یادی از ویدا حاجبی


 

 

یادی از ویدا حاجبی

محمود طوقی

 

یادی ازویدا  حاجبی

چهار زن
در فردای باز شدن درب زندان های شاه نام چهارزن در سازمان چریک های فدایی بلند آوازه بود:
۱- ربابه عباس زاده دهقانی – معروف به اشرف دهقان
۲- ویدا حاجبی
۳- رقیه دانشگری
۴- مستوره احمد زاده

ویدا حاجبی که بود

در سال ۱۳۱۴ بدنیا آمد. و ۸۱ ساله بود که درگذشت. در سال۱۳۳۵ از مدرسه عالی معماری در پاریس فارغ التحصیل شد و در سال ۱۳۴۰جذب  اندیشه های چریکی درامریکای لاتین شد. مدتی در ونزوئلا بود. و بعد به کوبا و الجزایر رفت.
به ایران آمد و در سال۵۱ دستگیر شد و بشدت شکنجه شد در سال ۵۶ از سوی سازمان عفو بین الملل بعنوان زندانی سال برگزیده شد. و در سال ۵۷ از زندان ازاد شد.
مدتی در سازمان چریکهای فدایی خلق بود. اما بعلت اختلافاتی که پیدا کرد در سال ۵۹ بهمراه عده ای دیگراز کادرها از سازمان جدا شد و جناح چپ را بوجود آورد و با اوج گیری سرکوب جریانات چپ رادیکال و دستگیر شدن نزدیکانش در سال ۶۱ از ایران خارج شد . به پاریس رفت و مدت ده سال مجله آغازی نو را منتشر  کرد.

مروری کوتاه به کتاب یادها
از کودکی او و زندگیش در خانه پدریش که مالکی است میان مایه می گذریم. اما دوران نوجوانی او همزمان است با بر آمدن حزب توده و ملی شدن نفت و کودتا و سرکوب جنبش. و محاکمه مصدق و اعدام دکتر فاطمی و افسران توده ای.
حاجبی در یکی از جلسات دادگاه مصدق حضور می یابد و جنگ کودتا را با رهبر ملی شدن نفت می بیند. اما او هنوز علیرغم آن که خواهرش پری از اعضا سازمان جوانان حزب توده است گرایش حزبی ندارد.
بعداز تحصیل یک سالی معلم می شود . و در سال ۱۳۳۵ برای تحصیل به فرانسه می رود تا پزشکی بخواند. اما سر از دانشکده معماری در می آورد.

فرانسه
در فرانسه با فرح دیبا؛ همسر بعدی شاه همکلاس و دوست می  شود. در آن زمان ویدا هنوز گرایشات کمونیستی نداشت. و این که فرح می گوید حاجبی می خواست مرا کمونیست بکند درست نیست.

ویدا و فرح دیبا
۱- ویدا در ایران در مسابقات بسکتبال بین دو دبیرستان دخترانه در تیم مقابل فرح دیبا بازی می کند. دو دبیرستانی که از نظر بافت طبقاتی وابسته به اقشار مرفه جامعه بودند.
۲- در پاریس در همان دانشگاهی درس معماری می خواند که فرح دیبا درس می خواند. و بزودی دوستانی صمیمی می شوند.
۳- در بازگشت به ایران فرح حاجبی را به خانه قطبی دایی اش دعوت می کند و به او اطلاع می دهد ملکه ایران شده است.
۳- حاجبی در بازگشت مجددش به ایران در سال ۵۱ دستگیر و بشدت شکنجه می شود و تا سال۵۷ در زندان شاه می ماند.
۴- در سال ۵۶ حاجبی بعنوان زندانی سال۵۶ از سوی سازمان عفوبین الملل انتخاب می شود . واین در حالی است که فرح بعنوان همسر پادشاه از چهره خوبی دربین مردم بر خوردار نیست.
۵- سال ۵۷ ویدا بعنوان یک قهرمان از زندان آزاد می شود و فرح بعنوان یک خائن از ایران می رود.
۶- در سال ۶۱ هر دو بعنوان یک تبعیدی در فرانسه  اند. ویک ملاقات در خیابان دست می دهد . فرح می پرسد چه می کنی؟ و ویدا می گوید: درحال تدارک انقلاب بعدی ام.
۷- سال هفتاد دختر فرح فوت می کند و حاجبی طی پیامی به او تسلیت می گوید . وفرح به ویدا تلفن می زند. و فرح می پرسد چرا داستان به اینجا کشیده شد. و ویدا به او می گوید: از ماست که برماست. همان موقعی که من در اوین شکنجه می شدم ساواک مشغول آماده کردن دیگران برای کسب قدرت بود.

چند پرسش:
۱- چگونه می شود دو نفر با یک  پایگاه طبقاتی ؛
– در یک شهر تحصیل می کنند
– و در یک تیم بازی می کنند
– و در یکسال به پاریس می روند
– و یک درس می خوانند
یکی ملکه می شود ودیگری انقلابی.
یکی زندانی می شود دیگری زندانبان.

چه عواملی نقش داشته اند:
– خانواده
– دوران کودکی
– دوران نوجوانی
– تاثیر برادر وخواهر بزرگتر و دوستان همکلاسی
-دانشگاه و همکلاسی ها
– جامعه و تحولات انقلابی
– ودر آخر بازی سرنوشت و تصادف

۲- آیا در تمامی سال های ۵۷-۵۱ که ویدا زندان بود فرح بصرافت افتاد حال ویدا رابپرسد و یا برای رهایی او تلاش کند.
۳- ارزیابی فرح از این ستم آشکار چه بود.
۴- برنده و بازنده این بازی سرنوشت که بود
۵- چه کسی قضاوت می کند که حق با چه کسی بود: ویدا یا فرح
نیما یوشیج می گوید : آن که از پشت ما می آید با الک می آید . که اشاره اش به قضاوتی است که تاریخ در مورد ما می کند . در مورد آنانی که باعث سیه روزی مردم خود بودند و آنهایی که برای بهروزی مردم خود رنج های بسیاری را بر دوش کشیدند.

سفر به مسکو

در سال ۱۳۳۶از طریق حزب توده به جشن جوانان دموکرات به مسکو رفت اما فقر و جو پلیسی مسکو اثری منفی در او گذاشت

سفر به ونزوئلا
درسال ۱۳۳۹ ویدا به ونزوئلا سفر کرد و بهانه سفر دیدن دانشگاه مدرن معماری کاراکاس بود. اما سفر علت دیگری هم داشت : اوسوالدو همسرآینده اش.
درآن جا با حزب کمونیست ونزوئلا آشنا شد که بتازه گی قانونی شده بود و اسوالدو یکی از رهبرانش بود. ویدا هنوز کمونیست نبود.
ویدا در دانشکده معماری کاراکاس مشغول به تحصیل شد و با اسوالدو ازدواج کرد . و سال ۱۳۳۹ پسرش رامین در مریدا بدنیا آمد . اسوالدو در دانشگاه استاد حقوق بود.
در کاراکاس به ارتش ازادیبخش ملی که سازمانی در جنب سازمان جوانان حزب کمونیست بود نزدیک شد. این ارتش تحت تاثیر انقلاب کوبا به مبارزه پارتیزانی گرایش داشت. و کمی بعد بعضویت ارتش در آمد.
ارتش بزودی از حزب فاصله گرفت و وارد فاز عملی شد. ویدا مسئول نقل و انتقال سلاح بود.
با سرکوب ارتش و کشته شدن برادر و خواهر اسوالدو بین ویدا و همسرش فاصله افتاد و ویدا با رامین سه ساله ونزوئلا را ترک کرد. ویدا در این زمان خود را متعلق به جنبش مبارزه مسلحانه می دانست.
اواسط سال ۴۱ به ایران بازگشت. در این زمان فرح ملکه ایران بود و علیرغم خواست او ویدا حاضر به ملاقات با او نشد.
کمی بعد او ناظر درگیری های سال های ۴۲-۴۱ بود.

سفر به فرانسه
در ایران موفق به پیدا کردن کار نشد . پس بناچار به پاریس برگشت تا تحصیلاتش را به پایان برساند.
در پاریس همسر سابقش را دید و او ویدا را به الجزایر دعوت کرد.
ویدا تحصیل را رها کرد و راهی الجزایر شدد. درآن سال ها الجزایر بعد از کوبا دومین کانون انقلاب بشمار می رفت. و بن بلا رئیس جمهور با کمک چه گوارا مسئول سر و سامان دادن به جنبش های چریکی بود. کمی بعد ویدا چه گوارا را در الجزایر ملاقات کرد.
چه گوارا در سخنرانیش در کنفرانس آسیا- افریقا از شوروی و چین بخاطر سیاست های شان به سختی انتقاد کرد. در بازگشت به کوبا چه گوارا راه دیگری را برگزید. او نخست به کنگو و بعد به بولیوی رفت. و در سال ۴۶ ۱۳ کشته شد.

بازگشت به پاریس
با سقوط بن بلا در سال۱۳۴۴ ویدا به پاریس بازگشت. تحصیل و نبود پول کافی او را به ایتالیا کشاند جایی که ایرما خواهر اسوالدو می توانست او را حمایت کند. اما مدتی بعد برای تمام کردن تحصیلش به پاریس بازگشت.

سفر به پراگ
در تابستان ۱۳۴۴اوسوالدو از طرف حزب کمونیست ونزوئلا به پراگ اعزام شد برای کار در دبیرخانه مجله صلح و سوسیالیسم. و اوسوالدو از ویدا خواست تا به پراگ بیاید . ویدا بار دیگر تحصیل را رها کرد و راهی پراگ شد.
محیط سرد و پلیسی پراگ او را خوش نیامد و فهمید که هیئت دبیران مجله صلح و سوسیالیسم دکوری بیش نیست وهمه کاره  مجله روس هایند.

سفر به کوبا
در سال ۱۳۴۵ به کوبا رفت . برای شرکت در کنفرانس سه قاره. این کنفرانس  قرار بود در برابر قدرت های جهانی بدیلی باشد برای استقلال و توسعه آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین که اسوالدو بانی آن بود. اهمیت این کنفرانس در این بود که اختلاف شوروی و چین در حال شکل گرفتن بود و یک آلترناتیو دیگر ضرورت داشت .
در کوبا آموزش چریکی دید تا بتواند با شبکه های حامیان چه گوارا در ارتباط باشد و این زمانی بود که چه گوارا کوبا را ترک گفته بود . اما با کشته شدن «ال  چه» در اکتبر ۱۹۶۷ این برنامه به فراموشی سپرده شد .

سازمان انقلابی
به واسطه خواهرش و همسر او حسن قاضی ،محسن رضوانی از رهبران سازمان انقلابی حزب توده از او خواست تا گروهی از سازمان انقلابی را برای آموزش های چریکی به کوبا ببرد . این کار انجام شد اما آنها تمایلات چینی داشتند و کاسترو و چه گوارا را خائن می دانستند چرا که بنفع چین موضع نمی گرفتند .

سفر به فرانسه
در سال ۱۹۶۸ از کوبا به فرانسه رفت. و تحت تاثیر تحولات ماه  می آن سال ها قرار گرفت. جنبشی فراگیر که بعد از مدت کوتاهی سرکوب شد . که خود باعث بوجود آمدن گروه های چریکی: اکسون دیرکت، در فرانسه و بادر ماینهوف در آلمان و بریگاد سرخ در ایتالیاشد .

بازگشت به ایران
در سال ۴۸ به ایران بازگشت و ساواک در فرودگاه پاسپورت او را گرفت .
قبل از آمدن به ایران در کنگره دانشجویان ایرانی شرکت کرد . کار او در این کنگره ترجمه  حرف های یکی از نمایندگان امریکای لاتین بود که از طرف فدراسیون دانشجویان سوسیالیست آمده بود که مرکز آن در مغولستان بود و کنفدراسیون تلاش داشت جای حزب توده را در این فدراسیون بگیرد .
اما این شرکت از چشم ساواک دور نمانده بود و ساواک از طریق گزارش سیا در جریان کار ویدا بود و در این گزارش مامور سیا ویدا را رابط بین الملل گروه های چریکی معرفی کرده بود .

در ایران تحت مراقبت شدید ساواک قرار گرفت و ساواک تمامی درها را برای کار بروی او بست .
بلاخره در دفتر منوچهر مقتدر از دوستانش  کاری یافت .
مدتی بعد به ساواک احضار شد و در مورد سفر هایش سئوالاتی کردند .
بعد از مدتی به کمک شاهرخ مسکوب به موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی رفت. که فیروز توفیق از آشنایانش رئیس آن بود . و در بخش روستایی و عشایری مشغول بکار شد .
چند باری بخاطر سفرهای تحقیقاتی اش به ساواک برده شد که بخیر گذشت.

دستگیری
در دوم مرداد ۱۳۵۱ دستگیر شد . کمی قبل از دستگیری  مصاحبه سیاوش پارسا نژاد پخش شد که اظهار ندامت می کرد. سیاوش از کادرهای سازمان انقلابی بود و یکی از کسانی بود که توسط ویدا در کوبا دوره چریکی دیده بود .

شکنجه در اوین
در اوین پرویز پابتی در بازجویی اش حاضر شد و از او خواست تا همکاری کند وگر نه کشته خواهد شد. بعد از شکنجه بسیار از او در مورد محل اختفاء شعاعیان و اسلحه پرسیدند. که رویه کار بود
ویدا با شعاعیان همکار و دوست بود اما همرایی سیاسی و عقیدتی نداشت. ویدا  دستنویس شورش راکه از کار های اساسی شعاعیان بود هم  خوانده بود .
علت واقعی دستگیریش گزارشی بود که  سیا به ساواک داده بود. در این گزارش سیا او را رابط بین المللی گروه های چپ ارزیابی کرده بود . و ساواک دوستی او را با شعاعیان بهانه دستگیری کرده بود.
بعلت شکنجه زیاد ۲ ماه بستری شد . و۷ ماه بعد نیز بی ملاقلات بود.
مقاومت حماسی و فشار افکار عمومی باعث شد که در سال ۵۵ از جانب عفو بین الملل بعنوان زندانی نمونه سال انتخاب شود.
در سال ۵۷ بدنبال تحولاتی که در شرف وقوع بود  جزو اولین گروهی بود که از زندان آزاد شد.
با سقوط رژیم شاه به فداییان پیوست و در روزنامه کار ارگان سازمان چریک های فدایی خلق مشغول به کار شد.
در سال  ۵۸ پدرش درگذشت. مادرش را هم که در زمانی که در زندان بود از دست داده بود.
خرداد ۵۹ انشعاب اقلیت صورت گرفت. اختلاف بر سر تحلیل حاکمیت بود . ویدا و عده ای دیگر با اقلیت نزدیکی های بیشتری داشتند اما بنا به دلایلی در اکثریت ماندند. تصورشان بر این بود ؛ جدا از اختلافات تحلیلی که با اقلیت داشتند؛ انشعاب زود صورت گرفته است و بدنه سازمان در جریان مواضع جناح حاکم و جناح های منتقد نیست . بهمین خاطر نظریات خودرا در ۳ جزوه تدوین کردند تا در سازمان به بحث بگذارند . اما جناح حاکم که سمت و سوی حزب توده را به تمامی گرفته بودند تدوین جزوه ها را نشانه فراکسیونیسم گرفتند و ویدا و بقیه را اخراج کردند .
در اسفند ۵۹ ویدا و عده ای از کادرها با نام جناح چپ انشعاب کردند.
تحولات بعدی باعث شد که ویدا در سال ۶۱ از ایران خارج شود. و به فرانسه برود .
درفرانسه نشریه «آغازی نو» را به همراه سعید و ناصر مهاجر در سال ۱۳۶۴ منتشر کرد. این نشریه یک دهه  منتشر شد و بعلت اختلافات هیئت تحریریه تعطیل شد .
از این زمان ببعد ویدا خودش را وقف بازبینی اندیشه های گذشته اش کرد و حاصل آن دو کتاب یاد ها و داد و بیداد است .
در سال ۹۴ تنها فرزندش رامین را از دست داد و در اندوهی عمیق فرو رفت. ویدا از مرگ رامین با عنوان «تاریک ترین اندوه روزگارش» نام می برد . و در سال ۱۳۹۵ زندگی طوفانی او نیز به پایان رسید.

رثیه ویدا حاجبی
بزرگی ویدا حاجبی در این نیست که محضر غولان اندیشه و عمل انقلابی را در زمان خود درک کرده است . البته همانطور که مرتضی کاخی در مراسم بزرگداشت مهدی اخوان ثالث می گوید: «این افتخار برای فرزندان ما بس که پدرانشان آدم های بزرگ راا از نزدیک درک کرده اند .»

این افتخار برای حاجبی باقی است که در ایران نفس به نفش شعاعیان و مسکوب بوده است و درآن سوی آبها چه گوارا و کاسترو و غولانی از این دست را از نزدیک دیده است. اما بزرگی او در آن هم نفسی ها نیست .

ویدا از ملات ویژه ای شکل گرفته بود . این جنم ویژه در سه گره گاه خود را نشان داد:
۱- در رد کردن ملاقات با فرح دیبا در روزگاری که او ملکه رژیم شاهنشاهی بود. این نزدیکی در آن روزگار کلید ورود به بالاترین پست های کشور بود . و رسیدن به ثروت های افسانه ای و زندگی های آن چنانی  که مخصوص از ماه بهتران بود. اما او نلغزید . شک نکرد . دچار وسواس شیطان خناس نشد و بین خلق و ضد خلق مردم خود را بر گزید . این انتخاب در آن روزگار و در هر روزگاری دیگر کاری بزرگ و آموختنی است.
۲- در شکنجه گاه اوین و در زیر ضربات کابل و مشت و لگد عضدی و تهدید ثابتی مثل کوه ایستاد و از جان خود نترسید و نلرزید در روزگاری که بقول حافظ دیگران چو بید بر سر ایمان خویش می لرزیدند و برای زندگی به ذلت خود گدایی می کردند. امثال نیک خواه و لاشایی و پارسا نژاد سپر انداخته بودند.
۳- در سال ۵۸ در حالی که امواج فتنه از آسمان می بارید و مه غلیظ اندیشه راست راه دیدن را بسته بود و قدرهایی که در اندیشه و عمل نام آوران روزگار خود بودند در درک آن چه در شرف وقوع بود در حیرت و سرگردانی بودند. جسارت او بکمک اندیشه روشن او آمد و راه  را از چاه شناخت و مسیر خودرا از گمراهان جدا کرد. این انتخاب درآن روزگار کار کمی نبود.
جز این ها ظرائف و نکته های بسیاری در زندگی مبارزاتی ویدا حاجبی هست که می توان از زندگی او آموخت.

کتاب شناسی ویدا حاجبی
۱- کتاب داد بیداد
۲- یاد ها
۳- پری در خاطره دوستانش
۴- مارکس هنگام فروریزی کمونیسم- ترجمه