جستارهایی پیرامون انسان و جامعه (قسمت پنجم)


 

 

جستارهایی پیرامون انسان و جامعه – جستار پنجم

محمود طوقی

 

۴۴
زنده باد تروتسکی

از ابتدای شروع کار قصدم این بود که پس از مدتی به تهران بروم. اما بدلایلی بسیار ماندنی شدم. آشنایی هر چه بیشتر با محیط و مردم و عادت به تخته قاپو شدن که یادگار پدرانم در هزاره اعصار بود و بالا رفتن هر چه بیشتر سن و محافظه کار شدن به تبع گردش خون و کندی عضلات و باقی قضایا و عادت به نشستن در یک جا و نگریستن بی پایان به کار دنیا و دل کندن از مرکزنشینانی که حرفی برای گفتن و کاری برای کردن ندارند. و بالاتر از همه چنته خالی از مال دنیا برای شکستن کمر کرایه خانه و مطب و هزار خرج و برج دیگر.
و گذشت ماه از پی ماه و سال از پی سال و باز کردن و بستن چشم ها به روز و شب و دیدن فقر و فاقه و بی خبری مردم.
و خجالت کشیدن از کیسه گوشت یا میوه که در جلو چشمان مردم بی چیز به خانه بیاوری و دچار عذاب وجدان شدن از این که ساعتی بعد از کار کشنده بنشینی و چیزی بخوری و نگاه کنی و ببینی که بعد از این همه سال و چشم در چشم دوختن فقر و ناداری مردم هنوز به فقر مردم عادت نکرده ای و فکر کنی که برای رهایی از این چرخه فقر و فاقه تنها انقلابی لازم است آن هم نه یک انقلاب ملی و محلی که انقلابی جهانی و ناگاه بیاد بیاوری آن مرد بزرگ را که تروتسکی می خوانندش و تو روزگاری می پنداشتی مرتدی بیش نیست و بعد بلند شوی و کلاه از سر بر گیری و برای نخستین بار بگویی زنده باد تروتسکی بعد از آن همه خواندن و نوشتن و سر و کله زدن با متون و آدم ها و دل بستگی تام و تمام به مارکس و انگلس و لنین.

۴۵
داستان ما و افغان ها

kargaran-afghan

افغانستان در گذشته هایی نه چندان دور پاره ای از ایران بزرگ بود. در زمان حکومت های نالایق قاجار و در زمان محمد شاه بیق مشنگ توسط پیر دغلکار استعمار از ایران کنده شد اما جزء ایران فرهنگی تا ایران باقی ست خواهد بود.
با این که بسیاری از مفاخر فرهنگی ما متولد افغانستان هستند اما اکنون و ظاهراً دو کشور جدا سر هستیم.

بقدرت رسیدن چپ ها در افغانسان می توانست شروع خوبی برای نزدیکی ما باشد. اما در اثر عقب ماندگی های تاریخی و نفوذ بی امان استعمار و برآمدن رهبران دینی توسط سرویس های اطلاعاتی امریکا و پاکستان، برادان افغانی ما را در گرداب افراطی گری فرو بردند و فاجعه آغاز شد. و این فاجعه باعث مهاجرت گسترده افغان ها به ایران شده است که هنوز هم ادامه دارد.

در بازار کار ایران کارهای سخت مثل کارهای ساختمانی، حمل و نقل، دامداری ومرغداری و کشاورزی و … همه توسط افغان ها انجام می شود و همه مردم مدیون کار و زحمت آن ها هستند اما با وجود سابقه چهل سال سکونت و تولد فرزندان و نوه ها در ایران همه هنوز مهاجر محسوب می شوند و از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم هستند. آن ها دیگر بعد از گذشت دهه ها به بخشی از جامعه میزبان بدل شده اند و نمی شود با یک فرمان آن ها را به کشور مبدا فرستاد و حل مشکلات و مصائب آن ها باید بخشی از راه حل های آینده مشکلات ایران باشد.

واقعیت این است که آنقدر مشکلات جامعه ما زیاد است که این مشکل در میان آن ها گم شده است اما آن ها را دیگر باید بخشی از جامعه ایران به شمار آورد و دولت ها باید در قبال آن ها مسئولیت بپذیرند.

۴۶
تفاوت دموکراسی کلاسیک با لیبرال دموکراسی

liberaldemocracy

در نزد مبدعین دموکراسی لیبرال دموکراسی کلاسیک که دموکراسی اکثریت بود نوعی استبداد تلقی می شد.

وقتی بنجامین فرانکلین می گفت:
دموکراسی (کلاسیک) یعنی رای گیری از دو گرگ و یک گوسفند برای آن که معلوم شود ناهار چه بخورند اشاره به همین مطلب است.
بهمین خاطر در نقد دموکراسی کلاسیک دموکراسی لیبرال ابداع شد. و آن ها ارزش های لیبرالی مثل آزادی های سیاسی و حقوق بشر را پیش شرط دموکراسی قرار دادند. شیفت پارادایم دموکراسی از مستقیم (یونان باستان) به نماینده محور و حزبی و شکل رومی هم از دیگر ثمرات این نگرش مدرن در دموکراسی جدید بود. محدود کردن قدرت، چه قدرت حاکم، چه قدرت اقلیت و چه قدرت اکثریت مردم، یکی از نتایج حضور اندیشه لیبرالیسم در مفهوم دموکراسی است .

۴۷
نکاتی پیرامون تکامل انسان

takamol-ensan

۱- فرق تکامل و فرگشت
در ترجمه اولوشن تکامل ترجمه جا افتاده ایست. اما بنظر عده ای معنای درست اولوشن تکامل نیست فرگشت است.
اولوشن همان تکامل نیست. تکامل بار معنایی دارد و یک روند رو به جلوست اما فرگشت نه. در فرگشت تکاملی در کار نیست. موجودات الزاماً بسوی تکامل نمی روند. در فرگشت باید نداریم یک موجود اگر نتواند تطابق کند از بین می رود. و هر موجود طبق فرایند فرگشت به توانایی هایی می رسد که باعث بقای اوست.

۲- در بدن انسان های کنونی ۵ در صد ژن نئاندرتال ها وجود دارد که در ژن افریقایی ها نیست که معلوم می شود آن ها در خارج از افریقا فرگشت داشته اند.

۳- انسان های کرومانیون و هوموهابیلیس و هوموارکتوس و نئاندرتال زیر گروه های هوموساپینس بوده اند که منقرض شده اند.

۴- سیستم عصبی انسان به مرور پیشرفت کرده است و ظرفیت بیشتری پیدا کرده است اما تفاوت ماهوی با دیگر موجودات ندارد.

۵- سابقه عقل انسان به ۲۰۰ هزار سال پیش بر می گردد. این عقل همان ابزارسازیست. ابزار سازی در سمور آبی و کلاغ و موریانه ها هم هست اما حافظه و اندوختن تجربه مرز عقل انسان و جانوران است.

۶- از آن جا که ساخت ابزارهای ترکیبی و پیچیده، توسط یک نفر ممکن نبود، موجود ابزارساز می باید با تشکیل کلونی های بزرگ، و به کمک زبان تجارب اندوخته شده و دانش نسل های مختلف را حفظ و منتقل می کرد.

۷- در کنار توانایی های ذهنی، جنبه های دیگری هم برای ساخت و استفاده از ابزار وجود داشت مثل زاویه ۹۰ درجه بین انگشت اول و چهار انگشت دیگر، محل قرا گیری چشم ها در سر که باعث میدان دید مناسب و امکان درک عمیق تری می شد.

۸- اطلاعات به دو طریق منتقل می شد، انتقال ژنی و انتقال تجربیات ودانش ها و مهارت ها همراه باورها و فرهنگ به شکل مستتقیم و بین النسلی.

۴۸
تفاوت زبان انسان و حیوان

6986

زبان حیوانات فقط قابلیت انتقال افعال زمان حال ِ ساده را دارد؛ من خشمگین هستم. یک میمون نمی تواند به میمون دیگر بگوید: من دیروز خشمگین بودم.
اما زبان انسانی قابلیت انتقال داده ها را  به فرم های زیر دارد:
انتقال طولی: روش ساخت نیزه  توسط پدر به فرزند
انتقال عرضی: دو تا همبازی به هم روش ساخت نیزه را یاد می دهند
انتقال مورب: پدر دوستتان به شما روش ساخت نیزه را یاد می دهد
انتقال معکوس: شما به پدرتان روش ساخت نیزه را یاد می دهید
انتقال مورب معکوس: شما به پدر دوستتان روش ساخت نیزه را یاد می دهید

فرم دیگر:
پدرتان به شما می گوید که پدرش چطور نیزه درست می کرد (گذشته)
پدرتان به شما می گوید ببین چطور نیزه درست می کنم (حال)
پدرتان به شما می گوید می خواهم فلان نیزه را درست کنم (آینده و آرزو)

حالا از ترکیب موارد گفته شده، چه چیزی بدست می آید؟
شما به پدر دوستتان میگویید که پدرم میگفت، پدربزرگم آرزو داشته نیزه ای به فلان شکل درست کند
این است خاصیت جادویی زبان انسانی که با در هم نوردیدن زمان و نسل ها، باعث هم افزایی شدید تجربیات و غنای تجربیات و دانسته ها در بشر می شود.

نقش قصه و روایت
تبلور خاصیت جادویی زبان در قالب قصه و روایت خود را نشان می دهد.
انسان تجربه و دانش خود را در قالب روایت و داستان به نسل های بعدی منتقل می کند تا در ذهن نسل بعدی کپی شود. روایات و قصه هایی که واجد سازگاری باشند در اذهان بعدی کپی  و به مرور غنی می شوند. این کپی سازی از قوانین و سازوکار فرگشت تبعیت می کند. و هوش و دانش بشری به سرعت به نسل بعدی منتقل می شود.

۴۸
انسان و آزادی؛ گزاره ها و پرسش ها

گفته می شود:
۱- بشر همان است که خود می سازد
۲- بشر آزاد است
۲- بشر در برابر خود ارزش ها یا دستوراتی ندارد که رفتار او را مشروع کند بلکه خود باید این اخلاق و ارزش ها را برای مشروعیت رفتار خود خلق کند
۳- انسان تنهاست وهمیشه تنها بوده است و همیشه تنها خواهد بود بدنیا آمده است بدون آن که خود بخواهد و بدون آن که تمایل او باشد
۴- انسان مسئول همه کارهایی ست که می کند.
۵- انسان محکوم است که بدون هیچ کمکی از بیرون خود را و جهان خود را بسازد.
۶- انسان موجودی وانهاده است باید از این وانهاده گی خود بیرون بیاید
۷- انسان برای انتخاب آزادی آزاد هست ولی در برابر این آزادی مسئولیت دارد
۸- انسان محکوم به آزادیست بدین معناست که آدمی راهی ندارد جز آن که خود آزادانه به بهبود جهان برخیزد و آن کند که می خواهد و جهان را معنادار کند. ارزش بیافریند و جهان را ارزشمند کند. انسان محکوم است برای این تک افتادگیش جهان را معنادار کند.

پرسش ها
۱- در شرایطی که  انسان در محاصره گرسنگی و ناآگاهی ست و از هر سو نیروهایی خارج از کنترل او بر اوهجوم می آورند چگونه همان است که خود می سازد.

۲- انسانی که در گرو سیر کردن شکم خود در یک جنگ طبقاتی ست چگونه آزاد است.

چگونه باید بر وانهادگی خود غلبه کند.
چگونه جهان بی معنای خود را معنادار کند.
چگونه برخیزد  و در جهانی که او از سوی قدرت های مسلط سلب اختیار شده است مسئولیت کارهایی که بر او تحمیل می شود را بپذیرد.

۴۹
جوامع مدرن و پیشامدرن

یکی از مشخصه های جوامع وامانده در دوران پیشامدرن ساده اندیشی است. این جوامع؛ پاسخ محور، مطلق گرا، تقلیل گرا با تفکراتی کلیشه گرا هستند.
در مقابل جوامع پیشا مدرن جوامع مدرن هستند که جوامعی اند پرسش محور با تفکری انتقادی نسبت به آن چه در اطراف آن ها می گذرد.
در جوامع پیشامدرن با تقلیل مفاهیم روبرو هستیم. تقلیل مفاهیم ریختن مفاهیم نو در قالب مفاهیم کهنه است. در جوامع پیشامدرن قضاوت به تاریخ بر اساس کلیشه ها و حب و بغض هاست. و نگاه به تاریخ نگاهی نوستالژیک است. اسطوره هایی شکل می گیرند که مصرف سیاسی دارند و ریشه در واقعیات تاریخی ندارند.
در جوامع پیشامدرن بر اساس تفکرات کلیشه ای و ذهن های تنبل جامعه بدنبال پاسخ های سهل الهضم می گردد و کسی گوی را از دیگران می رباید که پاسخ هایش ساده فهم تر و به چارچوب های فکری جامعه نزدیک تر باشد. کوتوله های سیاسی جای اندیشمندان را می گیرند  و جامعه را قدرت طلبان بجایی می کشانند که عاقبتش ویرانی ست. پوپولیسم در چنین جوامعی روی خشت می افتد. در جوامع پیشامدرن فرصت طلبان و حقه بازان با ساده کردن مفاهیم پیچیده وتقلیل مفاهیم و تحریف مفاهیم جامعه را بسوی افراطی گری و قشری گیری و سطحی اندیشی سوق می دهند.

۵۰
دوران های مختلف اندیشه انسانی

۱- توهمات شنیداری
زمانی که انسان های باستانی نداهایی می شنوند.
حدوداً ۴ هزار سال قبل از میلاد مسیح دوران ناآگاهی انسانی ست. می شود گفت این دوران دوران، دوران اسکیزو فرنیک انسان هاست. انسان نمی تواند بین واقع و توهم فرق بگذارد. انسان ها نداهایی را در ناخودآگاه خود می شنود که به او می گوید چگونه محصول بکارد  و درو کند یا به جنگ برود یا نرود. در این دوران انسان ادراکی آگاهانه از خود و محیطش ندارد مثل جانوران در کلونی های خود زندگی می کند. این دروان دروان شکل گیری بت هاست و بت ها سمبل همین نداها بودند. بت در این دوران سمبل خدا نبود خود خدا بود. بت ها با انسان ها حرف می زدند و انسان ها با بت ها مشورت می کردند.

۲- دوران پریان و فرشتگان
با پیشرفت انسان نداها در ناخود آگاه انسان خاموش شدند و فرشتگان و پریانی بوجود آمدند که نیمی انسان و نیمی خدا بودند. این دوران مصادف است با استفاده انسان از دو نیمکره مغزش. دیوها نیز در این دوران بوجود آمدند و نشانه رهاشدگی انسان بود.

۳- غیبگویی و فال گیری
با فاصله گرفتن انسان از نداهای درونی و بت ها و خدایان انسان به غیبگویان و فالگیران متوسل شدند تا در تصمیم گیری ها کمک شان کنند. از این دوران ببعد است که انسان تلاش می کند جهان را بگونه ای دیگر تبیین کند نخست با آموزه های دینی و بعد با آموزه های فلسفی و در آخر با آموزه های علمی.