فرقه دموکرات فراز و فرود یک نهضت (بخش دوم)


 

 

فرقه دموکرات فراز و فرود یک نهضت (بخش دوم)

محمود طوقی

 

آذربایجان در آستانۀ تشکیل فرقه

مهر۱۳۲۰
تشکیل جمعیت آذربایجان به مدیریت على شبسترى و انتشار روزنامۀ آذربایجان به ‏عنوان ارگان جمعیت به سردبیرى اسماعیل شمس‏ پور. این روزنامه به دو زبان منتشر مى‏ شد و بعد از شش ماه به ‏علت فشارهاى وارده منحل شد.

فروردین۱۳۲۱
ـ تشکیل کمیتۀ ایالتى حزب توده در تبریز
ـ ایجاد جو رعب و وحشت توسط راهزنان: جمشیدخان اسفندیارى، سردار نصراله یورتچى، منصور اصلانى، حسین بیدقى و سروان نادرى کلانتر مرز علمدار و جلفا.
ـ علم کردن سیدى از اهالى اردبیل به‏نام سیداحمد میرخاص توسط سیدضیا. این سید، علیه اعضا و هواداران حزب توده اعلام جهاد کرده و مال و ناموس آن‏ها را حلال دانسته بود.

دهم آذر۱۳۲۳
میتینگ بى‏ سابقۀ حزب توده در ده شهر

شانزدهم فروردین۱۳۲۴
میتینگ بزرگ تبریز به حمایت از خواسته ‏هاى کارگران در اصفهان

نوزدهم مرداد۱۳۲۴
درگیرى اعضا و هواداران حزب توده در لیقوان با فئودال معروف حاجى  محتشم. در این درگیرى شش نفر از جمله حاجى محتشم کشته شدند.

بیست و یکم مرداد۱۳۲۴
میتینگ بزرگ تبریز در اعتراض به سرکوب مردم و بى‏ توجهى دولت.

روزشمار فرقۀ دمکرات
دوازدهم شهریور۱۳۲۴
تشکیل فرقۀ دمکرات و انتشار مراجعت‏ نامۀ دوازده ماده‏اى فرقه به دو زبان فارسى و ترکى.

چهاردهم شهریور۱۳۲۴
انتشار روزنامه فرقۀ به‏نام آذربایجان به مدیریت على شبسترى

بیست و دوم شهریور ۱۳۲۴
تشکیل جلسۀ رهبران فرقه و انتخاب رهبرى موقت. انتخاب‏ شدگان یازده نفر بودند که پیشه ‏ورى به ‏عنوان رهبر و على شبسترى به ‏عنوان معاون انتخاب شدند. در همین جلسه صادق پادگان و زین ‏العابدین قیامى از رهبران کمیتۀ ایالتى حزب توده، الحاق خود را به فرقه اعلام کردند.
محمد بى ‏ریا رهبر اتحادیه‏ هاى کارگرى آذربایجان نیز اعلام کرد رهبرى فرقه را مى‏ پذیرد.

بیست و نهم شهریور۱۳۲۴
کنفرانس وسیع فرقه با حضور بیش از۱۵۰۰ نفر از طبقات مختلف جامعه. این کنفرانس با صدور قطعنامه ‏اى خطاب به وزراى خارجۀ دول متفق در لندن خواستار موافقت آن‏ها با خودمختارى آذربایجان شد.

دهم مهر۱۳۲۴
برگزارى نخستین کنگرۀ فرقه
در کنگره محمود بقراطى به نمایندگى از حزب توده، الحاق کمیتۀ ایالتى حزب با۶۰۰۰۰عضو و هوادار را به فرقه رسماً اعلام و تأیید کرد.
در کنگره سازمان فرقه رسمیت یافت. کمیتۀ مرکزى انتخاب شد و مرامنامۀ فرقه که فرق چندانى با »مراجعت‏ نامه دوازدهم شهریور« نداشت به تصویب رسید.

یکم مهر۱۳۲۴
تعیین استاندار جدید آذربایجان توسط دولتِ صدرالاشراف. سیدمهدى فرخ ؛معتصم ‏السطنه  که سوابق بدى در دورۀ رضاشاه و حتى بعد از او داشت.

هفدهم مهر۱۳۲۴
کنفرانس فرقه در تبریز و صدور قطعنامه ‏اى خطاب به کنسولگرى دول خارجه در تبریز و اعلام این نکته که آمدن فرخ به آذربایجان باعث جنگ و آشوب خواهد شد.

بیست و نهم مهر۱۳۲۴
ـ اعلام معوق ماندن انتخابات تا خروج کلیۀ نیروهاى بیگانه از کشور توسط دولت.
ـ کنگرۀ خلق آذربایجان؛ مصوبات کنگره : مجلس ملى، دولت ملى و ارتش ملى

دوم آبان۱۳۲۴
سقوط حکومت صدرالاشراف معروف به جلاد باغشاه.

دوم آبان ۱۳۲۴
نخست ‏وزیرى ابراهیم حکیمى

هشتم آبان۱۳۲۴
تقاضاى شش‏گانۀ فرقه از دولت حکیمى. خواست فرقۀ انتخابات انجمن‏ هاى ایالتى و ولایتى و لغو حکومت نظامى و دادن حقوق مردم آذربایجان بود.

هفدهم آبان۱۳۲۴
جلسه عمومى فرقه. در این جلسه، کمیتۀ مرکزى فرقه به هیئت رهبرى اختیار داد در مورد تشکیل انجمن ‏هاى ایالتى ـ ولایتى اقدام کند.

بیست و پنجم آبان۱۳۲۴
نامۀ سرگشادۀ فرقه خطاب به نمایندگان سیاسى دولت‏هاى خارجى در تبریز در مورد فجایع مأمورین دولت و ژاندارمرى.
به ‏دنبال بى‏ جواب ماندن شکایت فرقه، فرقه دستور مقاومت داد و بلافاصله خلع سلاح پاسگاه ‏ها شروع شد.

بیست و ششم آبان۱۳۲۴
سقوط پادگان میانه و سراب.
پیوستن ایلات اصانلو و جهانشاهلو، قجر و مقدم.

سى‏ ام آبان۱۳۲۴
اعزام واحدهاى نظامى به آذربایجان برای سرکوب فرقه
ارتش شوروى این واحدها را در شریف ‏آباد قزوین متوقف کرد. این منطقه در اشغال ارتش شوروى بود.

یکم آذر۱۳۲۴
اعتراض دولت ایران به شوروى به‏ خاطر متوقف کردن واحدهاى نظامى در شریف ‏آباد قزوین.
استمداد حسین علا سفیر ایران در امریکا از وزیر امور خارجۀ امریکا

چهارم آذر۱۳۲۴
حمایت بوین وزیر امور خارجۀ انگلیس از اعزام نیرو به آذربایجان.
تأیید نظر انگلیس توسط وزارت امور خارجۀ امریکا.

دوازدهم آذر۱۳۲۴
پاسخ دولت شوروى به ایران: اعزام نیرو به آذربایجان منجر به خونریزى و برادرکشى مى‏ شود و شوروى در منطقه تحت اشغال خود اجازۀ درگیرى نمى ‏دهد.

دهم آذر۱۳۲۴
ـ اشغال شهردارى تبریز توسط لشکر۳ آذربایجان.
ـ انتخابات مجلس ملى در آذربایجان.
ـ شرکت زنان براى اولین بار در انتخابات.

یازدهم آذر۱۳۲۴
به توپ بستن دسته ‏هاى سینه ‏زن توسط ارتش. بهانۀ ارتش این بود که دسته ‏هاى سینه ‏زن قصد حمله به پادگان‏ هاى ارتش را داشتند.

سیزدهم آذر۱۳۲۴
آزادى زندانیان بلاتکلیف توسط هیئت ملى آذربایجان.

چهاردهم آذر۱۳۲۴
خلع سلاح تمامى ژاندارمرى در آذربایجان.

هیجدهم آذر۱۳۲۴
ملاقات هیئت ملى آذربایجان با مرتضى قلى‏ بیات ؛سهام ‏السلطان؛نخست ‏وزیر سابق و نمایندۀ دولت.
ـ ملاقات پیشه‏ ورى با وابستۀ مطبوعاتى سفارت امریکا. امریکایى‏ ها مى‏ خواستند بدانند فرقۀ دمکرات چه مى‏ خواهد.

نوزدهم آذر۱۳۲۴
بیانۀ مجلس مؤسسان خطاب به ملت آذربایجان و فراخواندن به منظور برقراری آزادى و دمکراسى.

بیست و یکم آذر۱۳۲۴
افتتاح مجلس ملى.
معرفى کابینۀ پیشه ‏ورى با یازده وزیر.
ـ اعلام برنامۀ بیست ماده‏اى دولت پیشه ‏ورى.

بیست و دوم آذر۱۳۲۴
مذاکره بین فرماندۀ لشکر ۳ آذربایجان با نمایندگان حکومت ملى. طى این مذاکرات پادگان تبریز به حکومت ملى تحویل داده شد.

بیست و پنجم آذر۱۳۲۴
حملۀ نیروهاى فدایى فرقه به پادگان ارومیه و تسلیم لشکر ارومیه.

نوزدهم دى۱۳۲۴
تأسیس دانشگاه آذربایجان.

بیستم دى۱۳۲۴
شروع انتخابات انجمن ‏هاى ایالتى ـ ولایتى در آذربایجان.

بیست و پنجم دى۱۳۲۴
تعیین هیئتى براى تدوین قانون اساسى آذربایجان.

ششم بهمن۱۳۲۴
نخست‏وزیر شدن احمد قوام.

هیجدهم بهمن۱۳۲۴
تشکیل قشون ملى.

بیست و یکم بهمن۱۳۲۴
اعلامیۀ نخست‏وزیر مبنى بر لغو حکومت نظامى و آزادى مطبوعات.

بیست و هفتم بهمن۱۳۲۴
تصویب قانون تقسیم املاک خالصه ؛اصلاحات ارضى؛ توسط مجلس ملى آذربایجان.

بیست و نهم بهمن۱۳۲۴
سفر قوام به مسکو.

یکم اسفند۱۳۲۴
تأسیس آموزشگاه عالى پلیس و نظام.

یازدهم اسفند۱۳۲۴
خروج ارتش شوروى از بخشى از ایران.

بیست و یکم اسفند۱۳۲۴
اعلامیه مذاکرات دو جانبۀ ایران و شوروى.

بیست و هفتم اسفند۱۳۲۴
شکایت ایران به سازمان ملل علیه شوروى به‏ علت تخلیه نکردن تمامى ایران و دخالت در امور داخلى ایران.

بیست و نهم اسفند۱۳۲۴
آمدن سادچیکف، سفیر شوروى، به ایران و شروع مذاکرات.

یکم فروردین سال۱۳۲۵
اولتیماتوم امریکا به شوروى. امریکایى‏ ها تهدید کردند که به ایران باز خواهند گشت.

هیجدهم فروردین ۱۳۲۵
اعلامیۀ نخست ‏وزیرى و دعوت هیئتى از آذربایجان براى مذاکره با نخست ‏وزیر در تهران.

بیست و ششم فروردین۱۳۲۵
پس گرفتن شکایت ایران از شوروى در سازمان ملل.

سى و یکم فروردین۱۳۲۵
درگیرى بین نیروهاى دولت و حکومت ملى آذربایجان.

دوم اردیبهشت۱۳۲۵
طرح هفت ماده‏اى قوام براى حل مسئلۀ آذربایجان.

سوم اردیبهشت۱۳۲۵
اصرار امریکا و انگلیس و در دستور نگه داشتن شکایت ایران در سازمان ملل على ‏رغم پس گرفتن شکایت توسط دولت ایران.

هشتم اردیبهشت۱۳۲۵
آمدن هیئت آذرى به تهران و استقبال باشکوه مردم.

نوزدهم اردیبهشت۱۳۲۵
تخلیۀ کامل ایران از سوى ارتش شوروى.

بیست و سوم اردیبهشت۱۳۲۵
قطع مذاکرات آذرى ‏ها با دولت قوام.

سى و یکم اردیبهشت۱۳۲۵
شکایت ایران از شوروى در سازمان ملل به ‏خاطر دخالت در امور داخلى ایران.

سوم خرداد۱۳۲۵
تشکیل حزب دولتى قوام به ‏نام حزب دمکرات ایران.

بیست و سوم تیر۱۳۲۵
اعتصاب۱۰۰۰۰۰ نفرى کارگران نفت جنوب. این اعتصاب با حملۀ اتحادیۀ عشایر خوزستان و ارتش، به خاک و خون کشیده شد.

دهم مرداد۱۳۲۵
تشکیل دولت ائتلافى قوام با حزب توده و حزب ایران. این دولت هفتاد و پنج روز عمر کرد.

بیست و نهم مرداد۱۳۲۵
آمدن هیئت آذرى به تهران براى ادامۀ مذاکرات. این مذاکرات بدون نتیجه، دو ماه و نیم طول کشید.

بیست و یکم شهریور۱۳۲۵
توطئۀ رهبران عشایر براى اشغال اصفهان. این توطئه توسط شاه صورت گرفت.

بیست و نهم شهریور۱۳۲۵
تلگراف ناصرخان قشقایى به قوام و تقاضاهاى هفت‏گانۀ او ؛اخراج وزیران توده ‏اى یکى از آن‏ها بود.

سى‏ ام شهریور۱۳۲۵
حملۀ مسلحانۀ ایلات به پادگان‏هاى نظامى در جنوب و خلع سلاح آن‏ها در بوشهر و شیراز.
این حرکات به تحریک دربار و فرمانده‏ هان ارتش و انگلیسى‏ ها صورت مى‏ گرفت.

سوم مهر۱۳۲۵
اعزام هیئتى از سوى قوام به جنوب براى مذاکره با نهضت جنوب و به رسمیت شناختن آن‏ها. این حرکت براى مخدوش کردن تقاضاهاى مردم آذربایجان بود.

بیست و یکم مهر۱۳۲۵
موافقت قوام با دو خواست خان‏ هاى قشقایى

بیست و پنجم مهر۱۳۲۵
پایان حکومت ائتلافى قوام با حزب توده و حزب ایران.

بیست و نهم مهر۱۳۲۵
موافقت شفاهى دولت با فرقه در چهار ماده.

بیستم آبان۱۳۲۵
تخلیۀ زنجان از قواى فرقه و اشغال آن توسط ارتش و سرکوب مردم.

یکم آذر۱۳۲۵
اعلامیۀ دولت براى شروع انتخابات و فرستادن ارتش به استان‏ ها برای تأمین انتخابات.

دوم آذر۱۳۲۵
تلگراف دکتر جاوید، استاندار آذربایجان، به قوام و پرسش از آمدن ارتش به آذربایجان.

چهارم آذر۱۳۲۵
پاسخ قوام به دکتر جاوید و صحت آمدن ارتش به آن دیار.

نهم آذر۱۳۲۵
مخالفت انجمن ایالتى ـ ولایتى تبریز به آمدن ارتش و تقاضاى انجمن براى آمدن هیئتى به آذربایجان و بررسى امنیت منطقه.

دهم آذر۱۳۲۵
ـ مخالفت قوام با تقاضاى انجمن.
ـ درگیرى فدائیان فرقه با نیروهاى دولتى در خلخال.

دوازدهم آذر۱۳۲۵
میتینگ بزرگ فرقه و اتحادیۀ کارگران در تبریز.

پانزدهم آذر۱۳۲۵
شروع انتخابات در تبریز.

شانزدهم آذر۱۳۲۵
ـ حرکت ارتش به سوى میانه.
ـ اعلامیۀ پیشه‏ورى در مورد حرکت ارتش.

هفدهم آذر۱۳۲۵
ـ اعلامیۀ افسران ملحق شده به فرقه به همکاران خود در ارتش.
ـ پرواز هواپیماهاى ارتشى بر فراز مواضع فرقه.

هیجدهم آذر۱۳۲۵
اعلامیۀ قوام مبنى بر مردود بودن انتخابات در آذربایجان.

نوزدهم آذر۱۳۲۵
ـ فرمان حمله به آذربایجان؛
ـ جنگ در میانه؛
ـ دستور شوروى به فرقه مبنى بر عدم مقاومت؛
ـ برکنارى پیشه ‏ورى از رهبرى فرقه و روى کارآمدن محمد بى‏ ریا.

بیستم آذر۱۳۲۵
میتینگ فرقه در تبریز و اعلام موافقت فرقه با آمدن ارتش.

بیست و یکم آذر۱۳۲۵
اعلامیۀ محمد بى ‏ریا رهبر فرقه و به آرامش دعوت کردن مردم در ورود ارتش؛
ـ تلگراف دکتر جاوید استاندار آذربایجان و شبسترى به شاه و قوام و اعلام موافقت با آمدن ارتش؛
ـ مراجعه فعالین فرقه به قلى‏اف کنسول شوروى؛
ـ حرکت رهبران فرقه به شوروى؛
ـ کشتار مردم.

بیست و دوم آذر۱۳۲۵
ورود ارتش به تبریز.
اصالت فرقۀ دمکرات
عده ‏اى بر این باورند که فرقه فاقد هر گونه اصالتى بود. ضرورت خلق آذربایجان نبود. و روس‏ ها به ‏عنوان اهرم فشارى براى گرفتن امتیاز نفت شمال آن‏را علم کردند و چون به قرارداد نفت رسیدند دکان فرقه را تعطیل کردند. این عده از یک سنخ و یک قماش نیستند، بلکه به دو دسته تقسیم مى‏ شوند:
-۱دستۀ نخست: متعلق ‏اند به راست ارتجاعى، از شاه گرفته تا سیدضیا و نمایندگان مرتجع مجلس چهاردهم که از همان ابتداى تشکیل فرقه و حتى از همان ابتداى تشکیل جمعیت آذربایجان در سال۱۳۲۰، هر جریان آذرى را جریانى تجزیه ‏طلب و عامل بیگانه مى ‏دانستند و هنوز هم مى ‏دانند. در نزد راست ارتجاعى، ایران کشورى کثیرالمله نیست. ترکى هم زبان مغولى ‏ست. آدم‏ هایى هم که در آن دیار زندگى مى‏ کنند هیچ حق قانونى به آن دیار ندارند. هرچه هست از آن مرکزنشینانى است که در طول تاریخ هر دوره نوکر بیگانه ‏ای بوده ‏اند.
اینان در نخستین واکنش به انتشار بیانیه دوازده ماده ‏اى فرقه، آن‏را مخالف قانون اساسى دانستند و خواستار تعقیب و دستگیرى آنان شدند. مهندس پناهى، جمال امامى، افشار صادقى، دکتر مجتهدى، مقدم، سرتیپ ‏زاده، بهادرى، عدل، ثقه ‏الاسلامى، فتوحى و در رأس آن‏ها سیدضیا بود.
راست ارتجاعى از همان آغاز نقدى بر برنامۀ فرقه نداشت که یک برنامۀ رفرمیستى در چارچوب همان حکومت بود. امروز هم راست ارتجاعى نقدى بر برنامۀ خلق‏ هاى مختلف در ایران ندارد بلکه با نفى خلق ‏هاى گوناگون و پنهان شدن در پشت ناسیونالیسمى پوشالى از دادن حقوق اقلیت‏ هاى قومى سرباز مى ‏زند. اینان حقوق اکثریت را هم به چیزى نمى‏ گیرند.
-۲ دستۀ دوم: این دسته، ابتدا از ستایشگران فرقه و پیشه ‏ورى بودند. از عباس شاهنده مدیر روزنامه فرمان گرفته تا عبدالرحمن فرامرزى مدیر روزنامه کیهان و خلیل ملکى.
تمامى نیروهاى دمکرات و آزادیخواه در آغاز امید بسیارى به پیروزى فرقه و گسترش آن نهضت به سراسر ایران داشتند اما بعد از شکست فرقه این نگاه ‏ها تغییر کرد و از بیخ و بن اصالت نهضت دمکراتیک آذربایجان را رد کرد.
اما ببینیم این نفى و انکار، مبتنى بر چه اسناد و مدارکى است. در این مورد سه سند ارایه شده است:
-۱ خلیل ملکى در خاطراتش؛
-۲ یوسف افتخارى در خاطراتش؛
-۳حمید ملازاده در رازهاى سر به مُهر.

سند شماره یک: خاطرات ملکى
»در اینجا خوب است این نکته را نیز ذکر کنم که شوروى ‏ها از پیش با آقاى موسوى که بیش از ده سال زندانی سیاسى بود صحبت کرده بودند که برود آذربایجان و نهضت آنجا را اداره کند. موسوى که آدم با پرنسیب و تابع اصول بود گفته بود قبول، به‎شرط این‏که شما سیاست دولت بى ‏طرف مساعد و نه دولت فرمانده را بازى کنید. مأموران دولت شوروى به او گفته بودند: تو ناسیونال ـ کمونیست هستى!«

سند شماره ۲: خاطرات یوسف افتخارى
»پیشه ‏ورى را از قدیم و ایام زندان مى‏ شناختم. ولى پس از حوادث شهریور۲۰ دیگر او را ندیده بودم. تا این‏ که آن‏روز به دفتر روزنامه ‏اش در خیابان فردوسى رفتم. به او گفتم آقاى پیشه‏ ورى دنبال من آمدند که در یک نقطه‏ اى شورشى برپا کنم و من آن شخص را نشناختم. اما مى‏ گفتند که بیا استالین تضمین کرده است. من براى شرکت در سندیکاى جهانى عازم پاریس هستم و حتماً دنبال شما و رفقاى دیگرتان که مى ‏شناسم خواهند آمد. دیدید که در گیلان وقتى ‏که پشت آدم را خالى مى‏ کنند نتیجه‏ اش شکست است. ما در جایى مى‏ توانیم دست به اسلحه ببریم که اقلاً شصت درصد مردم پشت ما باشند. پیشه ‏ورى گفت آقاى افتخارى یعنى من اینقدر ناشى هستم. یعنى این سن و سال را بى‏ خود گذرانده ‏ام و این موها را بى‏ خود سفید کرده ‏ام حالا مى‏ آیم و یک چنین اشتباهى مى‏ کنم؟ اتفاقاً تا به پاریس رسیدم، روزنامه ‏ها نوشتند که پیشه ‏ورى به آذربایجان رفته و تشکیلاتى درست کرده است.»

سند شماره ۳: حمید ملازاده
«پیشه ‏ورى با رهبرى فرقۀ دمکرات موافق نبود. در سال۱۳۲۳ در جلفاى شوروى در داخل قطار ملاقاتى بین میرجعفر باقراوف و سیدجعفر پیشه ‏ورى صورت گرفت. در آنجا بود که باقراوف رهبرى فرقه دمکرات آذربایجان ایران را به پیشه ‏ورى پیشنهاد می داد. اما او موافقت نمى‏ کرد. میرجعفر باقراوف خطاب به پیشه‏ ورى گفت: دیگر تاریخچۀ حزب عدالت نوشتن کافى است. تا فرصت هست با ما همگام شو. پیشه ‏ورى در پاسخ به باقراوف مى‏ گوید: این روس‏ ها که امروز به منظور پیشبرد اهداف سیاسى ‏شان ما را به‎بازى مى‏ گیرند آدم ‏هاى مورد اطمینان نیستند. آن‏ها در صورت لزوم به ما کمکى نمى ‏کنند و ما را در میدان مبارزه تنها مى‏ گذارند. محبت روس ‏ها به محبت مجنون شباهت دارد که هنگام غرق شدن در آب پا روى بچه ‏اش مى‏ گذارد، من آن‏ها را خوب مى‏ شناسم. سرانجام پس از گفت ‏وگوى زیاد پیشه ‏ورى با اطمینان به میرجعفر باقراوف به‎اعتبار خدمت به ملت ایران با پیشنهاد آن‏ها موافقت کرد.«
این، خاطراتِ ابراهیمِ نورُوزاف است که به ‏عنوان خبرنگار نظامى همراه ارتش سرخ به ایران آمده است و ملازاده از او به ‏عنوان عضو ک.گ.ب یاد مى‏ کند.
دکتر جهانشاهلو از دوستان ملکى در گروه۵۳ نفر و همبندان در زندان رضاشاه و مسئول کمیتۀ زنجان حزب توده و معاون بعدى پیشه ‏ورى، در سفرى که پیشه‏ ورى براى مذاکره با قوام به تهران آمد جزء هیئت بود. شهربانى اجازه نمى‏ داد مردم به هیئت آذربایجان نزدیک شوند. جهانشاهلو خلیل ملکى و خلیل انقلاب‏ آذر را در میان استقبال‏ کنندگان مى ‏بیند. از سرتیپ صفارى رئیس شهربانى مى‏ خواهد تا اجازه دهد ملکى و خلیل انقلاب‏ آذر به آن‎ها نزدیک شوند، سرتیپ صفارى شخصا ملکى و آذر را به نزد جهانشاهلو مى‏ آورد و ملکى مى‏ گوید: رفقا؛ خودتان و مردم آذربایجان آزاد شدید و رهایى یافتید در اندیشه ما هم باشید. در دستگاه رهبرى حزب توده افراد ضعیف و بى‏ کاره ‏ای گرد آمده ‏اند. سرانجام هرچه باشد ما از آن‏ها بهتر و تلاشمندتر هستیم، به ما یارى کنید.

زمینه هاى عینى و ذهنى نهضت دمکراتیک آذربایجان
از نفى و انکار راست ارتجاعى مى‏ گذریم. در نزد آنان هیچ جریانى حقانیت ندارد الاّ آنانى که در صد ساله گذشته در رأس حکومت بوده ‏اند و دیدیم که آنان چه قدر میهن ‏پرست بوده ‏اند. خاطرات محمدرضا شاه، آخرین پادشاه پهلوى در روزگار تبعید و در به ‏درى در این زمینه راه ‏گشاست. محمدرضا بعد از آن‏که امریکایى ‏ها تصمیم مى‏ گیرند او را با دولت اسلامى معامله کنند خطاب به حکام عرب مى‏ گوید: از سرنوشت من عبرت بگیرید. هیچ کس به اندازه من به امریکایى ‏ها خدمت نکرد. اگر من این خدمت را به مردم خود کرده بودم، امروز در اینجا نبودم. از سیدضیا هم مى‏ گذریم و در ادامۀ همین بخش به »میهن ‏پرستى حضرت اشرف» قوام ‏السلطنه هم مى‏ رسیم.
اما براى پاسخ دادن به ستایشگران اولیه و منتقدین بعدى فرقۀ دمکرات، نخست لازم است به شرایط عینى و ذهنى مردم آذربایجان در آن سال ‏ها و سال‏ هاى قبل از آن توجه کنیم.

آذربایجان، کانون سوسیال دمکراسى
از دیرباز مردم آذربایجان، که پیشه ‏ورى یکى از آن نمونه ‏هاست، تحت فشار مداوم حکام قاجارى و غارت راهزنانی دست‎وپا می‎زدند  مدام به آن‏سوى مرزها در حال رفت‎وآمد بودند. باکو یکى از کانون‏ هاى بزرگ بود که ایرانیان بسیارى در آنجا به تجارت و کارگرى مشغول بودند. در بعضى از آمارها حضور ایرانیان به ۱۰۰۰۰۰ نفر در سال مى ‏رسیده است. این رفت و آمدها باعث مى‏ شد که کارگران ایرانی مقیم در معادن مس، آهن و زغال سنگ و مراکز استخراج نفت باکو با اندیشه ‏هاى سوسیال دمکراسى آشنا شوند و این اندیشه ‏ها را در بازگشت به کشور خود به ایران بیاورند.
نخستین سوسیال دمکرات‏هاى ایران در آن دیار پروبال گرفتند؛ چنان که در آستانۀ انقلاب مشروطه دو محفل بزرگ تئوریک در تبریز فعالیت مى‏ کنند. این دو محفل طى دو نامه به کارل کائوتسکى و پلخانف، دو رهبر بلندآوازۀ سوسیال دمکراسى آلمان و روسیه، از آنان مى‏ خواهند که در تحلیل انقلاب مشروطه به آنان کمک کنند. این دو محفل بر سر انقلابى بودن یا ارتجاعى بودن انقلاب بحث داشتند. عده ‏اى مبارزات بورژوازى ایران را علیه سرمایه ‏دارى غربى، ضداستعمارى و انقلابى و عده ‏اى دیگر آن‎را ارتجاعى مى ‏دانستند بر این باور بودند که از انکشاف سرمایه ‏دارى در ایران جلوگیرى خواهد کرد.
همین محافل به قدرى قدرتمند بودند که در انتقال »ایسکرا«، روزنامۀ سوسیال دمکرات‏هاى روسیه از اروپا به روسیه، یکى از پایگاه‏هاى انتقال بودند، و این امر در نامه ‏هاى لنین مشهود است.
هم اینان در پروسۀ رشد خود، کمیتۀ عدالت باکو و فرقۀ عدالت ایران و حزب کمونیست ایران را بنیاد نهادند.

آذربایجان وارث دو انقلاب
انقلاب مشروطه در آغاز قرن بیستم با دو کانون بزرگ در تهران و تبریز شروع شد و بعد از کشمکش بسیار، با پایمردى تجار بازار و توده ‏هاى فقیر شهرى و دخالت بخشى از روحانیت موفق شد دست‏خط مشروطه را از مظفرالدین شاه بیمار بگیرد. اما دیرى نکشید که مظفرالدین مُرد و محمدعلى میرزاى ولیعهد جانشین او شد. محمدعلى شاه از همان ابتدا بر آن نبود که پادشاه مشروطه باشد؛ پس با آوردن اتابک و حمایت شیخ فضل ‏الله جنگ پنهان خود را با مشروطه آغاز کرد و سرانجام به باغشاه رفت و کودتاى باغشاه را ترتیب داد و مجلس به توپ بسته شد و بخشى از رهبران انقلاب مشروطه دستگیر و صوراسرافیل و جمال ‏الدین واعظ و ملک المتکلمین که  هر سه سوسیال دمکرات بودند به‎دار آویخته شدند.
با خاموش شدن، کانون انقلاب در تهران کانون تبریز مشتعل شد. رهبرى انقلاب در تبریز با انجمن غیبى به رهبرى على مسیو بود که به تمامى سوسیال دمکرات بودند و با سوسیال دمکراسى ایرانی مقیم باکو ارتباطاتى تنگاتنگ داشتند.
در این مرحله که فاز دوم و مسلحانۀ انقلاب بود نهضت در تبریز پاى ‏مردى نشان داد و دو رهبر بزرگ را به انقلاب تحویل داد که بلندآوازه شدند. یکی ستارخان و دیگری باقرخان.
آن‎گاه انقلاب، بار دیگر در تهران و اصفهان و دیگر شهرها جان گرفت و بالاخره به فتح تهران انجامید. اما فاتحان تهران چه کسانى بودند. سردار اسعد و سپهدار تنکابنى در یک سو، بهبهانى و طباطبایى دو روحانى بزرگ در سویى دیگر.
انقلاب به سازش کشیده شد. به آرمان‏ هاى آن خیانت شد و فرجام کار، خلع سلاح مجاهدین تبریز و گلوله خوردن ستارخان در پارک اتابک تهران بود.
تبریز از انقلاب مشروطه، از انقلابی که به پاى‏ مردى رادمردان و رادزنان آن خطه پیروز شده بود بهره ‏اى نبرد.

انقلاب دوم: قیام خیابانى
انقلاب مشروطه به فرجام نهایى خود نرسید و در نیمه راه با سازش بورژوازى بازار و اشراف فئودال به بى ‏راهه رفت. اما این به معناى آن نبود که پتانسیل انقلاب نیز به اتمام رسیده باشد؛ پس تبریز بار دیگر با انقلاب از جاى برخاست و شیخ محمد خیابانى رهبر حزب دمکرات آذربایجان سعى کرد بار دیگر آب رفته از جوى را به آن بازگرداند.
اما قیام خیابانى همچون رستاخیز برادران و خواهران این عزیز در گیلان و خراسان، در خون رهبران خود فرونشست.
و در ادامۀ همین سرکوب قیام‏ هاى منطقه ‏اى بود که رضاخان فرا رسید و به رضاشاه پهلوى تبدیل شد.

دیکتاتورى بیست ساله
آذربایجان در دو انقلابش، مشروطه و قیام خیابانى هرآنچه مى ‏خواست براى تمامى مردم ایران مى‏ خواست و در سیاهه مطالباتش مسئلۀ زبان نبود. اما بعد از سقوط دیکتاتورى بیست سالۀ پهلوى اول، مسئله زبان در دستور کار تشکل‏هاى سیاسى آذربایجان از »جمعیت آذربایجان«گرفته تا کمیته ایالتى حزب توده قرار گرفت.
ناسیونالیست‏ هاى میان تهی به این نکته توجه نمى‏ کنند که چرا در لیست مطالبات مردم آذربایجان بعد از شهریور ۱۳۲۰ مسئلۀ زبان گنجانده مى‏ شود. آنان که در پس هر خواستۀ ملت دست بیگانه ‏اى را مى‏ بینند طرح مسئلۀ زبان را نیز توطئه ‏اى براى تجزیه مى ‏دیدند و هنوز هم مى ‏بینند. آنان به این نکته توجه نمى ‏کنند که راست ارتجاعى با زبان چه کرده است که واکنش مردم آذربایجان را چنین برانگیخته است.
عبدالله مستوفى، استاندار آذربایجان در زمان رضاشاه، در مقالۀ »رفتار من در استاندارى سوم« چنین مى‏ نویسد:
بلى من… هیچ وقت اجازه نمى ‏دادم که روضه ‏خوان در مجالس ختم ترکى بخواند و در سخنرانى ‏هاى خود مى‏ گفتم شما که اولاد واقعى داریوش و کامبیز هستید چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف مى ‏زنید؟ و از این بیانات هم جز ایجاد حس وحدت ملى و جلوگیرى از ترک ‏مآبى و کوتاه کردن موضوع اقلیت ترک زبان در نزد خارجى‏ ها که به عقیده من بزرگ‏ترین توهین به اهالى آذربایجان است و نویسنده مقاله اسم آن‏را همدردى گذاشته است نداشته ‏ام و زبان فارسى را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمى و عمومى است ترویج مى‏ کردم»
این درک حکومت رضاخانى از زبان پنج میلیون قوم ترک ‏زبان در ایران است. به همین سیاق فشار روى زبان آذرى ادامه دارد. محسنى رئیس فرهنگ استان بر این باور بود که: »هر کس که ترکى حرف مى ‏زند، افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخورى ببندید«
و ذوقى رئیسى که بعد از محسنى به فرهنگ آذربایجان آمده بود، صندوق جریمۀ سخن گفتن به زبان ترکى را در دبستان ‏ها گذاشته بود.
مدرنیسم رضاشاه در پى از بین بردن تمایزات قومى، فرهنگى بود. اما از آنجا که این مدرنیسم بر پایه رژیمى توتالیتر و تمامیت‏ طلب سوار بود، این سیاست را از بالا و با فشار و با اجبار پیش مى‏ برد. پس نه ‏تنها قادر نبود شکاف ‏هاى فرهنگى را از بین ببرد وبا ایجاد جامعه ‏اى همگن، عدالت را برپا کند بلکه بر ستم دیکتاتورى، ستم ملى را نیز مى‏ افزود. آنانى ‏که در پى یافتن زمینه ‏هاى موجود آمدن فرقۀ دمکرات هستند باید بدانند که دیکتاتورى۲۰سالۀ رضاشاهى، ستمى دوگانه را با زور سرنیزه بر خلق آذربایجان تحمیل کرده بود.
مستوفى، به ‏عنوان استاندار و محسنى و ذوقى به ‏عنوان رؤساى فرهنگ نمونۀ بارز مسئولانى بودند که از سوى مرکز به آن منطقه اعزام مى‏ شدند و کارى جز غارت مردم وتحقیر آنان نداشتند.
ذکر یک نمونه
در سال۱۳۱۹، مستوفى، غلۀ آذربایجان را که در محل خروارى۳۵۰ تا۴۰۰ ریال قیمت داشت به زور سرنیزه خروارى۱۴۰ریال خرید. در فصل زمستان تبریز بى‏ آذوقه ماند. به ناچار غلۀ گندیده و غیرمأکول گرگان را که متعلق به املاک رضاشاه بود به قیمت خروارى۶۰۰ ریال خرید. نان چنین گندمی قابل خوردن نبود پس شهردارى تبریز نامه‏ اى به استاندار نوشت و از وضعیت نان خبر داد. مستوفى شهردار را عزل کرد. نگاه کنیم به نامۀ شهردار و پاسخ مستوفى.

نامه شهردار تبریز۱۳۱۹/۱/۲۶
جناب آقاى استاندار استان سلام ـ سه روز است که آردى که از اداره تثبیت به نانواها داده مى‏ شود مخلوط به خاک و شن مى‏ باشد. و آرد تحویلى دیروز به علاوه خیلى ناجنس و درشت بود و در نتیجه نان امروز به طور کلى مغشوش و ناجنس شده است. براى مزید استحضار چند پارچه از نان‏ هاى پخت امروز و مقدارى از آردى که در روز اخیر تحویل نانواها شده و قدرى گندم تحویلى که مخلوط به مواد خارجى است به‏ پیوست تقدیم مى‏ شود. مستدعى است مقرر فرمایید دستور مقتضى در این باب به اداره تثبیت نرخ غله صادر شود.

از طرف شهردارى تبریز نیسارى

نان خراب است و براى این‏که جاى هیچ عذر و بهانه ‏اى نماند شهردار، نمونۀ نان و نمونۀ آرد و نمونۀ گندم را به استاندارى مى‏ فرستد. ببینیم پاسخ استاندار در جواب این شواهد انکارناپذیر چیست:
نامۀ۱۳۱۹/۱۲۰ استاندار آذربایجان به شهردار تبریز
این نامه‏ هاى یاوه چیست که به قلم مى‏ آورید و امضا کرده مى ‏فرستید. مگر شما نان شهر را نمى‏ خورید یا چیزى که به شما مى‏ گویند ندانسته تصدیق مى‏ کنید. نان شهر شن و خاک کجا دارد. من هر روز نان شهر مى‏ خورم. و آن‏گاه مى ‏نویسید دو سه روز است. در صورتى که فقط امروز نان شهر رنگش تغییر کرده است و آن‏ هم به واسطه این است که گندم گرگان است و با وجود این‏که رنگش قرمز است بسیار پاکیزه و پاک مى‏ باشد. به موجب این حکم آقاى نیسارى که پاى این نامه را امضا کرده و تصدیق بلاتصور و هو انداخته منتظر خدمت مى‏ شود. امور شهردارى را آقاى منتظمى اداره کند.

استاندار استان سوم ـ عبدالله مستوفى

طُرفه آن است که فرماندۀ ارتش تبریز، جوهاى ارسالى استاندار را نمى ‏پذیرد و مى‏ گوید به‏ علت فاسد شدن، اسب ‏هاى ارتش آن را نمى ‏خورند. آقاى مستوفى مى‏ گوید: مى ‏دهم خرهاى تبریز بخورند. و در نزد مستوفى، مردم تبریز همان خرهاى تبریزند. گویا هموست که سرشمارى تبریز را »خرشمارى« تبریز مى‏ نامد.

نیروهاى دخیل در تشکیل فرقه
سه نیرو در تشکیل فرقه نقش داشتند:
-۱ زمینه ‏هاى عینى و ذهنى موجود آذربایجان
-۲ اپورتونیسم مولوتفى
-۳ ناسیونالیسم باقراوفى

علل دوم و سوم را مورد بررسی قرار می‎دهیم.
-۲ اپورتونیسم مولوتفى
شوروى در شهریور۱۳۲۰ فرصت یافت تا در سایه حماقت ‏هاى یک دیکتاتور، شمال ایران را اشغال کند و خود را به تهران برساند. اما با پایان گرفتن جنگ، طبق معاهدۀ تهران قرار بود در مدت کمتر از شش ماه ایران را تخلیه کند.
در این دوره مسئلۀ نفت شمال و شمال شرقى ایران پیش آمد. دولت ساعد از هیئتى امریکایى دعوت کرده بود تا در مورد استخراج نفت در این مناطق بررسى ‏هایى به عمل آید و گویا قول‏ هایى نیز به کمپانى‏ هاى نفتى امریکایى داده شده بود.
با افشای این مسأله در مجلس و پرس‏وجوى نمایندگان، شوروى هیئتى اقتصادى را به مسئولیت کافتارادزه به ایران فرستاد. استراتژى شوروى از فرستادن این هیئت بر دو اصل استوار بود.
-۱ گرفتن امتیاز استخراج نفت شمال که بعد از جنگ، صنایع شوروى براى بازسازى به شدت به آن احتیاج داشت.
-۲دور کردن کمپانى‏ هاى نفتى و غیرنفتى امریکایى از مرزهاى خود.
اما دولت ساعد به پیشنهاد و درخواست امتیاز و حتى به پیشنهاد شرکت مختلط نفت ایران و شوروى پاسخ رد داد. و به دنبال آن دکتر مصدق رجل ملى طى پیشنهاد لایحه ‏اى به مجلس که از تصویب هم گذشت دادن هرگونه امتیاز را به دول خارجى از سوى هر کسى جرم اعلام کرد.
براى زمام‏داران شوروى قابل قبول نبود که جنگ تمام بشود و این ور بدون داشتن هیچ گونه جاپایى خاک ایران را ترک و ایران را به تمامى به انگلیس ‏ها و امریکایى ‏ها که به یُمن دوستى با احمد قوام در حال آمدن به ایران بودند واگذار کند. پس روس ‏ها در صدد برآمدند که این شکست را جبران کنند. تشکیل فرقۀ دمکرات و دامن زدن به خواسته ‏هاى مردم آذربایجان از دو زاویه براى شوروى اهمیت داشت:
-۱ایجاد منطقۀ حائل:
براى روس‏ ها فرق نمى‏ کرد که این منطقه یک کشور مستقل باشد، یا یک دولت خودمختار.
هرچه بود به ‏عنوان یک منطقۀ واسطه که توسط دوستان شوروى اداره مى‏شد مى‏ توانست این خواستۀ شوروى را تضمین کند. در ضمن، شوروى مى‏ توانست از این منطقه به ‏عنوان جاى پاى سیاسى و نظامى خود استفاده کند.
۲-اگر شرایط جهانى و منطقه‏ اى اجازه نمى ‏داد که چنین دولت و منطقه ‏اى شکل بگیرد شوروى مى‏ توانست آن‏را به ‏عنوان اهرمى براى فشار بر دولت ایران و گرفتن امتیاز نفت شمال استفاده کند. پس روس ‏ها نگاه شان به ‏تشکیل فرقۀ دمکرات از این زاویه بود. معروف است که مى‏ گویند وقتى باقراوف پیش‏ نویس تشکیل فرقۀ دمکرات را براى تصویب به نزد استالین برد، استالین متن آماده شده براى تشکیل فرقۀ دمکرات را به او داد تا اجرا کند.
جدا از آن‏که این داستان واقعى باشد یا نباشد. در این‏که روس‏ ها در تشکیل فرقۀ دمکرات ذینفع بوده ‏اند و حداقل روى آن فکر کرده بودند شکى نیست.
-۳ناسیونالیسم باقراوفى
جدا شدن بخشى از آذربایجان، حاصل بى‏ کفایتى پادشاهان قاجار و شکست ‏هاى خفت‏ بار و قراردادهاى ننگین گلستان و ترکمن‏ چاى بود.
اما در دوران‏ هاى بعد ایران در موقعیتى نبود که براى بازپس‎گرفتن این مناطق اقدام کند. پادشاهى قاجار روز به روز ضعیف و ضعیف‏تر می‎شد تا سرانجام سقوط کرد.
از آن‏سوى، وضع به گونه ‏اى دیگر بود. در سال۱۲۹۰، در باکو حزبى شکل گرفت به‎نام حزب مساوات که شعارش آذربایجان واحد بود. حزب مساوات یک حزب ناسیونالیستى ترک بود و هیچ ربطى به جریان چپ نداشت.
این حزب در کنگره ‏اى که در سال۱۲۹۶ برگزار کرد براى اولین بار به صورت رسمى نام این منطقه را که آران بود، آذربایجان گذاشت و تأسیس  جمهورى دمکراتیک آذربایجان را در دستور کار خود قرار داد.
یک سال بعد در سال۱۲۹۷، حزب مساوات با کمک ترک‏هاى عثمانى به قدرت رسید و جمهورى آذربایجان تأسیس شد.
در همین زمان انجمن صلح ورساى در لندن تشکیل شده و مشغول رسیدگى به‎اوضاع جهان بعد از پایان جنگ اول جهانى بود. هیئت نمایندگى آذربایجان به این انجمن پیشنهاد کرد که با آذربایجان ایران یک فدراسیون تشکیل بدهند. این پیشنهاد از سوى ایران نیز استقبال شد و فروغى نخست ‏وزیر به نصرت ‏الدوله وزیر امور خارجه دستور داد این قضیه را در انجمن صلح ورساى دنبال کند. این پیشنهاد با مخالفت انگلیس راه به جایى نبرد.
مدتى بعد دولت مساواتیست ‏ها سقوط کرد و حکومت کمونیستى در آذربایجان برقرار شد اما فکر آذربایجان متحد همچنان در آن دیار باقى ماند.
نگاه باقراوف و دیگر دست‏ اندکاران آذربایجان شوروى به فرقه و اهداف آن یک  نگاه پان ‏تورکیستى بود که در پى ایجاد آذربایجان واحد بودند.

پاسخ منتقدین
اشکال ملکى و دیگران در این نکته نهفته است که آنان با استناد به مراجعه به موسوى یا افتخارى و یا ملاقات باقراوف و پیشه‏ ورى در جلفا، یک‏سوى قضیه را مى‏ بینند و آن‏را به‎دو ضلع دیگر این مثلث تسرى مى‏ دهند. درست همان اشتباهى که حزب توده در جریان ملى شدن نفت کرد.

در جریان ملى شدن نفت سه نیرو دخیل و ذینفع بودند:
-۱ شاه و دربار؛
-۲ امریکا و هوادارانش در مجلس و مطبوعات؛
-۳ نیروهاى ملى.
حزب توده، شاه و امریکا و هواداران امریکا را مى‏ دید اما نیروهاى ملى را نمى ‏دید. پس به این نتیجه رسید که مسئلۀ ملى‎شدن نفتى در کار نیست، بلکه جنگ گرگ ‏هاست. و امریکا به دنبال سهم خود در نفت ایران است. و مصدق هم نوکر امریکایى‏ هاست. در نقد منتقدین فرقه نیز همه چیز حضور دارد الا مردم آذربایجان.
آنان حرکت روس‏ ها را در برپایى فرقه مى‏ بینند، اما لیست مطالبات سرکوب شدۀ مردم در  بیست سالۀ دیکتاتورى رضاشاه و چهار سال حکومت پسرش را نمى ‏بینند. نگاه کنیم به روزنامه ‏ها و بینیم که آنان قواى فرقه را چگونه مى ‏دیدند.
-۱ اسماعیل پوروالى مخبر ایران ما، روایت او از تیر۱۳۲۴/۹/۲۳
»براى من مشکل است که وضع تبریز را بدان گونه که امروز دیدم برایت شرح بدهم. خیلى چیزهاست که نمى ‏شود گفت و نوشت. باید از موسیقى ‏دان و نقاش و شاعر کمک گرفت… احساساتى که امروز در زیر آسمان صاف تبریز موج مى ‏زد… قلب‏ هایى که از شادى مى ‏تپید…هیجانى که مرد و زن را فراگرفته بود… رنگ تازه ‏اى که تبریز به‎خود مى ‏گرفت.«
-۲ سرتیپ درخشان فرماندۀ لشکر آذربایجان در مصاحبه با خبرنگاران ۱۳۲۴/۹/۲۳
» اگر نهضتى نبود این جریان پیش نمى ‏آمد… از این‏که وجود یک نهضتى را تصدیق کردم، روزنامه‏ هاى دست‏ راستى مرا لجن‏ مال خواهند کرد…
-۳روزنامه ایران ما،۱۳۲۴/۹/۱۸
». بسیارى از تقاضاهاى مردم آذربایجان، تقاضاى اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران است.«
-۴عباس شاهنده، روزنامۀ فرمان شماره۸
» و درخواست‏هاى مردم آذربایجان حق آنان است…. قیام ستارخان و خیابانى را هم تجزیه ‏طلبانه مى‏ گفتند«
-۵ عبدالرحمن زارعى مدیر کیهان۱۳۲۴/۹/۱۸
» شکى نیست که نهضت دمکرات‏ ها و شمال ایران یکى از مهم‏ترین حوادث ایران است و اگر این نهضت به تمام شهرستان‏هاى ایران سرایت کرده و به نتیجه برسد یکى از سرفصل‏ هاى تاریخ مشرق زمین به شمار خواهد رفت.«
-۶صفر قهرمانیان در خاطرات چنین مى‏نویسد:
» من که مسئول پخش اسلحه در دهات بودم. بابا دهاتى‏ ها پارتى‏ بازى مى‏ کردند که مسلح بشوندو می گفتند به ما هم اسلحه بده برویم جبهه. سر یک اسلحه دعوا مى‏ کردند چرا؟ از ظلم مالک و ژاندارم و فئودال و شاه و دارودسته ‏اش، همه مسلح شده بودند.«

حزب توده و فرقۀ دمکرات
حزب توده از ابتدا تا انتهاى عمر یک سالۀ فرقه به هیچ گرفته شد. شاید به هیچ گرفتن سخن درستى نباشد، به بازى گرفته نشد.
حزب توده در جریان رایزنى ‏هاى باقراوف ـ استالین و پیشه ‏ورى -باقراوف در بى‏ خبرى مطلق بود. رابطۀ روس‏ ها با حزب توده از ابتدا تا انتها رابطه ‏اى یک طرفه بود. در حالى‏ که منطقاً ‏باید با حزب توده در این زمینه مشورت مى‏ شد.
مرحلۀ دوم این رایزنى‏ ها، رایزنى پیشه ‏ورى، شبسترى و پادگان بود. حزب توده باز به چیزى گرفته نشد. در حالى ‏که در اینجا دیگر حزب توده وارد بازى شده بود و دقیقا ًیک طرف قدرتمند این بازى بود.
در اینجا جز روس‏ ها، پیشه ‏ورى هم بود. پیشه‏ ورى پس از اخراج از کنگرۀ نخست حزب، دیگر حزب توده را نبخشید و حاضر نشد به حزب اعتماد کند.
پس مذاکرات، دور از چشم حزب توده ادامه یافت و صادق پادگان به ‏عنوان مسئول کمیتۀ ایالتى حزب متقاعد شد که بدون نظر حزب به فرقه ملحق شود. این الحاق بر دو پایه استوار بود:
-۱ نفوذ معنوى: حزب کمونیست آذربایجان شوروى که براى توده ‏اى‏ ها حرف اول و آخر را در هر کارى می‎زد و در ملحق شدن کمیته ‏هاى حزبى شهرهاى مختلف به فرقۀ نقش مهمى داشت.
-۲ جاذبه ‏هاى بیشتر شعارهاى فرقه
مسئلۀ زبان براى تمامى آذرى‏ ها چه توده ‏اى و چه فرقوى، گیرایى خاصى داشت. همچنین خودمختارى مسئلۀ ساده ‏اى نبود که آذربایجانى‏ ها به سادگى از آن عبور کنند. اما در شعارها و برنامه ‏هاى حزب توده، نه مسئلۀ زبان مطرح بود نه مسئلۀ خودمختارى و نمى ‏توانست هم مطرح باشد. حزب توده یک حزب فراگیر و طبقاتى بود نه یک حزب ملى و منطقه ‏اى.
نخستین واکنش حزب توده
صادق پادگان خود را شبانه به تهران مى ‏رساند و در جلسۀ کمیتۀ مرکزى که در خانۀ فریدون کشاورز برگزار شده بود حاضر مى‏ شود و اعلام مى‏ کند که کمیتۀ ایالتى حزب در آذربایجان به فرقۀ دمکرات ملحق شده است.
رهبرى حزب پس از بحث و فحص بسیار به این نتیجه مى‏ رسد که تشکیل حزبی دیگر در  آن سامان کارى است غلط. پس تصمیم مى‏ گیرند طى اعلامیه ‏اى نظر حزب را نسبت به مخالفت الحاق کمیتۀ ایالتى به فرقه اعلام دارند. از سویى دیگر، رهبرى حزب تصمیم مى‏ گیرد که ایرج اسکندرى که راهى شرکت در جلسات جهانى سندیکاها بود نقطه نظرهاى حزب را به رهبران حزب کمونیست شوروى برسانند.
کامبخش با تماسى که با سفارت شوروى مى‏ گیرد درمى ‏یابد که تشکیل فرقه با نظر موافق روس ‏ها است؛ لذا از انتشار اعلامیۀ حزب جلوگیرى مى‏ کند.
چندى بعد رهبرى حزب به سفارت فراخوانده مى‏ شوند و نظر رفیق استالین به آن‏ها ابلاغ مى‏ شود. و آن‏ها مى‏ فهمند که تشکیل فرقه با موافقت استالین بوده است و یک تصمیم منطقه ‏اى و قومى نیست. همه از مواضع خود عقب‏ نشینى مى‏ کنند. و نامه ارسالى کمیتۀ مرکزى حزب کمونیست شوروى را کارى  فردى اعلام مى ‏کنند. اسکندرى در بازگشت از جلسۀ سندیکاهاى جهانى با استقبال سرد روس ‏ها روبه‏ رو مى‏ شود به گونه ‏اى که براى خرج سفر مجبور مى‏  شود به سفارت ایران مراجعه کند. پس با کمک ابوالقاسم لاهوتى، شاعر بلندآوازه و تبعیدى ایران در مسکو، متوجه مى‏ شود که رفقا نامۀ اعتراض را به ‏گردن او گذاشته ‏اند.

سیاست حمایت همه ‏جانبه
از این لحظه به بعد سیاست حزب به سیاست حمایت همه جانبه از فرقه تبدیل مى‏شود.
افسران قیام خراسان به ارتش فرقه مى‏ پیوندند و در سازماندهى ارتش نقش ایفا مى‏ کنند؛ همچنین افسرانى به فرقه ملحق مى‏ شوند و حتى کار به بردن هواپیما توسط افسران حزبى به آذربایجان کشیده مى ‏شود.
اما تمامى این حمایت‏ ها باعث نمى ‏شود که رابطه فرقه و حزب توده به رابطه ‏اى رفیقانه منجر شود. حزب توده از اتخاذ سیاستى مستقل در قبال فرقه و حوادثى احتمالى غافل مى‏ شود تا روزهاى پایانى فرقه فرامى ‏رسد.
بر سر فرقه بین مسکو و قوام معامله مى ‏شود و حزب توده از بازى نفت در برابر  فرقه غافل مى ‏ماند و به بازى گرفته نمى‏  شود تا خود را براى عقب‏ نشینى شکست آینده آماده کند.
فرقه یک‏شبه فرو مى‏ ریزد و ترکش‏ هاى آن شکست، حزب توده را بی‎نصیب نمى‏ گذارد.

بایدها و نبایدهاى حزب توده
حزب توده در آغاز باید از الحاق کمیتۀ ایالتى حزب به فرقه جلوگیرى و افراد خاطى هم چون صادق پادگان را از حزب اخراج مى‏ کرد. همچنین حزب توده باید دیدگاه ‏های  خود را نسبت به فرقه و مسائل ملى آذربایجان به رفقاى شوروى منعکس مى ‏کرد و هنگامى‏که سفارت شوروی نامۀ استالین را مبنی برحمایت حزب از فرقه علنی کرد حزب باید ضمن اعلام نظرات خود نسبت به فرقه، و درخواست‏هاى فرقه بر درستى نظریات خود پافشار مى‏ کرد و سرانجام حزب توده با حفظ نظرات انتقادی خود حمایت مشروط از فرقه را مى‏ پذیرفت.
از این مرحله به بعد حزب باید با اعلام روشن نظریات خود نسبت به مسائل ملى، از قبیل زبان و خودمختارى، ضمن حفظ فاصله ‏اى روشن با فرقه از خواست‏ هاى به حق مردم آذربایجان چون دیگر مطبوعات آن روزگار حمایت می ‏کرد.
در تحولات بعدى، حزب باید نقش میانجى را بین دولت و فرقه ایفا مى‏ کرد و در فرجام کار، خود را آماده مى‏ کرد که اگر کار به جنگ و جدال کشید، سیاستی را در پیش بگیرد تا کمترین آسیب را از این درگیرى متحمل شود.
اما حزب چه کرد؟ از مواضع خود عقب نشست. به حمایت بى‏ چون و چراى فرقه پرداخت و چون سیاهى لشگر به تماشا ایستاد تا روس‏ ها فرقه را بدهند و نفت شمال را بگیرند و آوار این شکست بر سر او نیز خراب شود.
جز سرکوب دولتى، حزب دو انشعاب بزرگ را به جان خرید. یک انشعاب در بدنه و یک انشعاب در مغز آن. حزب توده بلاگردان سوداگرى حقیرانۀ روس‏ ها شد.

بیانیۀ دوازده ماده ای فرقه
این‏که پیشه ‏ورى طبق روایت کتاب ۱۲ شهریور» شهریورین اون‏ایکسى» اوایل شهریور به تبریز رفت یا اواسط مرداد اهمیت زیادى ندارد اما آنچه مسلم است با توقیف روزنامۀ آژیر در سوم شهریور۱۳۲۴، پیشه ‏ورى براى همیشه از تهران ناامید شد و دیگر چیزى نبود که او را به تهران متصل کند، نه مجلس، نه حزب توده و نه روزنامۀ آژیر.
اما آنچه از کتاب ۱۲ شهریور به دست مى ‏آید این است که از قبل، بین پیشه ‏ورى و شبسترى مذاکراتى در جریان بوده است و آمدن پیشه ‏ورى در اوایل شهریور در واقع دور نهایى مذاکرات بوده است. مذاکرات که به نتیجه مى‏ رسد تصمیم مى‏ گیرند که در این راه، صادق پادگان، مسئول کمیتۀ ایالتى حزب را نیز با خود همراه کنند. چرا که حزب توده در چهار سال فعالیت خود توانسته بود بخش وسیعى از نیروهاى اجتماعى را جذب سازمان‏هاى حزبى خود کند. به روایتى ۴۵۰۰۰و به روایتى۶۰۰۰۰ نفر حول سازمان‏هاى حزبى جمع شده بودند.
تا اوایل شهریور، على امیرخیزى مسئول کمیتۀ ایالتى حزب در آذربایجان بود. اما از آنجا که امیرخیزى با تشکیل فرقه و ادغام سازمان حزب در فرقه مخالف بود کمیتۀ ایالتى او را برکنار و صادق پادگان را جانشین او مى‏ کند.
صادق پادگان، از ایرانیان مهاجرى بود که در زمان رضاشاه به ایران آمد و مدتى در زندان بود. پیشه ‏ورى موفق مى ‏شود پادگان را متقاعد کند که به فرقه بپیوندد. پس تصمیم گرفته مى‏  شود که بیانیۀ فرقه که در دوازده ماده توسط پیشه ‏ورى نوشته شده است به امضاى عده ‏اى برسد و در۱۲ شهریور به‏ عنوان سنگ بناى فرقه منتشر شود و پادگان نیز رهبران حزب را از تصمیم کمیتۀ ایالتى مطلع می کند
بیانیه فرقه با۴۸امضا در۱۲ شهریور۱۳۲۴ منتشر می‏ شود.

بیانیۀ فرقه دمکرات آذربایجان
ایران نیز مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هرچه آزادتر زندگى کنند، یگانگى بیشترى خواهند داشت. قانون اساسى ما نیز با تصویب قانون انجمن‏هاى ایالتى، کوشیده است که بدین وسیله تمام مردم ایران را در تعیین سرنوشت کشور هرچه بیشتر دخالت داده و رفع احتیاجات مخصوص ایالات و ولایات را به خود آن‏ها واگذار نماید.
لذا باید هرچه زودتر در اجرا و تکمیل قانون اساسى دست به ‏کار شد و حکومت ملى را از پایین، یعنى از میان خلق و براساس احتیاجات توده‏ هاى وسیع و بر پایه خصوصیات مردمى که در ایالات و ولایات زندگى مى‏ کنند بنا نهاد.
وحدت ملى واقعى زمانى میسر مى‏ شود که تمام مردم با حفظ خصوصیات و آزادى داخلى خود ترقى نموده و از هر لحاظ بتوانند با هم برابرى نمایند، ما مى‏ گوییم که در خاک آذربایجان یک خلق چهار میلیون نفرى زندگى مى‏ کنند که آن‏ها قومیت خود را تشخیص داده ‏اند، آن‏ها زبان مخصوص به خود و آداب و رسوم جداگانه ‏اى دارند. این خلق مى‏  گوید که ما مى‏ خواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران، در ادارۀ امور داخلى خودمختار و آزاد باشیم، آذربایجانى مى‏ گوید: تهران به دردهاى ما نمى ‏رسد و از تشخیص و رفع احتیاجات ما عاجز است، از ترقى فرهنگ ما جلوگیرى مى‏ کند. زبان مادرى ما را تحقیر کرده و اجازه نمى ‏دهد ما نیز مانند سایر هموطنان خود آزاد زندگى کنیم. با وجود این ما ادعاى قطع رابطه با آنجا را نداریم. از قوانین کلى و عمومى مملکت اطاعت خواهیم کرد. در مجلس شوراى ملى و حکومت مرکزى دخالت و شرکت خواهیم نمود. زبان فارسى را به ‏عنوان زبان دولتى در مدارس ملى خود توأم با زبان آذربایجانى تدریس خواهیم کرد. اما با تمام این ‏ها، این حق را به خود قائلیم که صاحب اختیار خانه خود شده و امکان اداره آن‏را مطابق میل و سلیقۀ خود داشته باشیم.
حال که در سایۀ مبارزۀ جوانان قهرمان کشورهاى دمکراسى، اساس فاشیسم سرنگون شده و پوچ بودن نظریۀ آقایى ملتى بر ملت‏هاى دیگر به ثبوت رسیده و آزادى ملت‏ها در تعیین سرنوشت خود به وسیله منشورها و پیمان‏ها اعلام گردیده، در چنین شرایطى طبیعى است که آزادیخواهان و خلق آذربایجان نمى‏ توانست به ‏طور منفرد و متفرق مبارزه در راه آزادى را ادامه دهند. به همین لحاظ، لازم بود که به ‏خاطر رهبرى این مبارزه، سازمان محکم و منتظم حزبى به وجود آید.
فرقه دمکرات آذربایجان زاییده این احتیاج است.
هموطنان عزیز! اینک دوره مبارزه تاریخى بزرگى آغاز مى‏ شود. فرقۀ دمکرات آذربایجان، شما را از هر صنف و طبقه جهت عضویت در تشکیلات خود و شرکت در مبارزۀ مقدس ملى دعوت مى‏ کند. درهاى این فرقه به روى کلیۀ مردم آذربایجان به جز دزدان و خائنین باز است. هر کس که شعارها و مقاصد ما را قبول کند هرچه زودتر باید عضویت سازمان فرقه را قبول کرده و در صفوف پرچمداران آزادى آذربایجان و تمام ایران داخل شود.
شعارهاى ما از این قرار است:
-۱ توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادى داخلى و مختاریت مدنى داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقى و آبادى آذربایجان با مرعى داشتن قوانین عادلانه کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند.
-۲ در اجراى این منظور باید به زودى انجمن‏هاى ایالتى انتخاب شده و شروع به ‏کار نمایند. این انجمن‏ها ضمن فعالیت در زمینه ‏هاى فرهنگى، بهداشتى و اقتصادى به ‏موجب قانون اساسى اعمال تمام مأمورین دولتى را بازرسى کرده و در تغییر و تبدیل آن‏ها اظهارنظر خواهند کرد.
-۳ در مدارس آذربایجان تا کلاس سوم تدریس فقط به زبان آذربایجان خواهد بود از آن به بعد زبان فارسى به ‏عنوان زبان دولتى توأم با زبان آذربایجان تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملى ؛دارالفنون در آذربایجان یکى از مقاصد اساسى فرقه دمکرات است.
-۴ فرقه دمکرات آذربایجان در توسعه صنایع و کارخانه جداً خواهد کوشید و سعى خواهد کرد براى رفع بیکارى و توسعۀ صنایع دستى وسایل لازم فراهم نموده و توأم با تکمیل کارخانه ‏هاى موجود کارخانه ‏هاى جدید ایجاد نماید.
-۵ فرقه دمکرات آذربایجان توسعۀ تجارت را یکى از مسائل ضرورى و جدى محسوب مى‏ دارد. مسدود بودن راه ‏هاى تجارتى تا به امروز سبب ازدست ‏رفتن ثروت عدۀ کثیرى از دهقانان، مخصوصاً باغداران و خرده مالکین شده و موجب فقر و فلاکت آن‏ها گردیده است.
فرقه دمکرات آذربایجان براى جلوگیرى از این وضع در نظر گرفته است که در پیدا کردن بازار و جست ‏وجوى راه‏ هاى ترانزیتى ـ که بتوان با استفاده از آن‏ها کالاهاى آذربایجان را صادر نموده و از اتلاف ثروت ملى جلوگیرى کرد ـ اقدام جدى نماید.
-۶ یکى دیگر از مقاصد اصلى فرقه دمکرات، آباد ساختن شهرهاى آذربایجان است. براى نیل به این مقصود فرقه سعى خواهد کرد که هرچه زودتر قانون انجمن ‏هاى شهر تغییر یافته و به اهالى شهر امکان داده شود که به ‏طور مستقل در آبادى شهر خود کوشیده و آن‏را به صورت معاصر و آبرومندى درآورند. مخصوصاً تأمین آب شهر تبریز یکى از مسائل بسیار فورى فرقه دمکرات است.
-۷مؤسسین فرقه دمکرات آذربایجان به‏ خوبى مى‏ دانند که نیروى مولد ثروت و قدرت اقتصادى کشور، بازوان تواناى دهقانان است. لذا این فرقه نمى‏ تواند جنبشى را که در میان دهقانان به ‏وجود آمده نادیده بگیرد و به همین لحاظ فرقه سعى خواهد کرد که براى تأمین احتیاجات دهقانان قدم‏ هاى اساسى بردارد.
مخصوصاً تعیین حدود مشخص بین اربابان و دهقانان و جلوگیرى از مالیات‏ هاى غیرقانونى که به وسیله بعضى از اربابان اختراع شده یکى از وظایف فورى فرقه دمکرات است. فرقه سعى خواهد کرد این مسئله به شکلى حل شود که هم دهقانان راضى شوند و هم مالکین به آیندۀ خود اطمینان پیدا کرده و با علاقه و رغبت در آباد ساختن ده و کشور خود کوشش نمایند.
زمین‏ هاى خالصه و زمین‏هاى متعلق به اربابانى که آذربایجان را ترک کرده و فرار اختیار نموده ‏اند و محصول دسترنج خلق آذربایجان را در تهران و سایر شهرها به ‏مصرف مى‏ رسانند چنانچه به زودى مراجعت ننمایند، به نظر فرقه دمکرات، باید بدون قید و شرط در اختیار دهقانان قرار گیرد. ما کسانى را که به خاطر عیش و نوش خود ثروت آذربایجان را به خارج مى ‏برند آذربایجانى نمى‏ شمریم. چنانچه آن‏ها از بازگشت به آذربایجان خوددارى نمایند، ما براى آن‏ها در آذربایجان حقى قائل نیستیم. علاوه براین فرقه خواهد کوشید که به طور سهل و آسان، اکثریت دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.
-۸ یکى دیگر از وظایف مهم فرقه دمکرات مبارزه با بیکارى است. این خطر از هم اکنون خود را به صورت جدى نشان مى ‏دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندتر خواهد شد.
در این مورد از طرف دولت مرکزى و مأمورین محلى کارى انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد، اکثریت اهالى آذربایجان دچار فنا و نیستى خواهد شد. فرقه سعى خواهد کرد براى جلوگیرى از این خطر، تدابیر جدى اتخاذ کند. فعلاً تدابیرى نظیر تأسیس کارخانه ‏ها، توسعه تجارت، ایجاد مؤسسات زراعتى و کشیدن راه ‏آهن و شوسه ممکن است تا حدودى مفید واقع شود.
-۹ در قانون انتخابات ستم بزرگى به مردم آذربایجان روا داشته ‏اند. طبق اطلاعات دقیق در این سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانى زندگى مى‏ کنند. به موجب همین قانون غیرعادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط بیست کرسى داده شده است و این، به طور قطع تقسیم مناسبى نیست.
فرقه دمکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریباً معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا مى‏ شود.
فرقه دمکرات آذربایجان طرفدار آزادى مطلق انتخابات مجلس شوراى ملى است. فرقه با دخالت مأمورین دولتى و عناصر داخلى و خارجى و همچنین دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد. انتخابات باید در آن واحد سرتاسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد.
-۱۰ فرقه دمکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه ‏بگیرى که در ادارات دولتى جاى گرفته‏ اند، مبارزۀ جدى به عمل خواهد آورد و از مأمورین صالح و درستکار دولتى قدردانى خواهد کرد.
مخصوصاً فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و زندگى مأمورین دولتى آن‏چنان اصلاح شود که بهانۀ دزدى و خیانت براى آن‏ها باقى نماند و آن‏ها بتوانند زندگى آبرومندى جهت خود به وجود آورند.
-۱۱ فرقه دمکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات‏ هایى که از آذربایجان گرفته مى‏ شود صرف احتیاجات خود آذربایجان شود و مالیات‏هاى غیرمستقیم به طورى جدى نقصان یابد.
-۱۲ فرقه دمکرات آذربایجان، طرفدار دوستى با کلیۀ دولت‏هاى دمکرات مخصوصاً با متفقین مى‏ باشد و براى حفظ و ادامه این دوستى کوشش خواهد کرد در مرکز و شهرستان‏ها دست عناصر خائنى را که مى ‏خواهند دوستى بین ایران و دولت‏هاى دمکرات را برهم زنند از امور دولتى کوتاه نماید.

این است مقاصد اصلى بینانگذاران فرقه دمکرات.

امید ما بر این است که هر آذربایجانى وطن‏ پرست ـ خواه در داخل و خواه در خارج آذربایجان ـ در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما هم‏صدا و همراه خواهد بود. طبیعى است که اگر انسان خانۀ خود را اصلاح نکند، نمى ‏تواند براى اصلاح محله، شهر و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا از آذربایجان که خانۀ ما است شروع مى‏ کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقى آذربایجان موجب ترقى ایران خواهد شد و بدین وسیله میهن از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.
زنده ‏باد آذربایجان دمکرات!
زنده ‏باد ایران مستقل و آزاد!
زنده ‏باد فرقه دمکرات آذربایجان، مشعلدار حقیقى آزادى ایران و آذربایجان!

نکات مهم بیانیه
-۱ خودمختارى
-۲ رسمى شدن زبان ترکى
-۳ سپردن امور به دست انجمن‏هاى ایالتى
-۴ توسعۀ صنایع
-۵ توسعۀ تجارت
-۶ آباد ساختن شهرها
-۷ اصلاحات ارضى
-۸ مبارزه با بیکارى
-۹افزایش نمایندگان آذربایجان
-۱۰ مبارزه با فساد ادارى
-۱۱ اختصاص۵۰ درصد از مالیات آذربایجان به خود آذربایجان
-۱۲ تلاش براى دوستى با سایر دولت‏ها

این برنامه که یکى برنامه اصلاحى بود در وضعیت فقر و فلاکت و فاقه آذربایجان جاذبه ‏اى بسیار داشت. پس رویکرد مردم به فرقه در ابتدا تصادفى نیست و این پدیده نه با اپورتونیسم مولوتفى قابل توضیح است و نه با ناسیونالیسم باقراوفى باید به لیست مطالبات سرکوب شده مردم در بیست و چهار سال گذشته مردم آذربایجان نگاه کرد.

یک نگاه تاریخى
اگر در سال۱۳۲۴، شاه ایران یک شاه مشروطه بود و در ایران یک رژیم دمکرات بر سرکار بود بیانیه دوازده ماده ‏اى فرقه، چیزى نبود که در چارچوب یک حکومت بورژوایى ـ پادشاهى قابل اجرا نباشد. خودمختارى در قالب انجمن‏هاى ایالتى قابل حل بود. زبان هم در حد آموزش مدارس و رسمى بودن زبان فارسى قابل تحمل بود. شبیه خواست هر حکومت ملى شبیه درخواست‎های فرقه بود. شبیه توسعه تجارت و صنعت و رفع بیکارى و آبادسازى شهرها درخواستى نبود که به خاطر آن‎ها بتوان مردم را به گلوله بست. این‏ها مطالبات حداقلی مردم بود.

انجمن هاى ایالتى ـ ولایتى
رهبران انقلاب مشروطه براى شرکت مردم در پروسه ‏هاى تصمیم ‏گیرى، انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى را یکى از راه ‏هایى دانستند که مردم بتوانند در سرنوشت سیاسى خود دخالت کنند. اما انجمن‏ ها از مجلس دوم به بعد به فراموشى سپرده شد و از مجلس چهارم به بعد از کل مشروطه چیزی باقی نماند. پس قبل از هر بحثى لازم است در قانون اساسى و در قانون انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى حدود و ثغور این انجمن‏ها را بیابیم تا روشن شود مخالفت دیکتاتورها و مرتجعین با این انجمن‏ها از چه روست.
اصل۲۹متمم قانون اساسى ـ منافع مخصوصۀ هر ایالت و ولایت و بلوک به‎تصویب انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى به موجب قوانین مخصوصۀ آن مرتب و تسویه مى‏ شود.
اصل۹۰ متمم قانون اساسى ـ در تمام ممالک محروسه انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى به ‏موجب نظامنامۀ مخصوص مرتب مى‏ شود و قوانین اساسیه آن انجمن‏ها از این قرار است.
اصل۹۱ ـ اعضاى انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى بلاواسطه از طرف اهالى انتخاب مى‏ شود مطابق نظامنامۀ انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى.
اصل۹۲ ـ انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى اختیار نظارت‏ نامه در اصلاحات راجعه به‎منافع عامه دارند با رعایت قوانین.
اصل۹۳ ـ صورت دخل و خرج ایالات و ولایات از هر قبیل به توسط انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى طبع و نشر مى‏ شود.

قانون انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى
قانون انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى مصوب ربیع ‏الثانى سال ۱۳۲۵ق. وظایف و مشغولیت ‏هاى انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى را در تأمین منافع هر ایالت و ولایت مشروحاً یادآور مى‏ شود.
طبق ماده۸۷ قانون نامبرده، منتخبین هر حوزه در اجراى قوانین مقرر نظارت کرده و به وسایل ممکنه، امنیت و آسایش عمومى را تأمین مى‏ نمایند.
ماده۸۹، به منتخبین اجازه مى ‏دهد که به کلیۀ شکایات و تظلماتى که از حاکم ایالت یا ولایت مى‏ شود رسیدگى کرده تذکرات لازم به حکام بدهند. و در صورت عدم ظهور نتیجه با مراجعه به حکومت مرکزى احقاق حق متظلمین را بخواهند.
طبق ماده۹۱، انجمن‏هاى ایالتى، حقِ اعمالِ نظارت در وصول و ایصال مالیات داشته و تصفیۀ شکایات راجع به مالیات و تحقیق درباره تخفیفات و تشخیص کیفیت آفات برعهدۀ انجمن‏ هاست. طبق ماده۹۸ چون انجمن‏ هاى ایالتى بصیرت کامل در حوایج ایالت دارد لازم است اولیاى دولت قبل از اقدام به تغییرات در ایالت رأى انجمن‏هاى مزبور را بخواهند.

ببینیم این پنج اصل قانون اساسى چه مى‏ گوید:
۱-در هر ایالت انجمن تشکیل شود؛
-۲انجمن‏ها توسط مردم انتخاب شوند؛
-۳منافع هر ایالت توسط انجمن‏ها مرتب و تسویه شود؛
-۴انجمن‏ها نظارت تامه دارند؛
۵-صورت هزینه‏ ها توسط انجمن‏ ها طبع و نشر مى‏ شود.

به راستى در این پنج اصل چه هدف ناسالمى مى ‏توان یافت. چرا دیکتاتورها و متجاوزین به حقوق مردم با این اصول مخالفند.

حال برویم ببینیم در چهار مادۀ قانون انجمن‏ها چه آمده است.
-۱نظارت بر اجراى قوانین و تأمین امنیت و آسایش عمومى؛
-۲رسیدگى به شکایات مردم از حاکم ایالت؛
-۳نظارت بر گرفتن مالیات؛
-۴تعیین مسئولین ایالت با نظرخواهى از انجمن.
در این چهار ماده چه نکته‏ اى ضدملى، تجزیه ‏طلبانه حتى خائنانه مى‏ توان یافت؟ در این نظارت و نظرخواهى چه درخواست غیردمکراتیکى وجود دارد؟
اما در نزد دیکتاتورى ژنرال‏ها ؛رضاخان و فرماندهانش و بعد از سقوط آن دیکتاتور دولت‏ هاى مرتجع بعدى، انجمن‏ها، محلى از اعراب ندارند علت آن هم روشن است. براى غارت‏گران حقوق مردم، ناظر یعنى سرخر، یعنى مزاحم، یعنى کسى که مى‏ گوید غارت اموال ملى، موقوف.
به همین خاطر دولت صدر در جواب فرقه طى بخش‏نامه ‏اى مى‏ گوید: »در سال ۱۳۲۸ قوانینى تصویب شده است که پاره ‏اى از مواد آن‏ها مخالف قانون انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى است. بنابراین تشکیل انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى به بعد از اصلاح قانون انجمن موکول مى‏ شود.«
در حالى‏ که در تمامى دنیا، اصل، قانون اساسى است. اگر قانونى بیاید و قانون اساسى را نقض کند اجراى قانون اساسى را موکول به وضع مجدد قانون و اصلاح قانون نمى‏ کنند؛ بلکه قانون وضع شده مغایر قانون اساسى را کان ‏لم‏  یکن مى‏ کنند اما در نزد مرتجعین که خیال اجراى قانون اساسى را ندارند، این خزعبلات، یعنى دفع ‏الوقت براى سرکوب فرقه و سرکوب درخواست تشکیل انجمن‏ها.

بایدها و نبایدهاى فرقۀ دمکرات

شوینیسم ترک
عمل و عکس‎العمل واکنش طبیعى بیست سالۀ شوینیسم فارس بر آذربایجان، به قول فدایى شهید، علیرضا نابدل، در در این خطّه »ناسیونالیسم ولایت ‏گرایانۀ ترک‏ها« بود.
در دوره بیست ساله رضاشاه، با ترک ‏ها به ‏عنوان شهروندان درجه دو برخورد شد .اصطلاح مستهجن »ترک خر« به افواه راه یافت و زبان، ترکى نه به‏ عنوان یک زبان بلکه یک لهجه تلقى شد که چنگیزخان و اولاد او با آن حرف مى‏زدند!
این شوینیسم به حدى همه‏ گیر بود که شاعر فاضلی چون ملک ‏الشعراى بهار را مى ‏فریبد:
بهار در روزنامۀ نبرد (۲۷/۶/۲۴) در دفاع از عبدالله مستوفى استاندار سابق آذربایجان که ظلم و ستم بسیار بر آن مردم روا داشته بود چنین مى ‏نویسد: »… مستوفى از بهترین مأمورین پاکدامن ایران بود که براى نجات تبریز از قحطى جان مى‏ کند… آمدیم سر لهجه ‏هاى محلى و تدریس زبان ترکى… اما به ‏کدام دلخوشى مى‏ توانیم راضى شویم که آقایان زبان تحمیلى تاتار را بر زبان اجداد و نیاکان ما رجحان مى ‏دهند؟«
پاسخ این کنش‏ها، واکنش‏هاى نژادپرستانۀ ترکى‏ ست. نگاه کنیم به نطق‏ ها و مقالات روزنامۀ آذربایجان:
۱- مردم ما خلق بزرگ و قهرمان است. این خلق به هیچ وجه شباهتى به مردم تهران و اصفهان و سایر نقاط ندارند.
۲-او فارس نیست و با فارس ‏ها فرق دارد.
۳-اگر شما در قلب آذربایجانیان که ارعاب شما آن‏ها را به تهران کشانده است نفوذ کنید از دیدن عشق و محبتى که همان‏ها به آذربایجان دارند دچار حیرت خواهید شد… زیرا شما به خانه و کاشانۀ خود محبت و علاقه ندارید. همان‏طور که آذربایجان از هیچ جهت شبیه شما نیست؛ علاقه به میهن و عشق به زبان مادری ‏اش نیز به شما شباهتى ندارد.
۴-درست است که تا هنگام شروع نهضت دمکراسى، آذربایجان دربارۀ ملیت خود کم حرف زده بود، اما در عمل او همیشه خود را یک ملت شمرده و به فارس‏ ها   بى‏ جهت و بى‏ سبب عزیز بوده ‏اند به چشم بیگانه نگاه کرده و زندگى تحت حاکمیت آن‏ها را به خود عار شمرده است».
این تحلیل نژادپرستانه از برترى نژادى ترک، علیه فارس، جدا از آن‏که فاقد هرگونه زیربناى علمى است چاقوى دو دمى بود که فرقه در دست گرفته بود و در هوا مى‏ چرخاند و غافل بود که هرچند این شعارها در بسیج داخلى ترک ‏ها نقش دارد ولی وجه منفی آن، آذربایجان و فرقه را از تمامى ایران جدا مى‏ کند و این یعنى، آسان کردن سرکوب فرقه توسط ارتجاع. در همان روزها کسانى بودند که این نکتۀ درست را به پیشه‏ ورى یادآورى مى‏ کردند اما پیشه ‏ورى در وضعیتى قرار گرفته بود که نمى‏ توانست این سخنان درست را بشنود.
نوشاد در سرمقالۀ روزنامه کیهان در۲۶/۱۰/۲۴ در مقالۀ «پیام به پیشه ‏ورى» چنین نوشت:
»این پیام را که من به شما مى‏ دهم پیامى است که یک فرد ایرانى مى ‏دهد
… آقاى پیشه ‏ورى… بیایید و از این دایرۀ کوچکى که دور خود کشیده ‏اید گام فراتر گذارید. این ممیزى که بین آذربایجان و سایر نقاط کشیده ‏اید از میان بردارید. شما بشوید ستارخان… اگر شما حرف ایران را بزنید هر فرد ایرانى که در این دستگاه ظلم و ستم شرکتى و از این یغما نصیبى ندارد با شما همراه خواهد بود… شما فراموش نکنید که در یک گوشه ‏اى از مملکت ایران قرار گرفته ‏اید. سایر شهرستان ‏هاى ایران با شما نیست. در آن شهرستان‏ها توپ، تفنگ، تانک و زره‏پوش را براى شما مهیا داشته ‏اند. دولت ایران، طبقۀ متنفذ ایران، به خون شما کمر بسته ‏اند«
اما پیشه ‏ورى در جواب این سخن حق، چنین نوشت: »کسانى‏ که مى‏ خواهند رنگ و خاصیت ملى جنبش ما را تغییر دهند به خلع سلاح مردم ما مى‏ کوشند«
روزنامه آذربایجان۱۳۲۴/۱۱/۴

چهار دیالوگ تاریخى
در بررسى تاریخ فرقه که در واقع تاریخ فراز و فرود یک نهضت دمکراتیک است با چهار دیالوگ تاریخى برخورد مى‏ کنیم. یکى در ابتداى نهضت، دیگرى در میانۀ آن، سومى در روز شکست نهضت و چهارمى پس از فروپاشى آن.
این چهار دیالوگ که دیالوگ‏ هایى تاریخى‏ اند جدا از آن‏که درک روشن‏ترى از این جریان به ما مى‏ دهد حاوى نکاتى آموزنده و تاریخى است. پس ابتدا چهار دیالوگ را به‎ترتیب بازخوانى مى‏ کنیم و بعد مى‏ پردازیم به نکات ظریف و دقایق آن‏ها.
دیالوگ نخست
ابراهیم نوروزاوف خبرنگار نظامى شوروی که همراه ارتش سرخ به ایران آمده بود در خاطراتش در مورد ملاقات پیشه ‏ورى و میرجعفر باقراوف رهبر آذربایجان شوروى چنین مى‏ نویسد: »پیشه‏ ورى با رهبرى فرقۀ دمکرات موافق نبود. در سال ۱۳۲۳ در جلفاى شوروى در داخل قطار ملاقاتى بین میرجعفر باقراوف و سیدجعفر پیشه ‏ورى صورت گرفت. در آنجا بود که باقراوف رهبرى فرقۀ دمکرات آذربایجان را به پیشه ‏ورى پیشنهاد نمود، اما او موافقت نمى‏ کرد. میرجعفر باقراوف خطاب به پیشه ‏ورى گفت: دیگر تاریخچه حزب عدالت نوشتن کافى ‏ست. تا فرصت هست با ما همگام شو. پیشه ‏ورى در پاسخ به باقراوف مى‏ گوید: این روس‏ ها که امروز به منظور پیشبرد اهداف سیاسى‏ شان ما را به بازى مى‏  گیرند آدم ‏هاى مورد اطمینان نیستند. آن‏ها در صورت لزوم به ما کمکى نمى ‏کنند و ما را در میدان مبارزه تنها مى‏ گذارند. محبت روس ‏ها به محبت میمون شباهت دارد که هنگام غرق شدن در آب پا روى بچه ‏اش مى‏  گذارد. من آن‏ها را خوب مى‏ شناسم. سرانجام پس از گفت ‏وگوى زیاد پیشه ‏ورى با اطمینان به میرجعفر باقراوف به اعتبار خدمت به ملت ایران، با پیشنهاد آن‏ها موافقت کرد.«

دیالوگ دوم
شانزدهم فروردین سال۱۳۲۵، توافق شوروى و ایران بود بر سر تخلیۀ کامل ایران از ارتش شوروى و قرار تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروى. و هشتم اردیبهشت سال۱۳۲۵ روز ورود پیشه ‏ورى و هیئت همراه است به تهران براى مذاکره با دولت قوام. روس‏ ها پس از توافق با دولت قوام درصدد جمع‎وجورکردن فرقۀ دمکرات ‏اند. پیشه ‏ورى در مذکرات مقاومت مى‏ کند. سادچیکف سفیر شوروى در ایران موفق نمى‏ شود که پیشه ‏ورى را متقاعد کند. پس متوسل مى‏ شود به رفیق استالین و استالین وارد دیالوگى تاریخى با پیشه ‏ورى مى‏ شود.

نامۀ استالین به پیشه ‏ورى
رفیق پیشه‏ ورى! تصور مى‏ کنم شما، هم در داخل ایران و هم در عرصۀ بین ‏المللى اوضاع کنونى را صحیح ارزیابى نمى ‏کنید. شما در حال حاضر درصدد هستید و مایلید به همۀ دستاوردهاى انقلابتان دست یابید اما متوجه نیستید که در شرایط فعلى تحقق چنان خواسته ‏هایى مقدور نیست. من به تجربه ‏هاى عملى لنین اشاره مى‏ کنم. رفیق لنین خواسته‏ هاى انقلابى خود را در زمان جنگ بى‏ حاصل با ژاپن در سال ۱۹۰۵ که بحران سیاسى روسیه را فراگرفته بود طرح مى‏ کند و در سال۱۹۱۷ نیز مقارن با جنگ بى‏ حاصل با آلمان پیش مى‏ کشد و شما در شرایط دیگرى مى‏ خواهید از لنین تقلید کنید. البته نیت شما صادقانه و قابل تقدیر است اما نباید فراموش کنید که در حال حاضر اوضاع در ایران با آنچه که در فوق اشاره شد فرق مى‏ کند. فعلاً در ایران بحران عمیقى به‏ عنوان نیروى محرکۀ انقلاب احساس نمى‏ شود؛ کارگران ایران در اقلیت هستند. تشکل سیاسى آن‏ها را نمى‏ توان مثبت ارزیابى کرد، دهقانان ایران در فعالیت‏هاى سیاسى مشارکت ندارند. افزون بر این‏ها، ایران در حال حاضر با دشمن خارجى جنگ نمى‏ کند. شما مى‏ دانید که ارتجاع ایران در چنین جنگ ‏هایى است که تضعیف شده و به زانو درمى‏ آید، بنابراین باید در نظر داشته باشید  در ایرانِ امروز چنین شرایطى به وجود نیامده است که با تاکتیک‏ هاى رفیق لنین در سال‏هاى۱۹۰۵و۱۹۱۷ مطابقت نماید و شرایط موردنظر را ایجاد کند. البته شما مى‏ توانید در هنگام استقرار نیروهاى شوروى در ایران براى تحقق خواسته  ‏هاى انقلابى مردم خودتان به موفقیت‏ هایى امیدوار باشید لیکن با وضعیت فعلى، ما نمى‏ توانیم نیروهاى خودمان را در خاک ایران نگه داریم زیرا وجود ارتش ما در ایران به اساس سیاست نجات‏بخش اتحاد شوروى در آسیا و اروپا لطمه مى ‏زند و آن‏را متزلزل مى‏ سازد.
انگلیسى‏ ها و امریکایى‏ ها به ما مى‏ گویند: اگر نیروهاى شما مجازند در ایران بمانند پس چرا انگلیسى‏ ها در مصر و سوریه، اندونزى و یونان و نیروهاى امریکا در چین، ایسلند و دانمارک نمانند؟ به این دلایل ما مصمم هستیم نیروهاى خودمان را از ایران و چین بیرون بکشیم تا به دست انگلیسى‏ ها و امریکایى‏ ها بهانه ندهیم تا بتوانیم فعالیت‏ هاى رهایى‏ بخش را در مستعمرات آن‏ها وسعت داده و سیاست رهایى‏ بخش خودمان را بهتر اجرا کنیم.
رفیق پیشه ‏ورى! شما به مثابه یک انقلابى مى‏ توانید درک کنید که ما جز این راه دیگرى در پیش نداریم. پس با توجه به نکات فوق و با درنظر‏گرفتن وضع موجود در ایران به نتایج زیر مى ‏رسیم:
-۱در ایران بحران عمیق انقلابى وجود ندارد؛
-۲ایران با دشمن خارجى جنگ نمى‏ کند؛
۳-اوضاعى که موجب تضعیف نیروهاى ارتجاعى گردد، پیش نیامده است؛
۴-شرایط یک کشور شکست خورده از جنگ در ایران حاکم نیست.
مع‏ الوصف تا هنگامى‏که ارتش سرخ در ایران است شما مى‏ توانید در آنجا مبارزات دمکراتیک را گسترش دهید اما در هرحال نیروهاى ما باید از ایران خارج شوند.
من از شما مى‏ پرسم ما در ایران چه منافعى داریم؟ ما در ایران شاهد مناقشات حکومت، مقامات و ادارات و سازمان‏هاى مرتجع آنگلوفیل هستیم، و با درنظرگرفتن این‏که قوام ‏السلطنه بارها سیاست ارتجاعى به ایران اعمال  و امروز به منظور توجیه سیاست خود و دولتش مجبور است بعضى اقدامات اصلاحى انجام دهد و براى خود در محافل دمکراتیک موفقیتى کسب کند سؤال این است در این‏صورت تاکتیک ما چه خواهد بود؟ به نظر من براى این‏که از این مناقشات استفاده کرده و به مسائل پشت پرده پى ببریم باید به قوام کمک نماییم و آنگلوفیل‏ ها را منزوى کنیم و براى بسط دمکراسى در ایران پایگاهى به وجود بیاوریم. ما این‏ ها را براى شما صلاح و مصلحت مى‏ دانیم. البته تاکتیک‏ هاى دیگرى نیز هست. به همه چیز تف کردن و پیوندهاى موجود با قوام را قطع کردن، تحکیم موقعیت ارتجاعى و پیروزى آنگلوفیل‏ ها را تضمین کردن است. البته این ‏را نمى‏ توان تاکتیک نامید، بلکه حماقت بوده و در واقع به منزله خیانت به مردم آذربایجان و دمکراسى ایران است.
رفیق پیشه ‏ورى! اطلاع یافته ‏ایم که شما گفته‏ اید که ابتدا شما را به آسمان مى‏ بریم و سپس در روى زمین غلتانده، پرت و رسوا مى‏ کنیم. اگر این گفتۀ شما حقیقت داشته باشد باعث تعجب خواهد بود مگر چه اتفاقى افتاده است؟ ما در اینجا تدابیر انقلابى خاصى که براى هر فرد انقلابى روشن است به ‏کار برده‏ ایم. در شرایط موجود ایران و در موقعیت فعلى براى تأمین خواسته ‏هاى شناخته شده نیروهاى انقلابى، تجاوز از حداقل خواسته ایجاد خطر مى‏ نماید.
ضمناً براى ترغیب دولت قوام به اعمال تسهیلات، لازم بود که متقابلاً امکاناتى در اختیار گذاشته شود که بدون این امر امکان خیزش به جلو مقدور نمى‏ باشد.
شما در وضع فعلى ایران مى‏ توانستید صاحب امکاناتى باشید که حکومت قوام را وادار به سقوط نمایید. قانونِ جریاناتِ انقلابى چنین حکم مى‏ کند و اما در باره شما هیچ‏گونه رسوایى صورت نگرفته است. خیلى عجیب است که شما فکر مى‏ کنید ما مى‏ توانیم باعث رسوایى شما شویم. برعکس اگر شما عاقلانه رفتار نمایید در سایۀ مساعدت معنوى، وضع فعلى آذربایجان را مى‏  توانید حفظ کنید. آن موقع براى شما در خاورمیانه به ‏عنوان پیشاهنگ جنبش دمکراتیک مردم آذربایجان و ایران دعاى خیر به‎ارمغان خواهد آمد.«

دیالوگ سوم
بیست و یکم آذر سال۱۳۲۵ است. سرهنگ قلى‏ اوف در غیاب ژنرال آتاکیشى ‏اوف همه ‏کارۀ فرقه است. وی جناحى از فرقه را که معتقد به مقاومت در برابر ارتش شاهنشاهى است کنار مى‏ گذارد و بى ‏ریا و سلام ‏اله جاوید و میرزا على شبسترى را که معتقد به اقدامات مسالمت‏ آمیز هستند همه ‏کارۀ فرقه مى‏ کند. و به پیشه ‏ورى، جهانشاهلو و پادگان دستور مى‏ دهد که از ایران خارج شوند. پیشه‏ ورى که از رفتار ناجوانمردانۀ روس‏ ها شدیداً برآشفته شده است به سرهنگ قلى‏ اوف مى‏ گوید: شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که سودتان اقتضا نمى‏ کند ناجوانمردانه رها کردید. از ما گذشته است اما مردمى را که به گفته ‏هاى ما سازمان یافتند و فداکارى کردند همه را زیر تیغ داده ‏اید. به من بگویید پاسخ‏گوى این نابسامانى‏ ها کیست؟ سرهنگ قلى ‏اوف که از اعتراض پیشه ‏ورى عصبانى شده بود تنها در پاسخ پیشه ‏ورى یک جمله بر زبان مى ‏راند »سن‏ گتیرن سنه ‏دییرگت» «کسى که ترا آورد به تو مى‏ گوید برو!«

دیالوگ چهارم
بعد از شکست فرقه، باقراوف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروى مهمانى شامى به افتخار پیشه ‏ورى و هیئت همراه او مى ‏دهد. در این جلسه باقراوف مى‏ گوید: »اشتباه شما در این بود که به یک‏باره از دولت و ملت ایران نبریدید و به ما نپیوستید« و پیشه ‏ورى در جواب مى‏  گوید: »اشتباه ما در آن بود که زودتر با سازمان‏هاى آزادی خواه ائتلاف نکردیم تا از پشتیبانى آن‏ها برخوردار باشیم.«

نکات و درس ‏ها
پیشه ‏ورى در نخستین دیالوگ خود با باقراوف از اعتمادناپذیر بودن روس ‏ها حرف مى ‏زند و در دیالوگش با استالین متوجه مى‏ شویم که او متوجه شده است  روس‏ ها در پى منافع خود هستند. و در دیالوگ سوم ‏اش با کنسول شوروى، به قربانى‏ کردن مردم براى منافع حقیرانۀ خود معترض است. و در آخرین دیالوگش با باقراوف بعد از فروپاشى فرقه، پیشه‏ ورى نشان مى‏ دهد که آدم صادقى است و در پى توجیه شکست نیست. اما درس‏ هایى  از این دیالوگ‏ ها می‎توان گرفت:
۱-موقعیتى شبیه آنچه که فرقه با آن روبه ‏رو بود تکرارشدنى‏ ست. یک نیروى سیاسى مجاز است که از شکاف‏ هاى ایجاد شده در حکومت‏ها به نفع مردم خود سود بجوید.
۲-ممکن است در مقاطعى منافع مردم با منافع یک کشور خارجى هم‏ سو باشد. احزاب سیاسى مجازند از این هم‏ سویى سود بجویند و به نفع مردم خود از کمک‏هاى بیگانه سود برند.
۳-استفاده از کمک‏ هاى بیگانه مشروط است به یک ‏طرفه بودن کمک‏ ها. درست همان برخوردى که ابوالقاسم موسوى از اعضاى حزب کمونیست کرده بود.
۴-مبارزه؛ به ویژه مبارزۀ مسلحانه باید متکى به نیروهاى لایزال خلق باشد. وابسته کردن مبارزه به کمک ‏هاى خارجى از اسلحه گرفته تا مستشار پایانی جزشکست  نخواهد داشت.
-۵یک اصل همیشه صادق این است که یک کشور خارجى وراى تمامى شعارها و باورهایش به منافع ملى خود فکر مى‏ کند. پس تا جایى از یک حزب اپوزیسیون حمایت مى‏ کند که منافع ملى‏ اش ایجاب مى‏ کند. هر کس جز این فکر کند به زودى قربانى بدفهمى ‏هایش خواهد شد.

مسئلۀ زبان
زبان ترکى یکى از گره‏ گاه‏ هاى بزرگ فرقۀ دمکرات بود، به گونه ‏اى که پیشه ‏ورى مى‏ گوید: » مسئلۀ زبان براى ما مسئلۀ مرگ و زندگى است.«
اما پیش از آن‏که به جایگاه زبان در لیست مطالبات مردم آذربایجان یا کردستان یا خوزستان برسیم لازم است مرورى بکنیم بر پیدایش زبان ترکى از جزوۀ »آذربایجان  ومسئلۀ ملى» علیرضا نابدل تحت عنوان: »زبان و ادبیات آذرى چگونه پدید آمد« او می‎نویسد:
ایران سرزمین وسیعى است. فرهنگ و زبان مردم ما گوناگون است. مردم ایران به ‏طور عمده به زبان ‏هاى فارسى و آذرى صحبت مى‏ کنند. همچنین زبان خلق‏ هاى چهار میلیون اکراد ایران کُردى است. علاوه بر این مردم عرب و بلوچ و ارمنى…. هر یک خصوصیات فرهنگى ویژه ‏اى دارند.
پروسۀ پیدایش خلق ترک زبان آذربایجان طى سده۱۴-۱۰ میلادى ۴-۸هجری صورت گرفت. در نخستین سده‏ هاى هجرى کوچ‏ نشینان و روستاییان نیمه کوچ‏ نشین ترک زبان فقط بخشى از اهالى این سرزمین را تشکیل مى ‏دادند. داستان‏هاى حماسى »دده ‏قورقور« که سینه به سینه نقل شده و بعدها به شکل نوشته درآمده است محصول زندگى و اندیشۀ مردمى است که چنین مرحله ‏اى را مى‏ گذرانیده ‏اند.
گسترش دامنۀ مهاجرت مردم کوچ ‏نشین ترک زبان آسیاى مرکزى به سرزمین‏ هاى غربى و از جمله آذربایجان و آمیزش توده ‏هاى مهاجر با مردم بومى، ترکیب جمعیت این منطقه را دگرگون ساخت. با گذشت چند سدۀ زبان آذرى به ‏عنوان شاخه ‏اى از زبان ترکى با عناصر تازه ‏اى که از شرایط جدید گرفته بود شکل گرفت و زبان تاتى ؛آذرى قدیم و زبان‏ هاى دیگر را منسوخ نمود و به زبان اکثریت مردم آذربایجان تبدیل شد. تا سدۀ۱۳-۱۴میلادى که هنوز زبان آذرى نوین گسترش نیافته بود فارسى نه ‏تنها زبان حکومتى بود همچنین تنها زبان ادبیات نوشته نیز به حساب مى ‏آمد. چنانچه نظامى، قطران تبریزى، اوحدى مراغه ‏اى و دیگر شاعران این عصر همه فارسى مى ‏نویسند.
نخستین آثار نظم نوشته فارسى ـ آذرى در قرن چهاردهم میلادى پدید آمد. عمادالدین نسیمى نخستین شاعر نامدار آذرى‏ نویس است که وابسته به طریقت »حروفیگرى«بود. بنیان‏گذار این فرقه شاعر و فیلسوف فضل ‏اله نعیمى به دستور میرانشاه پسر تیمور لنگ در نخجوان کشته شد ۱۳۴۱ میلادى، پوست عمادالدین نیز در سال۱۴۱۷ در صحن مسجد صاحب‏ الامر تبریز بنا به فتواى روحانیون از تن کنده شد و مشهور است که خم به ابرو نیاورد. پس از آن در طى قرن‏ ها زبان فارسى و آذرى هر دو زبان ادبیات نوشته آذربایجان بوده است.
پس این استدلال شونیست ‏هاى فارسى زبان که زبان آذرى زبان تاتارهاى فاتح است و آذربایجان باید برگردد به زبان سده‏ هاى اول و دوم هجرى، نه علمى است و نه عملى، حتى اگر در پشت این نظر شاعرى فاضل چون ملک ‏الشعراى بهار در مقالۀ حزب دمکرات آذربایجان در روزنامه نبرد در۲۷/۶/۲۴باشد.

مسئلۀ زبان از دو زاویه قابل بررسى است:
-۱از زاویۀ حقوق بین ‏الملل.
۲-از زاویۀ حقوق ملى.
ماده سوم اعلامیه حقوق بشر مى‏ گوید: هر دولت موظف است براى افراد خود این حق را به رسمیت بشناسد که به هر زبانى که میل دارند صحبت کنند و آن‏را بیاموزند. و اگر بپذیریم ایران کشورى است کثیرالمله و مردمى‏ که در آذربایجان زندگى مى‏ کنند ایرانى هستند؛ پس زبان و فرهنگ آن‏ها نیز جزء فرهنگ و زبان ایران زمین است و حرف زدن به زبان ملى ‏شان جزء حقوق ملى آن‏ها است.
پس سرکوب بیست سالۀ زمان رضاشاه تحت هر مقوله ‏اى، چه همانندسازى فرهنگى و چه کاهش شکاف ‏هاى فرهنگى و ساختارى نه قابل دفاع است و نه قابل قبول. دلیل واضع و مبرهن آن، اثرات مخرب آن بر فرهنگ و ادبیات آذرى، که بخشى از فرهنگ و ادبیات ایرانى است به حساب مى‏ آید و ایجاد تنشى قومى حول سرکوب زبان و فرهنگ آذرى.
مسئلۀ زبان مادرى از همان روزهاى آغازین سقوط دیکتاتورى رضاشاه در دستور کار گروه ‏هاى سیاسى آذرى مثل جمعیت آذربایجان به رهبرى میرزامحمدعلى شبسترى بود. روزنامۀ آذربایجان، ارگان این جمعیت، مى‏ نویسد: » هدف اصلى ما حمایت از حقوق دمکراتیک مردم در استفاده از زبان مادرى است«. تاریخ این درخواست سال۱۳۲۰و تاریخ تشکیل فرقۀ دمکرات شهریور ۱۳۲۴ است.
اگر حکومت‏ گران در سال۱۳۲۰ درک معقولانه ‏ترى نسبت به زبان داشتند مسئلۀ زبان ترکى در سال۱۳۲۴ به »بودن یا نبودن« فرقه دمکرات تبدیل نمى ‏شد.
اما تا آنجا که به فرقۀ دمکرات مربوط مى‏ شود طرح مسئلۀ زبان، از شعارهاى پرجاذبۀ فرقه به ‏عنوان یک حزب محلى بود. اما فرقه فراموش کرد که پافشارى بسیار بر روى زبان و گسترش زبان از مدرسه به کوچه و بازار و کم‏ کم حذف زبان فارسى به‏ عنوان زبان رسمى و ادارى آذربایجان و دیگر مناطق واکنشى منفى داشت. و آن‏را سرآغاز جدایى و تجزیه تلقى مى‏ کردند.
اما آموزش ابتدایى به زبان مادرى امرى بى‏ سابقه نبود. میرزاحسن رشدیه، بنیان‏گذار مدارس جدید در ایران و از پیشاهنگان نهضت روشنفکرى در ایران براى نخستین بار با تأسیس مدارس ابتدایى در تبریز، آموزش ابتدایى را به زبان مادرى شروع کرد و روزنامۀ ملت، ارگان انجمن ایالتى آذربایجان که بعد از سرکوب مشروطه در تهران جاى مجلس مشروطه را گرفت به دو زبان ترکى و فارسى منتشر مى‏ شد.

ماهیت فرقه
فرقه به راستى چه بود؟ آیا بخش آذرى حزب توده و یا حزب کمونیست آذربایجان و یا یک جبهۀ دمکراتیک بود یا یک حزب دمکراتیک ملى.

استدلال حزب توده
کیانورى در خاطراتش در بخش وحدت حزب و فرقه چنین مى‏ گوید: مسئله وحدت حزب تودۀ ایران با فرقۀ دمکرات از ابتدا از طرف حزب مطرح شد. حزب کمونیست اتحاد شوروى هم با آن موافق بود. رهبرى فرقۀ دمکرات آذربایجان در آغاز جداً مخالف وحدت بود. استدلال حزب این بود که در یک کشور وجود بیش از یک حزب کارگرى مارکسیست ـ لنینیست و تقسیم پیش‏قراول طبقه کارگر به دو بخش درست نیست.
این استدلال حزب توده است در سال‏هاى۳۹ و قبل از آن و نظر کیانورى است در سال ۷۱ سال نوشتن خاطرات.از یاد نبریم که در سال۲۴ که مسئلۀ تشکیل فرقۀ دمکرات پیش آمد حزب توده با همین استدلال با تشکیل فرقه مخالف بود. و این‏کار را به معناى انشعاب در حزب کمونیست ایران و دادن وظایف حزب به حزبى دیگر تلقى کرد. اما قبل از آن‏که به راستى و ناراستى این نظر بپردازیم ببینیم فرقه خود را چگونه معرفى مى‏ کند.

فرقۀ دمکرات از زبان خودش
-۱فرقۀ ما فرقه‏ اى است ملى و لذا بدون درنظرگرفتن طبقات، عموم جماعت را به زیر پرچم خود فرا مى ‏خواند ؛پیشه ‏ورى.
-۲راه ما کاملاً درست و روشن است ما در فکر مبارزۀ طبقاتى نیستیم. فرقه به تمام معنا فرقه‏ اى است ملى ؛پیشه ‏ورى.
-۳به جز دزدان، جنایتکاران و کسانى‏ که به فساد اخلاق مشهور مى‏ باشند کلیۀ اشخاصى ‏که مرامنامه فرقه را قبول نمایند به عضویت فرقه دمکرات آذربایجان پذیرفته مى‏شوند ؛مرامنامه فرقه.
-۴وظیفه فرقه دمکرات، آزادى ملى مردم آذربایجان است ؛پیشه ‏ورى.
-۵شعار آذربایجان مال آذربایجانى‏ هاست باید عمل شود ؛پیشه‏ ورى.
-۶هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است ؛روزنامه آذربایجان.
۷-. راه انتخابى ما روشن است. ما مبارزه طبقاتى را توصیه نمى‏ کنیم. فرقه ما یک فرقه ملى است ؛روزنامه آذربایجان. حزبى ملى و محلى
پیشه ‏ورى براى حزب خود نام فرقه را برگزید. میرنقى موسوى یکى از رهبران فرقه در این مورد چنین توضیح مى‏ دهد: »فرقه دمکرات آذربایجان نام خود را با توجه به تاریخ سیاسى آذربایجان فرقه گذاشته بود. و این واژه در بین مردم جذابیت بیشترى داشت و در کار تشکیلاتى یادآور دوران مشروطیت بود و در نتیجه تعداد زیادى از مردم به‎عضویت فرقه درآمدند.«
نخستین بار در انقلاب مشروطه؛ حتى پیش از آن، کارگران ایرانى مقیم باکو دست به‎تشکیل حزب زدند. آنان حزب سوسیال دمکرات خود را فرقۀ اجتماعیون عامیون نامیدند. فرقه، ترجمۀ حزب بود و اجتماعیون، ترجمۀ سوسیالیسم و عامیون، ترجمه دمکرات.
پس نام فرقه بر مى‏ گردد به یک سنت مبارزاتى در انقلاب مشروطه و جاذبه ‏هاى آن در مردم. دمکرات هم نشان‏دهندۀ برنامۀ فرقه است. فرقه از همان ابتدا تا انتها اعلام کرد یک حزب طبقاتى نیست و بدین‏گونه با حزب توده و حزب کمونیست مرزبندى کرد. اعلام کرد که نه ‏تنها حزبى طبقاتى نیست بلکه در پى مبارزۀ طبقاتى هم نیست و اعلام داشت که برنامۀ فرقه برنامه ‏اى است روشن؛ یعنی خودمختارى و اصلاحات براى آذربایجان.
پسوند آذربایجان نیز نمایانگر محلى بودن این حزب بود. پس فرقۀ دمکرات برخلاف تحلیل حزب توده از ابتدا تا فرجام، حزبى کارگرى و کمونیستى نبود، حزبى ملى و محلى بود.
اشتباه حزب توده از آنجا ناشى مى‏ شد که عناصر کمونیست را با حزب کمونیست یکى مى‏ گرفت. در حالى‏ که ماهیت یک حزب را برنامه و اساسنامۀ حزب تعیین مى‏ کند؛ نه عناصر تشکیل ‏دهندۀ آن.
حیدرخان عمواوغلى رهبر حزب کمونیست ایران، در سال‏هاى بعد از پیروزى انقلاب مشروطه مدتى عضو حزب دمکرات ایران بود. اما حزب دمکرات حزب بورژوازى ایران بود.
پیشه ‏ورى در سال۱۳۲۳ عضو حزب دمکرات ایران بود. حضور او در حزب دمکرات نمایندۀ کمونیست بودن حزب نبود. حزب دمکرات، حزبى با آرم مشخص و برنامۀ مشخص بود که آن‏را در طیف احزاب بورژوایى قرار مى‏ داد.

کنگرۀ خلق آذربایجان
کنگرۀ خلق در تاریخ بیست و نهم آبان۱۳۲۴ با حضور۲۴ نماینده از طبقات مختلف در شهر تبریز با حضور حاج عظیم ‏خان برادر ستارخان افتتاح شد. این کنگره نقطه عطفى بود در شعارها و تاکتیک‏هاى فرقۀ دمکرات.
در واقع این کنگره تحول کیفى بود در رابطۀ فرقه با حکومت تهران. چرا که تا قبل از کنگره خواسته ‏هاى فرقه حول انجمن‏هاى ایالتى ـ ولایتى و فرستادن نمایندگان راستین مردم به مجلس پانزده دور مى ‏زد. اما کنگرۀ خلق، فرقه را از یک حزب بیرون از حکومت به یک حزب در حال حکومت تبدیل کرد.
در هفدهم آبان۱۳۲۴ فرقه در جلسۀ عمومى ‏اش اعلام کرد که «شعار امروزۀ ما تشکیل انجمن‏ها و شروع انتخابات مجلس پانزدهم است». و اضافه کرد: فرقه از امروز به بعد در راه کسب قدرت سیاسى مبارزه مى‏ کند و کسب قدرت سیاسى با انتخاب نمایندگان آزادیخواه و دمکرات به نمایندگى مجلس ؛پانزدهم و انجمن‏ها ممکن مى‏ شود.»
پیشه ‏ورى۱۳۲۴/۸/۲۴روزنامه آذربایجان

اما در کنگرۀ خلق، فرقۀ دمکرات از این شعارها گذشت و وارد فاز جدیدى شد.

جناح ‏بندى کنگره
کنگره به سه جناح تقسیم مى‏ شد:
-۱جناح راست را شبسترى نمایندگى مى‏ کرد و خواستار تشکیل انجمن‏هاى ایالتى بود.
-۲جناح میانه، پیشه ‏ورى بود. که به خودمختارى در همین حد به دست آمده راضى بود و تهدید مى‏ کرد در صورتى‏ که تهران بخواهد متوسل به زور شود آذربایجان از خود دفاع خواهد کرد. وی هرچند از قدرت ملى و نیروى ملى حرف مى‏ زد، اما اعلام مى‏ کرد که ما نمى‏ خواهیم انقلاب کنیم و متوسل به اسلحه نمى‏ شویم.
۳-جناح چپ کنگره، الهامى و فتاحى و دیگران بودند. اینان بر این عقیده بودند که این کنگره حکم مجلس مؤسسان را دارد و این مجلس باید تکلیف مجلس ملى، دولت ملى و ارتش ملى را تعیین کند. و انجمن‏ها دیگر چاره دردهاى آذربایجان نیست.
پیشه‏ ورى در روز آخر اعلام کرد که کنگره با تشکیل کمیسیونی مرکب از پنج نفر باید تکلیفِ انجمن ‏هاى ایالتى، مجلس ملى و بقیه را روشن کند.
کنگره به نفع پیشنهادهای جناح چپ خاتمه یافت و قطعنامۀ زیر صادر شد:
-۱در حالى‏ که در نتیجۀ فداکارى ملل بزرگ دمکراتیک، سهمگین‏ ترین نیروهاى زورگویى و برترى نژاد سرکوب شده است خلق آذربایجان به تمام معنى مانند یک ملت قیام کرده، مى‏ خواهد به نیروى خویش حق قانونى و طبیعى خود را به دست آورد.
۲-خلق ما براى جلوگیرى از سوءتفاهم و تهمت‏ ها در حالى‏ که مقدرات خویش را به‎دست مى‏ گیرد جدا نشدن آذربایجان را از ایران اعلام کرده و حفظ روابط برادرانۀ ما با عموم خلق ایران را وظیفۀ خود مى‏ داند.
-۳کنگرۀ ملى براى جلوگیرى از افتراها و تهمت‏ هاى دشمنان آزادى به صورت واضح و آشکار، انتشارات مربوط به جدا شدن آذربایجان از ایران را و یا الحاق او به مملکت دیگر را جداً تکذیب مى‏ کند.
-۴خلق آذربایجان نسبت به اصول مشروطیت وفادار مانده براى اجراى اصل‏ هاى دمکراتیک قانون اساسى جدیّت خواهد کرد.
۵-خلق آذربایجان با مراعات قوانین عمومى مشروطه به منظور ادارۀ امور داخلى خویش و تأمین خودمختارى ملى از قانون اساسى استفاده کرده تشکیلات انجمن ایالتى را کمى توسعه داده به آن نام مجلس ملى مى‏ دهد و در داخل ایران بدون این‏که به‎تمامیت و استقلال ایران کوچک‏ترین خللى وارد سازد حکومت ملى خود را به وجود مى ‏آورد.
۵-به موجب قطعنامه‏ هاى صادره از طرف شرکت‏ کنندگان در میتینگ ‏هاى عظیم خلق، کنگرۀ خلق آذربایجان مقرر مى ‏دارد که تحت رهبرى فرقۀ دمکرات آذربایجان انتخابات مجلس ملى و انجمن‏هاى ولایتى و مجلس شوراى ملى به فوریت آغاز شود.
-۷حاکمیت هر ملتى در تعیین سرنوشت خویش هنگامى امکان‏پذیر مى‏ باشد که آن ملت براى اداره کردن مرزوبوم خود، داراى قوانین اساسى باشد و ما خوب مى‏ دانیم که مرتجعین متمرکز در تهران به خلق ما این اختیار را نخواهند داد؛ بلکه به منظور تحمیل اراده خائنانه خویش از ایجاد موانع در راه ما فروگذار نخواهند کرد؛ بنابراین، کنگرۀ بزرگ خلق براى عملى ساختن آرزوها و مطالبات خویش قدم جدیدى برداشته خود را مجلس مؤسسان اعلام مى ‏دارد و براى این‏که خودمختارى ملى ما بر پایه محکم قرار بگیرد مجلس ملى به وجود مى‏ آید.
-۸طبیعى است که بدون داشتن خودمختارى ملى، اقتصادى، فرهنگى، خودمختارى ملى حرف پوچ خواهد بود. از این نظر، مجلس مؤسسان لازم مى‏ داند بى ‏درنگ یک حکومت ملى به وجود آید و امور داخلى ما به وسیله این حکومت اداره شود.
-۹تا روزى ‏که انتخاب مجلس ملى پایان یافته، حکومت ملى رسمیت پیدا کند، کنگره از بین نمایندگان خود، هیئتى مرکب از۳۹ نفر به نام هیئت ملى انتخاب مى‏ کند و اجراى قرارهاى صادره را به این هیئت موقت مى‏ سپارد.
۱۰-این هیئت ملى تا روز تشکیل مجلس ملى، امور ملى خلق آذربایجان را اداره خواهد کرد و به محض تشکیل مجلس ملى، وظایف او خاتمه خواهد یافت.
۱۱-کنگره ملى به منظور تأمین انتخاباتى که در مرکز و شهرستان‏ها آغاز مى‏ شود و به منظور تأمین امنیت هیئت ملى به هیئت مذکور براى اتخاذ هرگونه تدابیرى اختیارات وسیعى مى ‏دهد.
-۱۲کنگره ملى از مأمورینى که در رأس ادارات دولتى قرار دارند مى‏ خواهد تابع هیئت ملى شده و راهنمایى‏ هاى او را اطاعت کنند و اخراج کسانى را که برخلاف این، رفتار کرده بخواهند خود را حاکم مطلق نشان دهند از ادارات دولتى لازم مى ‏داند.
۱۳-کنگره ملى تدریس اجبارى زبان آذربایجانى را در کلیه مدارس به هیئت ملى مى‏ سپارد و مقرر مى ‏دارد کسانى را که مانع انجام این وظیفه ملى باشند دشمن خلق آذربایجان به حساب آورده و به منظور جلوگیرى از حرکات ارتجاعى و خائنانه آن‏ها تدابیر جدى اتخاذ نماید.
-۱۴کنگره در فکر منحل ساختن تشکیلات پلیس و ژاندارمرى و ارتش نیست. این سازمان‏ ها با حفظ لباس و درجات، به انجام وظیفه خود ادامه مى ‏دهند. لیکن اگر از طرف اداره ‏کنندگان آن‏ها بر علیه خودمختارى ملى ما عملى سر زند به هیئت ملى اختیار داده مى‏ شود که به منظور جلوگیرى از خیانت ‏هاى آن‏ها تدابیر جدى اخذ کند.
کنگره۳۹ نفر را به نام هیئت ملى انتخاب کرد. و زمام امور را به این هیئت سپرد.

یک سؤال
سؤالى که در اینجا مطرح مى‏ شود این است که چرا فرقۀ دمکرات از انجمن‏هاى ایالتى و فرستادن نماینده به مجلس پانزدهم در مدت کوتاهى به این نتیجه رسید که باید از انجمن‏ ها گذر کند و به مجلس ملى، و دولت ملى برسد و چرا اعلام کرد که انجمن‏ها چارۀ دردهاى خلق آذربایجان نیست؟
در حکومت‏ هاى دمکراتیک و در کشورهایى که دمکراسى حاکم است بین مردم و حکومت یک دیالوگ دوطرفه برقرار است. مردم در قالب احزاب خود به میدان مى‏ آیند؛ لیست مطالبات خود را به دولت ارائه مى‏ دهند و دولت در حد مقدوراتش سعى مى‏ کند که به بخشى از خواسته ‏هاى مردم جواب دهد. و به طور کلى حقوق مردم از جانب حکومت‏ گران به رسمیت شناخته مى‏ شود. در چنین حکومت‏ هایى تضادها به مرحلۀ آشتى‏ ناپذیر نمى ‏رسد و حکومت و مردم مدام در حال بده و بستانى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى ‏اند.
اما در حکومت‎هاى استبدادی، که مردم و حقوق‏شان محلى از اعراب ندارند و حکومت هر نوع درخواستى را از مردم به ‏عنوان توطئه و تحریک بیگانگان تلقى مى ‏کند هر حرکتى یا سرکوب مى‏ شود یا در یک پروسۀ رشدیابنده به تقابل کشیده مى‏ شود.
دولت صدر در مقابل طرح انجمن‏ هاى ایالتى توسط فرقه، براى آن‏که به حقوق مصرح مردم در قانون اساسى گردن ننهد اعلام کرد قوانینى که در مجلس دوم به بعد تصویب شده است مغایرت‏ هایى با قانون انجمن‏ ها دارد پس ابتدا باید تکلیف این قوانین معلوم شود. و این تعلیق به محال اجراى قانون انجمن‏ ها بود.
از اینجا به بعد تکلیف فرقۀ دمکرات که مى‏ خواهد در چارچوب قانون یک حزب علنى و قانونى باشد چیست؟ یا باید به حکومت ‏هاى بى‏ قانون حاکم گردن بنهد،بد ین صورت فرقه مفهومی میان‎تهی خواهد بود یا خود رأساً اقدام کند. چگونه؟
هیچ یک ازمنتقدین فرقه به این سؤال اساسى پاسخ نمى‏ دهند که تکلیفِ مردمى قانون‎گرا با حکومتى بى ‏قانون چیست؟
و به راستى مردمى که به قانون اساسى کشورشان اعتقاد دارند با حکومتى که به ‏قانون اساسى کشور پاى‏ بند نیست، چه باید بکنند؟
آنانى ‏که فرقۀ دمکرات را متهم به خیانت، تجزیه ‏طلبى و بیگانه ‏پرستى مى‏ کنند، باید بگویند که خائن و تجزیه ‏طلب و بیگانه‏ پرست پیشه‏ ورى بود یا صدر.
اگر دولت صدر، به قانون اساسى تن مى‏ داد و با واگذارى بخشى از قدرت به‎انجمن‏هاى ایالتى مردم را در پروسۀ تصمیم ‏گیرى‏ هاى سیاسى شریک مى‏ کرد، شعارهای فرقۀ دمکرات تا چه اندازه مى‏ توانست جاذبه‏ هاى توده ‏اى داشته باشد و دیگر چه جایى براى خودمختارى و حتى تجزیه باقی می ماند.
اما وقتى براى حکومت‏گران، اصل، بى‏ حقوقى مردم است پس شعارها خود به خود  به سوى رادیکالیسم متمایل می‏ شوند؛ و براى فرقه که وارد سراشیب تقابل با حکومت شده بود راهى دیگر نبود جز آن‏ که به پیشروی خود ادامه دهد و گام ‏هاى بعدى فرقه یعنى روبه رو کردن حکومت با اقداماتى انجام شده.

برنامۀ دولت پیشه ورى
مجلس ملى آذربایجان در۲۱ آذر۱۳۲۴، با حضور هفتاد و پنج نماینده تشکیل شد. میرزا على شبسترى به ریاست مجلس و صادق پادگان و حسن جودت و محمدتقى رفیعى نظام ‏الدوله به معاونت انتخاب شدند.

ترکیب مجلس
ترکیب مجلس به قرار زیر بود:
-۱ شانزده کارگر؛
-۲ بیست و شش کشاورز؛
-۳ بیست و چهار تحصیل کرده؛
-۴ هفت تاجر؛
-۵ هفت مالک؛
-۶دو روحانى؛
-۷ سیزده کارمند ادارى؛
-۸ دو کارخانه‏دار.

مجلس تمایل خود را به نخست‏وزیرى پیشه ‏ورى اعلام داشت و پیشه ‏ورى عصر همان روز کابینۀ خود را به مجلس معرفى کرد که با اکثریت آرا تصویب شد کابینه به قرار زیر بود:
-۱ باش وزیر ؛نخست‏وزیر، پیشه ‏ورى؛
-۲وزیر کشور، دکتر سلام‏ اله جاوید،
-۳ وزیر ارتش توده‏اى، جعفر کاویانى؛
-۴ وزیر کشاورزى، دکتر مهتاش؛
-۵وزیر فرهنگ، محمد بى ‏ریا؛
-۶ وزیر بهدارى، دکتر حسین ارژنگى؛
-۷ وزیر دارایى، غلامرضا الهامى؛
-۸ وزیر دادگسترى، یوسف عظیما؛
-۹ وزیر راه، پست و تلگراف، کبیرى؛
-۱۰ وزیر بازرگانى، رضا رسولى؛
-۱۱وزیر کارتا تعیین وزیر جدید پیشه ‏ورى؛
-۱۲ ریاست کل دادستان آذربایجان، فریدون ابراهیمى؛
-۱۳معاون نخست ‏وزیر، دکتر جهانشاهلو؛
-۱۴ سرکردۀ فدائیان، غلام یحیى؛
-۱۵ ریاست دیوان تمیز، زین ‏العابدین قیامى؛
-۱۶ وزارت امور خارجه به عهدۀ وزیر امور خارجۀ ایران گذاشته شد.

برنامۀ دولت پیشه ورى
-۱ شناساندن مختاریت داخلى آذربایجان به تمام دنیا؛
-۲ انتخاب انجمن‏هاى ولایتى؛
-۳ اقدام در آبادى آذربایجان؛
-۴طرد کارمندان و مأمورین انتظامى خائن؛
-۵انتخاب افراد درستکار به جاى آن‏ها؛
-۶تنظیم بودجه؛
-۷ تشکیل قشون ملى از دسته ‏هاى فدایى و مسلح ساختن آن‏ها با سلاح‏ هاى روز؛
-۸برقرار ساختن تعلیمات مجانى عمومى و اجبارى به زبان مادرى و تأسیس دانشگاه؛
-۹ توسعۀ صنایع و تجارت؛
-۱۰ تعمیر و احداث راه‏ها و توسعۀ وسایل ارتباطى؛
-۱۱ تنظیم لایحۀ قانونى به منظور رفع اختلافات مالک و دهقان با رضایت طرفین؛
-۱۲ تقسیم اراضى خالصه و املاک مالکینى که آذربایجان را ترک کرده ‏اند بین دهقانان. تقویت بانک کشاورزى به شکلى که با دادن اعتبار به دهقانان مسئلۀ زمین را حل کند و مالکین به میل و رغبت خود زمین ‏ها را به قیمت عادلانه به دهقانان بفروشند؛
-۱۳ مبارزه با بیکارى؛
-۱۴ تنظیم قانون کار و بیمۀ کارگران؛
-۱۵ تأمین بهداشت؛
-۱۶ اصلاح قوانینى که تا کنون از طرف مجلس شوراى ملى تصویب گردیده به‎تناسب زندگى و مختاریت ملى آذربایجان و پیشنهاد لوایح مفید جدید به مجلس ملى؛
-۱۷ قبول مالکیت خصوصى و کمک به اقدامات خصوصى که موجب ترقى اقتصادى کشور مى‏ شود؛
-۱۸ احترام به آزادى عقیده؛
-۱۹ قبول حقوق متساوى براى هموطنانى که در آذربایجان زندگى مى‏ کنند ؛کرد ـ ارمنى ـ آسورى و غیره؛
-۲۰حکومت ملى آذربایجان حکومت مرکزى را به رسمیت شناخته و تصمیمات آن‏را در حدودى که با مختاریت آذربایجان مباینتى نداشته و با تصمیمات مجلس مؤسسان و مجلس ملى آذربایجان و مراجعت‏ نامه فرقه، مربوط به حقوق و مطالبات ملى ما مخالف نباشد؛ به مورد اجرا خواهد گذاشت.
پیشه‏ ورى برنامۀ دولت خود را در بیست ماده به تفصیل بیان داشت که در چارچوب یک حکومت فدراتیو به ‏عنوان یک برنامۀ اصلاحى در قالب یک حکومت بورژوایى، هم شدنى بود و هم پذیرفتنى.
انتخاب انجمن‏هاى ولایتى، آبادى آذربایجان، تصفیۀ ادارات، آموزش رایگان و تأسیس دانشگاه ‏ها، توسعۀ صنایع تجارت، تعمیر و احداث راه ‏ها، مبارزه با بیکارى، تنظیم قانون کار و بیمۀ کارگران، تأمین بهداشت، کمک به بخش خصوصى براى ترقى اقتصادى، احترام به آزادى عقیده، دادن حقوق متساوى به اقلیت‏ هاى مقیم آذربایجان. یعنى سیزده مادۀ آن، اصولى بود که یا در قانون اساسى گنجانده شده بود یا در برنامۀ تمامى دولت‏ هاى بعد از مشروطه بود. و اگر به آن عمل نمى‏ کردند،  ادعاى انجام آن‏را داشتند. و اگر در تمامى این دوران، از مشروطه به بعد و حتى بعد از سقوط دیکتاتورى رضاشاه دولتى ملى روى کار مى ‏آمد و خود را متعهد به آبادانی کشور خود مى‏ دانست این سیزده ماده در برنامۀ دولت پیشه ‏ورى، محلى از اعراب نداشت. در این صورت هشت مورد اختلاف باقی می ‏ماند.

اختلافات چه بود
ببینیم هشت مورد اختلاف چه بود.
-۱ شناساندن خودمختارى داخلى آذربایجان به تمام دنیا؛
-۲ تنظیم بودجۀ ملى؛
-۳ تشکیل قشون ملى؛
-۴تقسیم اراضى خالصه؛
-۵رفع اختلاف بین مالک و زارع،
-۶اصلاح قوانین به تناسب زندگى و مختاریت مردم آذربایجان؛
-۷اجراى قوانین و تصمیمات گرفته شده از سوى حکومت مرکزى تا جایى‏ که با خودمختارى مردم آذربایجان مغایرت نداشته باشد؛
-۸تحصیل مجانى به زبان مادرى.
این اختلافات، چه در یک سیستم فدرال و چه در یک حکومت دمکرات مى‏ توانست به تفاهمات قابل قبولى از طرفین برسد.
به هر روى، برنامۀ دولت پیشه ‏ورى، برنامه‏ اى اصلاح ‏طلبانه و مفید به حال مردم آذربایجان بود. منتقدین فرقۀ دمکرات که فرقه را از زاویۀ تجزیه‏ طلبى زیر سؤال مى‏ برندوارد بحث برنامه ‏اى با فرقه نمى‏ شوند. چرا؟ به سبب آن‏که منتقدین فرقه، هیچ حقوقى را براى مردم قائل نبوده و هم اکنون نیستند.

درس هاى یک شکست
-۱ پیشه‏ ورى در هیجدهم بهمن۱۳۲۴، در روزنامه آذربایجان چنین نوشت:
»هموطنان عزیز… آزادى و حق به دست آمده را باید نگه داشت. دشمنان آزادى به‎سادگى ما را به حال خود رها نخواهند کرد.
آن‏ هایى که از تبلیغات خائنانه و زدوبندهاى دیپلماتیک خود در خارج مأیوس شدند خواهند کوشید که با توپ و تفنگ و هواپیما مردم ما را به زانو در آورند و آنان را به‎اسارت افکنند…
هیچ وقت نباید این را فراموش کرد… زندگى مى‏ خواهى آمادۀ مرگ باش… آزادى را فقط به نیروى قشون منظم و مسلح مى‏ توان حفظ کرد.

نکات مهم: حرف ‏هاى درست
-۱آزادى را باید محکم و دودستى چسبید چرا که ممکن است از دست ما خارج کنند.
-۲ساده ‏لوح و خوش‏باور نباشیم. دشمن طبقاتى دست بردار نیست و تا آخرین لحظه براى بازگشت به حکومت تلاش مى‏ کند.
-۳دشمن طبقاتى براى سرکوب یک حزب یا یک نهضت ابتدا متوسل به تبلیغ مى‏ شود. سعى مى ‏کند با تبلیغات مسموم، ذهن مردم را نسبت به حزب یا نهضت خراب کند. بعد متوسل مى‏ شود به زدوبندهاى پشت پرده، چه در داخل و چه در خارج. اگر موفق نشد حزب یا نهضت را بدین وسیله از بین ببرد نوبت به برخورد قهرآمیز مى ‏رسد.
-۴ براى دفاع از آزادى گرفته شده باید خلق در هر لحظه ‏اى آمادۀ فداکارى باشد. آزادى مى‏ خواهى آمادۀ مرگ باش.
-۵حفظ آزادى نیازمند ابزار و اقداماتى است حضور مسلحانۀ خلق در صحنه، آن ابزار و اقداماتى‏ ست که ضرورت مى‏ طلبد.

حرکت هاى چپ روانۀ فرقۀ دمکرات
فرقۀ دمکرات در مجلس خلق از بیانیۀ دوازده ماده ‏اى خود فراتر رفت. کنگرۀ خلق را به‎مجلس مؤسسان تبدیل کرد. از انجمن‏هاى ایالتى به مجلس ملى رسید و تشکیل قشون خلق را در دستور کار خود قرار داد.
بعد از تشکیل مجلس ملى و دولت پیشه ‏ورى، دولت او دست به سه اقدام مهم دیگر زد:
-۱ پیشه ‏ورى طى یک بخش‏نامۀ ده ماده‏اى در نوزدهم دى۱۳۲۴ زبان رسمى و آموزشى را ترکى اعلام کرد و این‏کار مغایرت داشت با شعارهاى نخستین فرقه که زبان فارسى را به ‏عنوان زبان رسمى و ادارى قبول داشت و تنها سه سال اول آموزش را به‎زبان ترکى در دستور کار داشت و از آن به بعد آموزش به زبان فارسى و ترکى بود.
-۲ دولت پیشه‏ ورى برخلاف مصوبات کنگرۀ خلق که اعلام کرده بود تشکیلات پلیس و ژاندارمرى را منحل نمى‏ کند ژاندارمرى را منحل کرد. انیفورم ارتش را تغییر داد و درجات ارتش را شبیه ارتش شوروى کرد. این‏کار، انعکاس فوق‏ العاده منفى در میان نیروهاى نظامى و انتظامى داشت و براى حکومت تهران بهانۀ خوبی برای تجزیه ‏طلب خواندن فرقه بود.
-۳ تصویب لایحه نوین قانون اساسى براى آذربایجان در تاریخ بیست و پنجم دى سال۱۳۲۴ نیز نمى‏ توانست معنا و مفهومى جز جدایى داشته باشد.

به ‏هر روى، این اقدامات، انعکاس خوبى در جامعۀ سیاسى ایران نداشت و نیروهایى که خواهان اصلاحات و دمکراسى بودند در دفاع از فرقه خلع سلاح مى‏ شدند.
سؤالى که مطرح است این است که آیا فرقه به عواقب این اقدامات آگاه نبود یا آگاه بود و تحلیل دیگرى از اوضاع داشت.