یوسف افتخاری؛ سازماندهی بزرگ


 

 

yoosef-eftekhari

 

یوسف افتخاری؛ سازماندهی بزرگ

محمود طوقی

 

نامش یوسف بود و کنیه اش افتخاری و رفقایش او را آقا یوسف صدا می کردند اما او خوشتر داشت او را یوسف صدا کنند. در سال ۱۲۸۱ شمسی در روزگاری که قسمتی از ایران تحت تسلط روس ها بود در اردبیل بدنیا آمد.
هفت برادر بودند و او کوچکترین عضو خانواده  بود. یک ساله بود که پدرش را از دست داد.
برادر بزرگش از موسسین حزب سوسیالیست در اردبیل بود که در تبعید تاشکند در زندان استالین مرد. برادر دیگرش رحیم نیز ۷ سال در زندان های سیبری بود .
بعد از جنگ جهانی اول صارم السلطنه حاکم اردبیل همه  پنج برادر را دستگیر و در نارین قلعه زندانی کرد. یوسف کودک بود و یک هفته بعد از زندان آزادشد.
در سال ۱۹۱۷ به قفقاز رفت تا درس بخواند. در باکو به مدرسه ایرانیان و بعد به مدرسه فرقه رفت که در آن جا به زبان ترکی و روسی درس می خواندند.
در سال ۱۹۲۳ به دانشگاه کوتو در مسکو رفت. معرف او در مسکو سلطانزاده بود؛ تئوریسین بزرگ حزب کمونیست که با رحیم برادرش دوستی داشت.

کوتو؛ دانشگاه کمونیستی کارگران شرق
کوتو در سال ۱۹۲۱ بنا به دستور کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه برای آموزش کارگران جمهوری های شرقی شوروی تاسیس شد. کمی بعد زیر نظر کمیسریای امور ملیت ها قرار گرفت.
در سال ۱۹۲۳ دوره آموزش در این دانشگاه سه ساله شد. در این سه سال به دانشجویان در امور حزبی و سیاسی، فعالیت های کارگری و اتحادیه ای، اقتصاد و مدیریت و حقوق آموزش داده می شد و وظیفه اصلی آن تربیت کادر برای کشور های شرقی بود.

پروفینترن
پروفینترن تشکیلات کارگری وابسته به کمینترن بود. افتخاری بیشترین آموزش های کارگری را از این موسسه گرفت.
در ضمن در کلاس های درس سلطانزاده لیدر حزب کمونیست هم شرکت می کرد .

سفر به تاجیکستان
بعد از پایان دوره کوتو یا باید به ایران بر می گشت و یا در روسیه مشغول بکار  می شد.
نظر مخالف او و لادبن برادر نیما یوشیج و لطیف زاده بر علیه رضا خان در کنگره شرق شناسان در سال ۱۹۲۴ در مسکو که رضا خان را فردی مترقی ارزیابی می کردند باعث شد از بازگشت او به ایران ممانعت کنند و به باکو مامور شد. اما کار در باکو و حضور ایرانیان در آن جا باعث می شد که او بعنوان یک فعال کارگری شناخته شود و دیگر نتواند به ایران باز گردد. پس با پا درمیانی استالین به تاجیکستان رفت.

بازگشت به ایران
قلع و قمع کمونیست ها در ایران و مخالفت رضا خان با شوروی باعث شد که نظر روس ها نسبت به رضا شاه  بر گردد و اجازه بازگشت به ایران را به او بدهند.
افتخاری از باکو به آستارا رفت و از آن جا راهی بندر پهلوی شد.
در آن روزگار برای عبور از شهری به شهری باید جواز گرفته می شد. جواز سفر به تهران  توسط یک ارمنی از دوستانی که در مسکو داشت گرفته شد و به تهران رفت و در خانه عطاالله آرش که مکانیک بود و با او دوستی داشت ساکن شد.
در تهران با حسابی از کمیته مرکزی حزب کمونیست ملاقات کرد و قرار شد تا بازگشت او از کنگره دوم حزب کمونیست که به کنگره ارومیه معروف شد در تهران بماند. وامور حزبی را رتق و فتق کند.

اتحادیه محصلین
در آن سال ها سه مدرسه عالی در تهران بود طب، حقوق و کشاورزی وهنوز در ایران دانشگاه نبود. افتخاری اتحادیه محصلین را درست کرد که بسرعت توسعه یافت.
در این زمان بزرگترین اتحادیه کارگری ایران در بندر انزلی بود که تحت ریاست آخوند زاده بود.
در تهران اتحادیه کارگران چاپخانه و کفاش و دیگران هم بودند.

سفر به خوزستان
خوزستان در این دوران قلب تپنده جنبش کارگری ایران بود. در سال ۱۳۰۶ افتخاری راهی خوزستان شد. در حالی که او نه عضو حزب کمونیست و نه عضو سندیکاهای کارگری بود. ورود به خوزستان هم ممکن نبود چرا که پلیس به ارمنی ها و ترک ها حساس بود و آن ها را عناصری خطرناک ارزیابی می کرد. و بمحض ورود به استان نفت خیز جنوب دستگیر می کرد.
افتخاری توانست خود را به خرمشهر برساند و از آن جا با کمک علی آوینی که در اداره فرهنگ کار می کرد توانست خود را به آبادان برساند.

کار در پالایشگاه
آبادان در این زمان به دو محله انگلیس نشین بریم و عرب نشین بوارده تقسیم می شد. ورود غیر انگلیسی به منطقه بریم ممنوع بود.
محله دیگری بود بنام احمدآباد که توسط احمد گیلانی شهردار آبادان ساخته شده بود که منطقه ای فقیرنشین بود و خانه هایش سرویس بهداشتی نداشتند.
احمد گیلانی در جریان اعتصاب کارگران توسط انگلیسی ها زیر ماشین رفت.
در دو منطقه عرب نشین خانه ها از حصیر و بوریا بود. زنان عرب پوشش مناسبی حتی برای پوشاندن عورتشان نداشتند.
حقوق کارگر روزی دو ریال بود و سوخت مردم از نفت کثیفی بود که انگلیسی ها در چاله ای می ریختند و زنان عرب از آن جا پیت های شان را پر می کردند وبرای استفاده به خانه های شان می بردند.
زندگی با عریان ترین و تلخ ترین چهره اش طبقاتی بود و استثمار وحشیانه خارجی زمینه را برای تشکیلات آماده کرده بود.
روال استخدام این گونه بود که انگلیسی ها از بین کارگران بیکار افراد جوان و قوی هیکل را انتخاب می کردند و افتخاری بخاطر جثه کوچکش دو ماهی بیکار بود و بالاخره استخدام شد.
روال استخدام هم نوشتن عریضه و تقاضای کار و رفتن به اداره پلیس شرکت نفت برای انگشت نگاری و معاینات پزشکی و از آن جا رفتن به ورک شاپ یا کارگاه بود برای آموزش و پخش بین قسمت های مختلف پالایشگاه بود.

تشکیل اتحادیه کارگری
نخستین فردی که جذب تشکیلات شد شعبان کاوه بود. کاوه روی نوعی جراثقال کار می کرد. کارگر پاکی بود و آبادانی ها را هم خوب می شناخت. حسنعلی ثابتی را کاوه معرفی کرد و سومین نفر که جذب تشکیلات شد وفایی بود.
رفته رفته تشکیلات گسترش یافت. پس لازم بود که در دیگر شهرها تشکیلات گسترش یابد. اشکال کار در آن بود که انگلیسی ها مناطق نفتی را حصار کشی کرده بودند وامکان ورود  به آن مناطق سخت بود و باید بهانه ای معقول پیدا می کردند.
آغاجاری دومین منطقه نفتی مهمی بود که باید در آن جا تشکیلات می رفت. افتخاری بعنوان واسطه فروش کفش به آن جا رفت. و با رفقایی که تشکیلات آبادان معرفی کرده بودند تماس گرفت و سازمان تشکیلات در آن جا بر قرار شد.
در دیگر شهرها زمینه آماده بود و خود جوش کارگران سازماندهی شدند.

باشگاه ورزشی
تشکیلات نیازمند کادر بود. نیروهای آموزش دیده ای که بتوانند تشکیلات کارگری را رهبری کنند. اما مشکل اصلی آن جا بود که انگلیسی ها هر نوع تشکلی را در آبادان برنمی تافتند.
افتخاری از طریق رئیس فرهنگ آبادان مجوز تاسیس یک باشگاه ورزشی را گرفت. انگلیسی ها تاب نیاوردند وغوغا کردند و بعد از دو ماه باشگاه را بستند.

مدرسه شبانه
افتخاری راه دیگری جست.  دائر کردن مدرسه ای شبانه که مخفی بر گزار می شد. در این کلاس ها اصول تشکیل سندیکا آموزش داده می شد.
میرایوب شکیبا که اهل آستارا و از کمونیست های قدیمی در این زمان در آبادان به شکل تبعیدی زندگی می کرد در این کلاس ها فارسی درس می داد.
یک سال گذشته بود که از طرف سندیکای جهانی رحیم همداد که از فارغ التحصیلان کوتو بود برای کمک به افتخاری به آبادان فرستاده شد.
ارتباط افتخاری با سندیکای جهانی از طریق حسین شرقی و آرش و برادرش رضاقلی که از فعالین حزب کمونیست بودند و در بخش کارگری فعال بودند برقرار می شد.

اعتصاب
زیر گوش انگلیسی ها تشکیلات به قاعده و از روی اصول گسترش یافت.
در این زمان مذاکراتی در مورد تحویل دادن صنایع نفت بعد از اتمام قرارداد سی ساله شروع شده بود. انگلیسی ها تلاش داشتند با زد و بندی دو باره با حکومت رضا شاه قرار داد را تمدید ۶۰ ساله کنند و برای ۶۰ سال دیگر بمانند و با غارت منابع زیر زمینی طبقه کارگر ایران را استثمار کنند.
افتخاری مصمم بود برای جلوگیری از این کار دست به اعتصاب بزند. و منتظر فرصتی مناسب بود.
اما در گیری یکی از اعضاء اتحادیه با کارگری دیگر سبب لو رفتن تشکیلات شد. انگلیسی ها فهمیدند زیر گوش آنها خبر هایی هست.
دستگیری ها با یافتن مرامنامه اتحادیه در خانه کارگر عضو شروع شد. وبه موسسین باشگاه ورزشی کشید.
در این زمان رکن الدین مختاری رئیس شهربانی خوزستان بود و برای دنبال کردن دستگیری ها شخصاً به آبادان آمد.
۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۸ افتخاری بازداشت شد و بازجویی از او توسط مختاری شروع شد.
و طبق معمول با شکنجه و دستبند قپانی در مورد افتخاری و خواب بند کردن در مورد رحیم همداد.

نفوذ در تشکیلات پلیس
اتحادیه در این مدت توانسته بود کارگران اخراجی را به اداره پلیس وارد کند و تعدادی پلیس عضو اتحادیه بودند. یکی ا ز پلیس های عضو اتحادیه که جزو نگهبانان بازداشتگاه افتخاری بود به افتخاری خبر داد که  اتحادیه می خواهد اعتصاب کند و منتظر فرمان است. افتخاری فرمان اعتصاب را صادر کرد.

اهمیت اعتصاب
اهمیت اعتصاب در آن روزگار در چه بود.؟
استبداد سیاه رضاخانی فضای جامعه را بسته بود. سرکوب حکومت قزاقان عرصه را بر نیروهای ملی و اتحادیه های کارگری و حزب کمونیست تنگ کرده بود. عشایر و رهبران عشایر که در روزگار سخت به کمک مردم می شتافتند تخته قاپو شده بودند. پس امکان اعتراضی از هیچ سوی بر علیه تمدید قرار داد نبود. و سرجان کیدمن عامل تمدید قرار داد می توانست با دست پر به انگلستان بر گردد.
پلیس در نخستین گام تصمیم گرفت رهبران کارگری را از منطقه دور کند تا سرکوب آسانتر باشد. محل انتقال اهواز بود.
کارگران شهربانی را برای آزادی دستگیر شدگان محاصره کردند.
کشتی های جنگی انگلیس و تمامی قوای پلیس از سراسر استان به صحنه آمدند. قول آزادی داده شد. اما از فردا دستگیری ها شروع شد.
۳۰۰ زن و مرد دستگیر شدند. و اعتصاب گسترش یافت به خرمشهر و مردم غیر کارگر و عمومیت پیدا کرد. دولت حکومت نظامی اعلام کرد. در اهواز هم عده ای دیگر را گرفتند.
سرجان کید من با دست خالی برگشت. و برای اولین بار بود که در حکومت رضا شاه یک نهضت مردمی تمدید یک قرار داد را بهم می زد.

تشکیلات زنان
امری که مختاری رئیس پلیس کودن رضا شاهی را متعجب کرده بود سازماندهی زنان بود.
اتحادیه با عضوگیری مرد خانواده زنان کارگر را هم به تشکیلات جذب می کرد هر چند زنان مثل مردان حوزه های مرتبی نداشتند. اما کار روی آن ها از طریق حوزه های خانوادگی بود.
مختاری به افتخاری که او را بنام اردبیلی می شناخت؛ نامی که افتخاری در آبادان بر خود نهاده بود؛ می گفت من می فهمم که تو برای کار به آبادان بیایی ولی این را نمی فهمم در کشوری که هنوز حجاب بر قرار است اینان چطور بتو اعتماد کرده اند و ترا به میان خانواده شان راه داده اند.
پلیس رضا شاهی از این امر غافل بود که شم طبقاتی زنان کارگر چراغ راه آنان بود و می فهمیدند که منافع آن ها عضویت در اتحادیه و تشکیلات است.

رفیق زهرا
یکی از این زنانی که در تشکیلات بر آمده بود زنی از اهالی لرستان بود بنام زهرا که همسر صادق یکی از اعضا اتحادیه بود.
کلاس های سواد آموزی مخفی برای زنان و آموزش های سندیکایی زنان عضو اتحادیه را به ردیف کادر و نیمه کادر ارتقا داد بود یکی  از برجسته ترین آن ها زهرا خانم بود.
زهرا خانم کسی بود که در جلو شرکت نفت برای کارگران سخنرانی کرد و همه را به اعتصاب فراخواند و همو بود که در موقع انتقال زندانیان به نزد مختاری رفت و گفت من باید یوسف را ببینم. مختاری پرسید با یوسف چه نسبتی داری گفت برادرم است. مختاری گفت تو لری و او ترک. چگونه ممکن است که توی لر خواهر یک ترک اردبیلی باشی.
زهرا خانم گفت ما از  آن لرهایی هستیم که  با ترک ها خواهر برادریم.
پس خودش را به یوسف رساند و گفت: ما طلاهای مان را می فروشیم برای برادران زندانی مان می فرستیم و یوسف دست او را ماچ کرد. و اعتصاب شعله کشید.

انعکاس اعتصاب
روزنامه حبل المتین چاپ کلکته و جراید مصر از کارگران دفاع کردند و نوشتند ما باید مبارزه بر علیه استعمار را از کارگران ایرانی بیاموزیم.
در کنگره سندیکاهای جهانی ضمن دفاع از کارگران نفت به نماینده کارگران انگلیس حمله شد که چرا از کارگران ایرانی دفاع نکردند وقتی دولت شان کشتی جنگی به آبادان فرستاد.

خواسته اعتصاب
۱- قرار داد اسارت بار نفتی با انگلیس تمدید نشود و انگلیسی ها ایران را ترک کنند
۲- اخراج دائم و بلک لیست کارگران لغو شود
۳- شکنجه کارگران  متوقف شود
۴- به کارگران مسکن داده شود
۵- حقوق کارگران اضافه شود بدان حد که بتوانند لباس مناسبی برای زنان و بچه های شان تهیه کنند.
۶- اتحادیه کارگری برسمیت شناخته شود

ورود رضا شاه به اعتصاب
در زندان اهواز عبدالله خان بهرامی به ملاقات یوسف افتخاری رفت و گفت: اعلیحضرت می گوید اول سلطنت من. نباید هیچ سر و صدایی باشد. نهضت را کنار بگذارند بیایند تهران هر کاری که می خواهند به آن ها می دهم. اگر قبول نکنند تا ابد باید در زندان بمانند.
افتخاری می گوید: مشکل ما بودن انگلیس هاست نه اعلیحضرت.
دو ماه بعد رضا شاه به خوزستان رفت و اقدامات زیر را انجام داد:
– افزایش ۲۵ در صدی حقوق کارگران
– بلک لیست و اخراج الابد ملغی شد
– وساخت مسکن برای کارگران دستورش داده شد

این عقب نشینی و تن دادن حکومت به بخشی از خواسته های به حق کارگران پیروزی بزرگی برای طبقه کارگر و جنبش سندیکایی بود.

انتقال به تهران
به دستور رضا شاه زندانیان به تهران منتقل شدند.
زندانیان را نخست به زندان شماره دو تحویل دادند و مدتی بعد آن ها را به زندان قصر که تازه افتتاح شده بود بردند.