محمود اعتماد زاده؛ به آذین و وصیت نامه اش


 

 

محمود اعتماد زاده؛ به آذین و وصیت نامه اش

محمود طوقی

 

به  آذین  که  بود
در ۲۳ دی ۱۲۹۳ در رشت بدنیا آمد . دوران نوجوانی اش در مشهد و تهران گذشت و در سال ۱۳۱۱ برای تحصیل به فرانسه رفت و تا سال۱۳۱۷ درآنجا درس مهندسی دریایی خواند. و در بازگشت به خرمشهر با درجه ستوان دومی به خرمشهر فرستاده شد.
۲ سال بعد به انزلی رفت و در شهریور ۱۳۲۰ در بمباران بندر انزلی توسط متفقین دست چپ اش قطع شد. در سال ۱۳۲۳ از ارتش کناره گرفت. دیگر نه او بدرد ارتش می خورد ونه ارتش بکار او می آمد.
به وزارت فرهنگ رفت و معلم زبان فرانسه و ریاضی شد. اما در این شغل هم زیاد نماند و به کتاب خانه ملی رفت. مدتی هم در دوران وزارت دکتر کشاورز در سال ۱۳۲۵ معاونت فرهنگی گیلان را برعهده گرفت.
با کودتای ۱۳۳۲ از فرهنگ اخراج شد. و به کار ترجمه پرداخت.

به  آذین  و سیاست
گفته می شود در فرانسه با اندیشه های سوسیالیستی آشنا شد و در سال ۱۳۲۳ به عضویت حزب توده در آمد .
در سال ۱۳۴۷ یکی از بنیان گذاران کانون نویسندگان بود .
ودر سال ۱۳۴۹ در اعتراض به دستگیری تنکابنی دستگیر و زندانی شد و کتاب «میهمان این آقایان »حاصل این دوران از زندان اوست .
در سال ۵۶ مرام نامه کانون نویسندگان را او نوشت .
در ده شب شعر انستیتو گوته در مهر ۱۳۵۶ یکی از سازماندهان این مراسم اثر گذار بود. و بیانیه پایانی به قلم و گفتار اوست .
در ۲۶ مهر ۱۳۵۷ سازمان اتحاد دموکراتیک مردم ایران را بنیان گذاشت که در واقع تشکیلات علنی حزب توده بود. بهمین خاطر در اول آبان ۵۷ دستگیر شد و تا ۲۳ دی در زندان بود .
در پلنوم ۱۷ حزب توده به عضویت افتخاری مر کزیت حزب در آمد. و در ضمن دبیر انجمن ایرانی هواداران صلح هم بود.
در سال ۵۸ در پی انتخاب هیئت دبیران کانون نویسندگان با رهبری جدید اختلاف پیدا کرد. هر دو طرف همدیگر را متهم به سیاسی کردن کانون می کردند. مخالفین او مدعی بودند که به آذین می خواست کانون را به یک سازمان جنبی حزب توده بدل کند و به آذین نیز مدعی بود رهبران جدید در پی سیاسی کردن کانون اند. در پی این کشمکش او و کسرایی و ابتهاج و برومند و تنکابنی از کانون اخراج شدند.
در پائیز ۱۳۵۸ به آذین شورای نویسندگان و هنرمندان را درست کرد.
در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ دستگیر شد و تا سال ۱۳۶۹ در زندان بود.
در تیر ۱۳۷۰ خاطرات زندان خود را نوشت.
و در دهم خرداد ۱۳۸۵ در گذشت

کارنامه ادبی اش
۱- از نخستین نوشته اش در سال ۱۳۲۳: داستان های پراکنده تا آخرینش؛ نامه هایی به پسر در سال ۱۳۸۲ ۱۸ اثر نوشتاری از او باقی است .
۲- ۱۶ ترجمه هم  از بالزاک، رومن رولان، شولوخف، شکسپیر، برشت، گوته، اکسل مونته وشارل دو کوستر در کارنامه اش  دارد.

روز  شمار زندگیش:

-۱۲۹۳ ؛تولد
-۱۳۰۵ ؛ کوچ به مشهد
-۱۳۱۱؛ سفر به فرانسه
-۱۳۱۷؛ بازگشت به ایران
-۱۳۲۰ ؛ انتقال به انزلی
-۴ شهریور ۱۳۲۰ ؛ مجروح شدن در بمباران
-۱۳۲۳  ؛خروج از ارتش
-۱۳۲۳؛ چاپ نخستین اثر،داستان های پراکنده
-۱۳۲۷ ؛ داستان بسوی مردم
-۱۳۳۰ ؛ سردبیر ی مجله صدف
-۱۳۳۴ ؛ کتاب نقش پرند
-۱۳۳۶؛ رمان خانواده امین زادگان ،
-۱۳۴۴: نگاهی به صنعت قالی
-۱۳۴۴ : کتاب مهره مار
-۱۳۴۷ ؛ گفتار در آزادی
-۱۳۴۷، بنیان گذاری کانون نویسندگان
-۱۳۴۹ ، دستگیری و زندان
-۱۳۴۹ ؛ کتاب شهر خدا
-۱۳۵۰؛ میهمان این آقایان ،خاطرات زندان
-۱۳۵۱ ؛ از آن سوی دیوار
-۱۳۵۵ ؛ نمایشنامه کاوه
-۱۳۵۸ ؛ برگزیده اشعار گیلکی افراشته
-۱۳۵۸: سفر به دهلی و بلغارستان و افغانستان از سوی جمعیت صلح
-۱۳۵۹ ؛ گزارش چشم و گوش گزارش سفر به افغانستان
-۱۳۷۰ ؛ بار دیگر و این بار
-۱۳۷۱؛ از هر دری
-۱۳۷۲ ؛ مانگدیم و خورشید چهر
-۱۳۷۷؛ بر دریا کنار مثنوی و دید و دریافت
-۱۳۸۲ ؛ نامه هایی به پسر

وصیت  نامه  به  آذین
به آذین در سال ۷۴ وصیت نامه  اش را می نویسد. حدوداً ۵ سال بعد از آزادی و ۱۱ سال قبل از مرگش.
وصیت نامه با شعری از مولانا آغاز می شود و از مرگ خود خبر می دهد و نکته پنهانی ندارد؛

«ای عاشقان ، ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسمان»

و بعد درود می فرستد به مولانا و شمس که استاد و راهنمای او بود و می گوید :

«اما آن چه من دانسته ام»

از این جا ببعد مهم است و باید خم شویم روی درک او از هستی؛
«نه جلال الدینی  به خود هست و نه شمسی
نه زمینی و نه آسمانی
همه یکی است»

یک پرسش: اگر نه زمینی هست و نه آسمانی نه مریدی و نه مرادی و همه این ها یکی هستند، آن یکی چیست؟
پاسخ: «هستی است.»
باز هم یک پرسش: این هستی چیست؟
از این جا ببعد ما با تعریف او از هستی روبروئیم:
«پس و پیش ندارد
بالا و پائین ندارد
بیکران است
ساکن است در ظاهر، اما در جنبش مدام است
دانا و کُنا و بینابه خود است
همه این ها خود اوست
بی نیاز است
بی مهر و کین است
بی کیفر و پاداش است
بی خواست و همه خواست است»

یک پرسش: آیا این تعریف ها از آن  خداست؟

«زیرا به ضرورت در زشتی ها، زیبایی هایی که از هم می زایند و در حس آدمی می آیند»

یک پرسش: آیا منظور او این است که ضرورت زشتی برای آن است که از درون آن زیبایی خلق شود؟
این ابهام در چیست ؟ تبیین زشتی با جهان بینی وحدت وجود چگونه است .؟
اگر همه یکی است زشتی چه معنایی دارد.؟ چرا زشتی ضرور ی است؟ چرا باید زیبایی از درون زشتی بیرون بیاید.؟
آیا این زشتی و زیبایی فقط در حس آدمی می آیند و واقعی نیستند.؟ عینیت ندارند؟

«هستی آفرینش است خود به خود
آغاز و پایانی ندارد
و اگر جدایی به چشم می آید. واقعی نیست، همه یکی است
یک در جلوه های گوناگون»

از وحدت وجود به وحدت شهود می رسیم . در بند های بالا او یک وحدت وجودی است و در این ۲ بند او یک وحدت شهودی است.
«همه هر چه خواهند او خواسته است»

یک پرسش: هر چه همه بخواهند او خواسته است یعنی چه؟
«هر چه گویند و کنند او کرده است»
پرسش: اگر چنین است، آیا می توان یک قاتل را مجازات کرد؟
«او بر خود منت نیست، تاوانی هم نیست»

پرسش: منت نیست، تاوان هم نیست یعنی چه؟

«اما در بازارگاه آدمیان کار دیگر است. گو باش. دغدغه آن نداشتم وندارم.»
پرسش: اگر تمامی آنچه گفته شد مربوط به آدمیان نیست و در بازارگاه آدمیان  بحث دیگری ست این شطحیات مربوط به کیست؟
از بقیه وصیت نامه می گذرم که او باور دارد که دو باره  بدنیا می آید  به هزار صورت در فراموشی از خود که همه اوست. و اعلام می کند نه توده ایست و نه حکومتی.
و در آخر می رسد به هستی «که خود و همه را در او می جوید و خود و همه را به او می بخشد.» و باز روشن نمی کند که مرادش از هستی چیست .

وحدت وجود و وحدت  شهود داستان نویی نیست. اما باید دید این شطحیات ریشه در چه چیزی دارد. و چرا به آذین از ماتریالیسم آگر قبلاً به آن باور داشته است به وحدت وجود می رسد و وحدت وجود زائیده کدام شرایط است .

وحدت وجود چه می گوید:
وجود، حقیقتی است واحد و ازلی .
و جز او هر چه هست حقیقتی ندارد و هر چه بنظر می آید در حقیقت مظاهر گوناگون آن حقیقت واحد است. که به صورت اشیا تجلی می یابند و این ها همه تجلی آن وجود حقیقی واحد هستند .
این تمامی چیزی است که به آذین می گوید .

شطح چیست:
شطح در لغت بمعنای سر ریز شدن دیگ است .و در ظا هر گفتن سخنانی بر خلاف شرع است . و در نزد اهل عرفان کلماتی است که در وقت مستی و ذوق و فنا  از بعضی واصلین و عرفا صادر می شود مثل انالحق گفتن حلاج.

انواع شطح :
شطح در سه سطح قابل بررسی است:
۱- شطح در رفتار:سلوک  ومعیشت و رفتار خارج از عرف
۲- شطح در رویا:دیدن یک رویا و ادامه آن در عالم واقع. مثل خواب دیدن ابوبکر کتانی که در کوه ابوقبیس است بیدار که شد خودرا بالای کوه دید.
۳-  شطح در گفتار :مثل گفتار های حلاج

خاستگاه عرفان
عرفان تبیین ونگاه آدمی از خود و جهان پیرامونش در روزگار شکست و هزیمت است.
زمانی است که آدمی قادر به تغییر و فهم و تحمل آن چه که در عالم واقع می گذرد نیست.
نه می تواند آنچه جاری و ساری است را تغییر دهد. نمی تواند تحمل کند و نمی تواند بفهمد.

یک پرسش؛ چرا؟
برای این که دانسته هایش ذهنی است. به روز نیست. برای این که دانسته های قبلی اش آئینی بوده است. وقتی تمامی جهان را در تاریکی مطلق بدانی و فکر کنی آفتاب فروزان دانش و بینش از پنجره اتاق تو سر بیرون می کند. و نگاهت به دیگران نگاه عاقل اندر سفیه باشد. و بقول حضرت شاملو؛ جهان را به ساده ترین وجه به دو قسمت تقسیم کنی؛ ما و دوزخیان .
روزگاری می رسد که آموزه هایت با آنچه در جهان واقع می گذرد همخوانی ندارد. باید آن آموزه ها را دور بریزی و خود را با اندیشه ای مدرن و علمی مسلح کنی . اما این یک شرط دارد؛ پتانسیل تغییر.
باید این پتانسیل تغییر را داشته باشی.
تغییر از این ریل به آن ریل با تکانه های سختی روبرو ست به این سادگی ممکن نیست. بخصوص زمانی که این آموزه ها آئینی باشد .
به سادگی ممکن نیست از تفکری که تا دیروز و به یک عمر فکر می کردی مرکز حقیقت هستی است دست بشویی و راهی دیگر و کاری دیگر پیشه کنی .
دو راه در پیش روی ماست. باز بینی داشته ها و دانسته ها و نو کردن روح  و ذهن با آموزه های درست و به روز .
راه  دیگر؛ گریز از این زلزله ویرانگر و انکار عالم واقع و پناه بردن به عالم پر رمز و راز ذهن. و توضیح مجدد جهان با پارامتر هایی که پارادوگس اند. و کسی را قادر به نفی و اثبات آن ها نیست. و با خود بگویی: «در بازارگاه آدمیان کار دیگر است. گو باش. دغدغه آن نداشتم و ندارم»

داوری  در مورد  به  آذین
برای داوری در مورد به آذین نمی توان تمامی هست و نیست او را یک کاسه کرد. ما باید به آذین را در ۴ تابلو نگاه کنیم؛
۱- به آذین بعنوان یک داستان نویس
۲- به آذین بعنوان یک مترجم
۳- به آ‌ذین بعنوان یک جوینده راه  آزادی
۴- به آذین بعنوان یک فعال سیاسی

به آذین در داستان و رومان هایش نثری فاخر و رنگین و آهنگین دارد. خوب می نویسد روان و سلیس، به سبک خراسانی اما آثاری در ردیف داستان های برتر نثر فارسی  مثل بوف کور و شازده احتجاب ندارد. و با هدایت و گلشیری و دولت آبادی و احمد محمود فاصله ای محسوس دارد .

اما در ترجمه کار او عالی است و به گفته ای کار او معیار است. هر چند شاملو ترجمه او را از دن آرام نمی پسندید .
در زمینه شعر آثار مکتوبی ندارد. جز پاره هایی در اینجا و آنجا که ملاک اعتبار نیست باید از آن گذشت.
در زمینه تلاش برای آزادی تا سال ۵۷ از چهره های تاثیر گذار و قابل ستایش است .
اما در زمینه کار سیاسی و فعالیت حزبی چون و چرای بسیار دارد.

یخ شکن حزب
به آذین در سال ۵۷ هنگامی که سازمان اتحاد دموکراتیک را درست کرده بود به پرسش گری گفته بود او یخ شکن حزب است راه را باز می کند تا حزب پشت سر او بیاید .
به آذین اما غافل از این امر بود که ناخدای نابلد در دریای پرتلاطم  و طوفانی کشتی را وارد گرداب های هول می کند و به صخره می زند .

مبارزه حزبی کاری غلط
تبدیل یک شاعر و یک قصه نویس به یک فعال حزبی کاری بغایت غلط بود. اما این خطا در آن سال ها مختص به حزب توده نبود. این درک غلط ریشه در تاریخ جنبش چپ داشت.
اردشیر آوانسیان از فعالین حزب کمونیست ایران در خاطراتش  می گوید؛ که برای دیدن و عضو گیری نیما به حزب کمونیست به توصیه برادرش لادبُن با نیما ملاقاتی داشتیم. و وقتی نیما به آن ها  می گوید: «او لنین شرق است» آنها پس می زنند و از خیر عضو گیری او می گذرند.
در قضیه ارانی هم کامران از مسئولین حزب کمونیست ایران در کمینترن دچار همین خبط و خطا شد و ارانی را مچل نوشتن چند جزوه بی ارزش حزبی کرد. و ارانی را دم تیغ گزمگان رضا خانی داد .

براستی در بده بستان حزب و به آذین حزب به  به آذین چه داد.؟
هیچ. یک صندلی شکسته در مرکزیت حزب، آن هم افتخاری مثل دکترای افتخاری و قلابی که به تعارف، دانشگاه ها و دولت ها  به سیاسیون بی سواد می دهند .
و در این بده بستان حزب  چه بدست آورد .؟
کمی  پز دادن به این و آن برای جمع کرن هوادار و در ازای آن  جامعه ادبی م ارا از نویسنده ای جدی و مترجمی طراز اول محروم کرد .
به آذین در فاصله سال های ۵۷ تا ۸۵ چیزی نزدیک به سه دهه می توانست آثاری ماندگار در زمینه ترجمه و داستان و رومان  خلق کند که در زمان حیات و مرگش باقی بماند و آدم های زیادی را تربیت کند .

انصاف در داوری
بی انصافی است که نقد نسبت به حزب توده را تسری بدهیم به به آذین درهواداریش از حزب توده و بیکباره تمامی کارنامه پر بار او را از این زاویه زیر سئوال ببریم و فراموش کنیم که جریان روشنفکری لااقل د ر دو دهه به او دینی بسیار دارد. و این بمعنای گذشتن از خبط و خطا های او از هواداری از آن حزب بلا اشکال نیستو