کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت نهم


 

 

کنکاشی در خوانده ها و شنیده ها – قسمت نهم

محمود طوقی

 

۶۹
گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم

5297

گفته می شود که اگر بپذیریم که سوسیالیسم دوران گذار از سرمایه داری به کمونیسم است روابط تولیدی در این دوران گذار چگونه است.
این پرسش پاسخ روشنی ندارد چون سوسیالیسم بر خلاف فرماسیون های قبلی که هسته های نخستین شان را در فرماسیون های موجود بر پا می کردند امکان چنین بر پایی در این فرماسیون ندارد. در حال حاضر، ما قادر به تحلیل روابط تولیدی خاص جامعه در حال گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیستی، به نحوی دقیق نیستیم، چرا که تجربه متحقق شده ای در این زمینه نداریم.
تجربه های تاریخی انجام شده در بلوک شرق بعلت توسعه نیافتگی اقتصادی شان مدلی دفرمه و بوروکراتیزه و ناقص از شرایط گذار را به منصه ظهور رسانده اند.
در واقع ما یک تجربه واقعی از این دوران در دست نداریم.
انقلاب ۱۹۱۷ در شوروی می توانست تجربه خوبی برای دوران گذار باشد.اما رشد نایافتگی نیروهای مولد در آن جا و درگیر شدن دولت نوپا در یک جنگ داخلی مرگبار انقلاب را وارد سراشیبی از انحرافات کرد و بروکراسی دولتی و حزبی بلای جان انقلاب شد.

۷۰
سازندگان تاریخ و جغرافیا

5298

کمال اطهاری در مقاله دولتی که به جای تاریخ جغرافیا می سازد علت تاریخ ساز نبودن یک دولت را این گونه توضیح می دهد:
اقتصاد تک محصولی
تخریب محیط زیست
بیکاری و تورم
نبود اتحادیه های فراگیر تعاونی مسکن کارگری
نبود تمرکززدایی دموکراتیک
فساد
نبود تولید دانش بنیان
نبود الگوی توسعه
نبود سیاست اجتماعی
نبود نهادهای تمرکززدایی
نبود انتخابات آزاد
نبود سندیکا
نبود حضور قانونی در نظام پولی دنیا
نبود تغییر نظام بهره‌برداری کشاورزی
نبود نظام مالی مسکن کم‌ درآمدها
نبود نهاد بازار رقابتی
نبود سیستمی برای  انتقال ذخایر بانکی از مستغلات و مال‌ها و انحصارات به بخش مولد
نبود نهادها و محیط تولید دانش‌بنیان و قابل رقابت با خارج
نبود اقتصاد دانش بنیان
می داند و در آخر نتیجه می گیرد که تنها تاریخ‌سازان می‌توانند جغرافیا را بسازند.

فشرده خوبی است اما ساده سازی بسیار دارد.

در کشورهای پیرامونی بعلت حضور سرمایه امپریالیستی طبقات اصلی شکل کامل تاریخی خود را نمی گیرند و دولت ها بیشتر فرا طبقاتی اند. و کار این دولت ها دستیابی به ثروت های نجومی از طریق رانت قدرت است. و در ذات این دولت ها توسعه بمعنای واقعی نیست. و از توسعه بیشتر ساختن پل و اتوبان و برج های تجاری را می فهمند.
این حکومت ها خود را متولیان فروش معادن زیر زمینی می دانند. نفتی می فروشند و مالیاتی می گیرند و کارها را رتق وفتق می کنند، همین.

۷۱
زوربا در چاه

5299

از اواخر دوران پهلوی دوم و با لغو سانسور و آزادی کتاب و مطبوعات و وفور کتاب های جلد سفید شغل شریف کتاب فروشی نیز به مشغله های آن روز ما اضافه شد.هر جا می شد دکه ای زد یک کتاب فروشی موقت راه می انداختیم. در دانشکده ها در بیمارستان ها و بالاخره در دکان بلااستفاده یکی از نزدیکان در جنوب شهر. در بیمارستان ها و دانشکده ها مشکل کمتر بود و کار ما این بود که دانشجویی را پشت پیشخوان یا میز کتاب فروشی بگذاریم و بعد به دنبال تهیه کتاب باشیم.
دانشجویان غیرهوادار تحمل می کردند وگاه متلکی هم می انداختند که چه فروشنده های خوشگلی این ها را چطور جذب خودتان کرده اید زیرا  بیش تر اوقات دختران جوان پشت میز کتاب فروشی بودند و کتاب می فروختند. اما در جنوب شهر  با وجود استقبال جوانان و دانش آموزان و معلمین کار ساده نبود و مدام از سوی آدم های خاصی پرسیده می شد که این کتاب ها چیست که می آورید. با گذشت زمان تهدیدها بیشتر شد یک بار هم کوکتل مولوتف به درب بسته کتاب فروشی پرتاب شد. یک بار هم یک جوان تنومندی آمد وکتاب زوربای یونانی را که از همه کلفت تر و دم دست تر بود برداشت وگفت این کتاب کمونیستی است. روز بعد صاحب دکان مراجعه کرد و گفت این زوربای یونانی را جمع کنید و دور بیاندازید. همه می گویند کمونیستی است. هرچقدر هم توضیح می دادیم نیست فایده ای نداشت. دو سه ماه بعد خانم معلم جوانی که به کتاب فروشی زیاد مراجعه می کرد ناپدید شد او را کجا بردن نمی دانستیم اما دیگر از او خبری نشد. و یک بار هم یکی آمد و گفت اگر بروم وسط میدان داد بزنم این ها کمونیستند مردم اینجا شما را تکه پاره می کنند. صاحب دکان هم گفت من از خیر این دکان گذشته ام اما از شر این کتاب ها باید راحت شوم و بعد ما را مجبور کرد همه  کتاب ها را در چاه حیاط پشتی بریزیم. صاحب دکان چشم اش دنبال زوربا بود و اول از همه کتاب زوربا را داخل چاه انداخت. بعدها هم هر بار ما را می دید می گفت  این زوربای  یونانی دیگه کی بود که نزدیک بود کار دست تان بدهد.
راستی زوربا که بود. ایرانی بود یا یونانی. کمونیست بود یا خدا پرست. اگر یونانی بود در ایران چه کار می کرد و حالا کجاست؟ زوربای یونانی نوشته نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی است که توسط محمد قاضی به فارسی بر گردانده شده است.

موضوع کتاب در مورد جوانی است که تصمیم می گیرد با کمک مردی یونانی بنام زوربا که بر حسب اتفاق با هم آشنا شده اند به استخراج یک معدن بروند ولی چون تجربه کافی برای این کار ندارند شکست می خورند. زوربا مردی ست در میانه عمر که شور و شوقی واقعی به زندگی دارد. فکر و روحش از هر نوع تعصبی آزاد است و به ریش همه اندیشه های رایج می خندد. زوربا مردی شوخ و شنگ شجاع  و عمل گراست. زوربا مظهر انسانی آزاده و ماجراجویی واقعی ست و سعی می کند به دوستش درس زندگی بدهد. در طول داستان رابطه این دو رابطه مراد و مریدی می شود.

۷۲
دولت استثنایی

دولت ها و حکومت هایی هستند با مشخصات ذیل:
زاده ی بحران های اقتصادی و بن بست های سیاسی-ایدئولوژیک اند
راه حلٌی موقتی اند
ناشی از یک جنگ مغلوبه یا یک توازن نسبی و موقتی میان طبقات اصلی جامعه اند
نقش میانجیگری مُصلحانه را دارند.
استقلال نسبی دارند
ایدئولوژی ناسیونالیستی، قومی، مذهبی و نژادی دارند. بهمین خاطر مشروعیت توده ای می یابند
پایگاه این دولت لومپن پرولتاریا یا پابرهنه های مزدور است.
هرچند ممکن است در این جا و آن جا با طبقه مسلط اقتصادی بر خوردهایی پیدا بکند اما در تحلیلی نهایی توده ها را سرکوب خواهد کرد.

بهرروی این حکومت ها حکومت هایی طبقاتی و بورژوایی هستند. و اطلاق دولت استثنایی نافی بورژایی بودن آنها نیست.
دولت های استثنایی خاستگاه شان خرده بورژوازی است. به میدان آوردن خرده بورژازی به این خاطر است که وظایفی را که بورژوازی خود قادر نیست توسط اینان به انجام برساند.

علت ماندگاری حکومت های استثنایی:
برآمدن از دل یک انقلاب توده ای
مشروعیت سیاسی
بر قراری ارتباط ایدئولوژیک با بخش میانی توده ها
تبدیل بخش رادیکال خرده بورژوازی به اهرم سرکوب
روبنای مذهبی حکومت
وجود رهبری کاریزماتیک
دولتِ استثنایی در واقع، خود از جنس بحران است؛ و از بحران تغذیه می کند

۷۳
مغلطه در پاسخگویی

5300

پرسش مشخص پاسخ مشخص دارد، با کبری و صغری مشخص خودش. اما اگر برای پاسخگویی با مقدمه ای شروع کنی که ربطی به پاسخ ندارد وارد حطیه مغلطه شده ایم.
۱- عده ای بیانیه ای داده اند که فلان شخص از فلان واقعه تاریخی بی اطلاع بوده است. و باید از او رفع اتهام شود. بگذریم که دلائل مشخص وجود دارد. حالا کسانی در صدد دفاع بر می آیند و بجای رد کردن آن دلائل می گویند در فلان واقعه تاریخی فلان گروه هم مقصر بود. طرح موضوعی که ربطی به این پرسش و پاسخ ندارد. تن زدن از پاسخ مشخص است که خانه آخرش مغلطه است. در حالی که پاسخ روشن است. این آدم مطلع نبوده است و آن دلائل اعتبار ندارد.
نقش آن گروه به صرف اثبات چه ربطی دارد به مطلع بودن این آدم از یک واقعه تاریخی.
۲- ادعا می شود چین کمونیست در پخش ویروس کرونا دست داشته است. پرسیده می شود مگر چین کمونیست است. و تعریف شما از کمونیست چیست. بجای پاسخ مشخص در یک خط، دهها خط قلمی می شود که استالین چقدر و چرا آدم کشت. آدم کشی استالین چه ربطی به کمونیست بودن و یا نبودن چین دارد.
۳- داستان نویس متوهمی این طرف و‌ آن طرف حرف هایی می زند. در یک محفلی می رقصد. رفتار و کردار او نقد می شود.عده ای بمیدان می آیند و پیراهن پاره می کنند که فلانی داستان نویس بزرگی است. دهان گشاد یک آدم چه ربطی به هنر او در داستانویسی دارد. مگر بحث میزان تبحر او در داستانویسی است.
خلاصه کنم از این موارد بسیار است. باید به دونکته توجه داشت:
تفکر باید در حیطه منطق و پاسخگویی در همین حیطه باشد
و دوم خاموشی در زمینه هایی که حرفی برای گفتن نداریم .

۷۴
کشف المحجوب آداب کلام و سکوت

گروهی از مشایخ سکوت را بر کلام فضل نهاده اند و گروهی کلام را بر سکوت
من که علی بن عثمان الجلایی ام می گویم:
کلام بر دو گونه باشد
و سکوت بر دو گونه
کلام یکی حق بود و یکی باطل
و سکوت یکی حصول مقصود و آن دیگری غفلت
پس هر کسی گریبان خود باید گرفت اندر حال نطق و سکوت
اگر کلامش به حق بود گفتارش بهتر از خاموشی
و اگر باطل بود خاموشی بهتر از گفتار
و اگر خاموشی از حصول مقصود او مشاهده بود خاموشی بهتر از گفتار
و اگر از حجاب و غفلت بود گفتار بهتر از خاموشی
و عالمی اندرین دو معنا سر گردانند
گروهی از مدعیان مشتی هدر و هوس، عباراتی از معانی خالی بر دست گرفته اند
و می گویند که: گفتار فاضل تر از سکوت
و گروهی از جهال که چاه از مناره نشناسند، سکوت به جهل خود باز بسته اند
و می گویند: خاموشی بهتر از گفتار
و این هر دو چون همچون همدیگر باشند
تا کرا فرا گفتار آرند و که را خاموش کنند که اصل این معانی آن است.

۷۵
حمید مصدق

5302

حمید مصدق در سال ۱۳۱۸ در شهرضا متولد شد. چند سال بعد به‌ همراه خانواده‌اش به‌ اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی هم‌مدرسه بود و با آنان دوستی و آشنایی داشت.
مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکدۀ حقوق شد و در رشتۀ بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشتۀ حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و در سال۱۳۵۰ در رشتۀ فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکدۀ علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به‌تدریس پرداخت. مصدق تا پایان عمر عضو هیأت علمی دانشگاه بود و مدتی نیز سردبیری مجلۀ کانون وکلا را به‌عهده داشت. حمید مصدق در هشتم آذرماه ۱۳۷۷ بر اثر بیماری قلبی در تهران درگذشت.

منظومه‌ها و اشعار
نخستین اثر وی منظومه ی بلند “درفش کاویانی” در سال ۱۳۴۰ منتشر و در همان سال توقیف شد
دومین کتاب شعر مصدق، منظومه ی “آبی، خاکستری، سیاه” است که در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. این منظومه حال و هوایی لیریک و درعین حال اجتماعی دارد
“در رهگذار باد” سومین منظومه ی مفصل مصدق نیز نخستین بار در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید
“از جداییها”، “سالهای صبوری” و “شیر سرخ”، از دیگر آثار شعری حمید مصدق هستند که به ترتیب در سالهای ۱۳۵۸، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۶ منتشر شده اند. مجموعه ای از آثار او در سال ۱۳۶۹ در کتابی به نام ” … تارهایی” گردآوری شده است .

ویژگی شعر مصدق
سادگی، روانی و صمیمیت ویژه گی شعر اوست.
شعر او شعری  بیدروغ بود با تصنع فاصله داشت و دارای خصلت های پیامرسانی نیز بود، به همین خاطر به میان مردم و جامعه راه یافت.
شعر مصدق سهل و ممتنع بود یعنی در ظاهر بسیار ساده و روان به نظر می رسید. شعر سهل و ممتنع، شعری است که سُرایش آن آسان به نظر می آید ولی تقلید کردن از آن در عمل دشوار و در حد محال است.
مصدق در سروده هایش از اسطوره سود می جست. و عناصر اساطیری در شعر او کاربرد سیاسی و اجتماعی داشت.
مصدق شاعر طبیعت گرا بود و نگرش وی به جامعه و انسان نیز از دید طبیعت گرایی او بود.
عناصر طبیعی در شعر او غالباً نوعی سمبل اجتماعی بودند و در واقع عناصر خیال او دارای سه جنبۀ نمادگرایی، طبیعت گرائی و اسطوره گرائی بود که همگی دارای درون مایۀ اجتماعی بودند.

تاثیر شاعران دیگر در او
بنظر می رسد درک لام و لحن تحت تاثیر فریدون مشیری، مهدی اخوان ثالث و سیاوش کسرایی بود.
مصدق در کل شاعری نوقدمایی در قالب نیمایی بود.
که شعرش «فریاد» می‌زد اما بوی شورش و عصیان نداشت.
شعر او علاوه بر جنبه‌ی عاشقانه‌ جهت‌گیری سیاسی نیز داشت، هرچند که هیچ وقت به‌طور مستقل هرگز فعالیت سیاسی آشکاری نداشت.

مصدق و سیاست
مصدق شاعری معتدل بود و سیاسی به معنای وابستگی اخص کلمه نبود. با این همه مدت دو ماه طعم زندان سیاسی را چشیده بود.
داستان سرایش منظومه “درفش کاویانی” در سال ۱۳۳۹ هنگامی که دانشجوی حقوق بود برای کار به کوره پزخانه های اطراف تهران رفت و سرایش این منظومه تحت تاثیر زندگی کارگران کوره پزخانه  آغاز شد. نخستین شنوندگان این منظومه کارگران کوره پزخانه بودند که شب ها بخش های سروده شده را برای آن ها می خواند تا ببیند کارگران تا چه میزان با این منظومه رابطه می گیرند.

حمید مصدق و فروغ فرخزاد
گفته می شود مصدق عاشق فروغ فرخزاد بود که به هم نرسیدند. و شعر زیبا و عاشقانه سیب به همین داستان اشاره می کند.

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

و فروغ در جواب حمید مصدق می نویسد:

من به تو خندیدم چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.

رویدادها
شاخه ها