سماعی
– تقاضای ژاندارمری از تهران و درخواست مهمات و سلاح های تهاجمی سنگین۱۵
– رسیدن نارنجک اندازها، نارنجک های اشک آور، مسلسل های کالیبر۵۰ و توپ های سبک به منطقه۱۶

۳۰ بهمن: تلفونگرام سرلشگر پاسدار به سرهنگ بابایی: «چنانچه عوامل خرابکار در اسرع وقت دستگیر یا قلع و قمع نشوند اهمال کنندگان تسلیم دادگاه زمان جنگ خواهند شد .»۱۷
– پیشنهاد فرهودی به بازگشت به شهر و مخالفت رحیم سماعی برای ماندن و جنگیدن
– شکستن محاصره ژندارمری توسط گروه
– تلفونگرام سرلشگر پاسدار به سرهنگ بابایی: «سند بی لیاقتی خود را امضا کردید»۱۸
– برخورد گروه با هلی کوپترهای ارتش
– تمام شدن آذوقه گروه
– رسیدن گروه به توسکا
پیرمردی گروه را به خانه می برد و به آنها نان وشیر می دهد.سپاهی دانش روستا خبر دار می شود و آمدن گروه را به ژاندارمری خبر می دهد.
– در گیری گروه با ژاندارمری
– محاصره گروه توسط هلی کوپترها و پیاده شدن کوماندوها
– زخمی شدن رحیم سماعی و کشته و مجروح شدن تعدادی از کوماندوها
– گروه به رحیم پیشنهاد می کند تسلیم شود اما رحیم نمی پذیرد

ادامه یافتن جنگ تا غروب
– کشته شدن یک مزدور محلی بنام یحیی بشردوست و زخمی شدن گروهبان علی کمان کش و ستار غلامی از مزدوران محلی
اول اسفند ۴۹: سرنگون شدن یک هلی کوپتر توسط آتش چریک ها
– درگیری در منطقه «شرم لنگه»
– زخمی شدن ستوان یکم محسن زاده و یک درجه دار
– درگیری در منطقه ذاکله بر
– مجروح شدن یک ژاندارم و یک مزدور محلی
– شلیک مداوم گلوله های منور و روشن کردن منطقه از ترس حمله چریک ها

۲ اسفند ۴۹: رسیدن گروه به خط الراس و محاصره گروه
– شهادت رحیم سماعی
– زخمی شدن فرهودی و بازگشت فرهودی و دانش بهزادی به مناطق جنگلی
۴ اسفند۴۹: دستگیری فرهودی و بهزادی
۸ اسفند ۴۹: دستگیری محدث قندچی

عظمت حادثه
از بزرگی این عملیات همین بس که هنگامی که اویسی، فرمانده کل ژاندارمری به شاه گزارش این درگیری را می داد، شاه از تعداد زیاد تلفات متعجب شد و گفت: «چگونه این عده کم این همه تلفات به ما وارد کردند »۱۹
دایره امنیت ژاندارمری گیلان نیز، طی گزارش به غلامعلی اویسی، فرماندهی کل ژاندارمری چنین می نویسد:
در چند وهله زد و خوردی که بین مامورین و اشرار روی داد منجر به قلع و قمع  اشرار گردیده است.  ۵ نفر درجه دار و یک نفر غیر نظامی به شرح زیر به شهادت رسیدند:
۱- گروهبان ۱ نریمان عبادی رئیس پاسگاه مرکزی رشت
۲- گروهبان ۱ سید تقی مهدی نژاد مظفری جمعی هنگ گیلان
۳- گروهبان ۱ اسماعیل رحمت پور جمعی پاسگاه سیاهکل
۴- گروهبان ۳ محمد اسماعیل روشن مامور اعزامی از مرکز
۵- گروهبان۳ نعمت الله نصیری چهرفی جمعی ناحیه ۱ مرکز
۶- غیر نظامی یحیی خان فروش اهل و ساکن شرم لنگه که با مامورین همکاری داشته

ضمناً۲ نفر افسر و ۵ درجه دار و ۳غیر نظامی نیز بر اثر اصابت گلوله اشرار مجروح شدند
– ستوان یکم پیاده عسگر عسگر آبادی فرمانده پاسگاه لنگرود
– ستوان ۲ کنترولر حبیب الله محسن زاده جمعی هنگ گیلان
– گروهبان ۱ حسینقلی سورچیان جمعی هنگ گیلان
– گروهبان ۲ امیر عزیزی گروهان رشت
– گروهبان ۲ علی اصغر رستم خانی جمعی هنگ احتیاط مامور به ستون عملیاتی۱۵

با نگاهی به زخمی ها و کشته ها می توانیم به گوشه ای از بسیج نیرو پی ببریم:
– پاسگاه مرکزی رشت
– هنگ گیلان
– نیروهای اعزامی از مرکز
– نیروهای مزدور محلی
– پاسگاه لنگرود
– گروهان رشت
– هنگ احتیاط

پایان عملیات۲۰
۱۳ گل روی سپیده
۱۳ برادر روی چیتگر
۹۱ سرباز
۱۸۲ گلوله
۱۳ دیوار خمیده گل

در بهمن ۴۹ معینی عراقی، محمد هادی فاضلی، شعاع الله مشیدی، سیف دلیل صفایی، احمد خرم آبادی دستگیر شدند که همگی جزء گروه شهر بودند.
در سیاهکل ایرج نیری. کمی بعد لنگرودی دستگیرشد. در روستای چهل ستون فراهانی و هوشنگ نیری و انفرادی دستگیر شدند. رحیم سماعی و مهدی اسحاقی در درگیری ها به شهادت رسیدند و فرهودی و دانش بهزادی و قند چی هم در روزهای بعد دستگیر شدند.
در ۱۹ اسفند دادگاه گروه شروع شد دادستان کیفرخواست را به شرح زیر صادر کرد:
– توطئه به منظور برهم زدن اساس حکومت
– تشکیل دادن دسته اشرار مسلح و شرکت در قتل عمد
– سرقت مسلحانه از بانک
– عضویت در دسته و جمعیتی با مرام اشتراکی
– حمل و نگهداری اسلحه

پس از ختم محاکمه پرونده جهت صدور حکم به دادگاه شماره یک تهران ارجاع شد و برابر رای شماره ۲۷۹ در ۱۹ اسفند همگی به اعدام محکوم شدند. دادگاه تجدید نظر شماره یک به ریاست سرلشگر احمد بهروان در تاریخ ۲۴ اسفند همه را به اعدام محکوم کرد.
حکم اعدام ۱۳ نفر را سپهبد فردوست به شاه داد. «امر و مقرر فرمودند حکم اجرا شود »۲۱
فرجام خواهی رد شد وهمگی در ۲۶ اسفند اعدام شدند .۲۲
تنها احمد خرم آبادی د رتاریخ ۱۴ تیر ۵۰ اعدام شد. علت آن بود که احمد نوه دختری حاج سید محمد غروی از علمای درجه اول بروجرد بود و آیت الله شریعتمداری با ارسال نامه ای به سناتور احمد بهادری از شاه خواست با یک درجه تخفیف از اعدام او صرف نظر کند که شاه نپذیرفت.۲۳
———————————————————————————————————————————

۱- شعرها از: سعید سلطانپور
۲- گروه پیشتاز جزنی-مجله هفته
۳- پرونده سیاهکل
۴- طلایه داران؛ گروه مسعود احمد زاده-مجله هفته
۵- حمید اشرف-جمع بندی سه ساله
۶- جمشید طاهری پور: خاطرات -ایران گلوبال- ابوالحسن خطیب دانشجوی فنی بود در تظاهرات دانشجویی دستگیر شد. پلیس به خانه او رفت و پوتین کوه حسن پور را پیدا کرد. در پوتین ها یادداشتی مربوط به فرمول های شیمیایی ساخت مواد منفجره بود. پای حسن پور و سامع به میان کشیده شد.
۷- جمشید طاهری پور خاطرات – ایران گلوبال- پای چپ حسن پور که بر اثر شلاق عفونی شده بود و خطر مرگ او را در پی داشت را بریدند. بر اثر پایداری او در زیر شکنجه لاهیجان و شماری از امکانات و رابطه ها از دایره شناسایی ساواک بیرون ماند که در ادامه کار چریک ها سخت بکار آمد .
۱۹- ۸ گزارش  نظامی سیاهکل-اسناد بایگانی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
۲۰- مصطفی مدنی- نشریه عصر نو سال ۸۹: فراهانی به حسینی رئیس زندان اوین گفت: شما اشتباه می کنید ما شکست نخوردیم در فردای تیرباران ما پژواک پیروزی سیاهکل در فضای ایران طنین انداز خواهد شد.
۲۱- گزارش نظامی سیاهکل -همان
۲۲- مصطفی مدنی – همان: ایران در بعد از ظهر ۲۶ اسفند تب کرد. عیدی شاه به مردم نقره داغ بود
۲۳- گزارش نظامی سیاهکل -همان